• عظمت زمان در ذهن انسان باستان زمان همواره با تصويرى آميخته از ابهام و ترديد و پرسش، ارابه روزگار را به پيش كشانده است و ذهن تاريخى انسان را در كلاف سر درگم خود، گره كور زده است. از نگاه انسان باستان، زمان چنان قدرتمند و اساطيرى مى نموده است كه برايش خدايگانى برسازند، آيينى بتراشند و فلسفه اى ببافند! نگاهى گذرا به تاريخ اديان باستانى اين سرزمين، اين گرايش رمزينه وار به پرستش خداوندگارى مافوق همه چيز را پژواك مى دهد. اگر چنين آيين فلسفى پيچيده اى را بخواهيم با فضا هاى تاريخى بازسازى كنيم، بايد به گذشته برگرديم و بستر هاى شكوفندگى اين نحله باستانى را بكاويم. البته جست وجو در هر چيز كهنى كه ريشه در تاريخ باستان دارد و بعد ها با گذر زمان فرسوده و به فراموشى سپرده شده است، از لابه لاى اندك بازمانده هاى ناچيز تاريخى كه گاه سنديتى ندارند، دشوار است. مهرداد بهار در همين زمينه مى نويسد: «نمى توان از دين زروانى در ايران سخن گفت، چون نه تنها مدركى مشخص و مكتوب در وجود قطعى دينى به اين نام در دست نيست، بلكه روايات و اشارات بسيار پراكنده موجود گواه بر آن است كه بيشتر بايد از رشته اعتقاداتى زروانى سخن گفت كه با هر دين و آيينى مى آميخته است و نه از دينى واحد و مشخص كه به نحوى مستقل وجود داشته و مذاهب متعدد از آن سرچشمه گرفته است.» (اديان آسيايى- مهرداد بهار _ نشر چشمه _ ص ۶۱ ) شايد چنين انگاره اى برخاسته از اين واقعيت تاريخى باشد كه زروانيسم در واقع نوعى بازتاب احوال درونى و روحى مردمى بوده است كه در اثر اصطكاك با روزگار، به نوعى جبر و اعتقاد به قضا و قدر گراييده اند، فراموش نكنيم كه در قاموس فرهنگى و واژگانى، زروان به معناى راستين زمان، همواره معادل با مفهوم قضا و قدر تعبير شده است و اين خود گوياى حقيقى جنبه ها و ابعاد جبرآميز قضا و قدرى اين آيين دينى كهنسال است. در كنار چنين نگره اى بايد به واقعيت ديگرى نيز اشاره كرد كه به اين مهجوريت دامن مى زند و آن نبود چهره هاى روحانى برجسته منتسب به اين نحله است؛ گرچه سايه روشن تاثيرات در لفافه اين آيين در لابه لاى ورق پاره هاى بازمانده از كتب دينى مزديسنى متاخر، پررنگ است! در واقع بايد زروانيسم را زاده و دست پرورده برخى انگاره هاى نهفته در دل آيين زردشتى دانست، تثليث زروانى چيز تازه اى نيست، چنين تثليثى در گاهان نيز پيداست. زروانيسم تنها به اين تثليث گاهانى پر و بالى براى پرواز داده است، اما در هر حال اين مكتب دينى همواره همچون گره اى در ريسمان دين ايرانى محسوب مى شود. چنان كه دكتر تيمور قادرى در مقدمه كتاب زروان اثر آر. سى. زنر، مى نويسد: «زروانيسم از ديرباز براى بسيارى از ايران شناسان، معضلى بغرنج و زحمت آفرين بوده است؛ معضلى كه نه مى شود از كنار آن به سادگى گذشت و نه مى توان با قدرت با آن دست و پنجه نرم كرد؛ از اين رو عده اى از كنارش گذشتند و عده اى ناشيانه پنجه در پنجه اش افكندند، به هر صورت تاريخ مطالعات و بررسى هاى ايران شناسى در اين باب هر دو مورد را ثبت كرده است، برعهده آنانى است كه در اين وادى غوطه ور مى شوند تا اين دو صورت را از هم باز شناسند و نتيجه را از براى شيفتگان بازگويند.» ( زروان- انتشارات فكر روز - مقدمه مترجم _ ص ۷) • كرونوس يونانى يا برگى از زردشتى گرى؟! نگارنده كتاب شناخت اساطير ايران، جان هينلز، با قاطعيت كيش زروانى را بدعتى در دين زردشتى مى انگارد و اين خود نشان مى دهد كه زروانيسم چيز تازه اى نبوده و ريشه در خاك مزداپرستى دارد. شايد ابهت زمان، ذهن انسان كهن را به خلق خداى تنومند تازه اى سوق داده است،؛ شايد هم همه چيز به تاثير فراگير انديشه هاى يونانى از روزنه هلنيسم باز مى گردد، تاثير خدايگان كهن يونانيان، كرونوس كه زمان را در مشت خويش مى فشرده است ! و آيا نمى توان اين واقعيت تاريخى را همان تاثيرپذيرى دو سويه فرهنگ ها از يكديگر دانست؟! واقعيتى كه از گذشته هاى دور تا به امروز تداوم داشته است. هر جامعه اى گوشه اى از انگاره ها و باور هاى تمدن ها و جوامع ديگر را مى ستانده و خود تكه هايى از هويت خويش را بدان ها مى سپرده است. اثبات اين انگاره گرچه ساده به نظر مى رسد، اما در واقع سهل ممتنع است؛ چرا كه همان گونه كه پيشتر اشاره كرديم، خاستگاه فكرى اين آيين در دل آيين زردشتى است.۱ ساختار تثليثى اهورامزدا به عنوان آفريننده مطلق، و دو همزاد همزمان، انگره مينو به معناى انديشه بد و سپند مينو به معناى انديشه نيك، روزنه اى تازه گشود تا ايرانى متاثر از عظمت كرونوس يونانى، با الهام از همين تثليث، تثليث تازه ترى بسازد؛ به اين شكل:
|