جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

شرح فتوحات نظامى داريوش هخامنشى ۱
گروه: گزارشات
نویسنده: قاسم آخته

شرح فتوحات نظامى داريوش هخامنشى مرز هاى بى پايان امپراتورى


پرتو طلايى رنگ خورشيد پاييزى چهره شوش را نوازش مى كرد. اين براى پارس نويد بخش رويشى دوباره بود. باليدن در فضايى پرطراوت كه حاصل نبوغ و رشادت سواران پارسى بود و از دل حوادث وحشتناك بيرون مى آمد. اينك يك نابغه ديگر براى ايران بزرگ امنيت و عظمت و قدرت را به ارمغان مى آورد. بدون شك اگر محبت هاى ملكه جديد آتوسا دختر كوروش كه پادشاه جوان بلافاصله پس از به دست گرفتن قدرت او را به عقد خويش درآورد و سرور زنان حرمسرايش كرد، نبود، قطعاً داريوش در بدو سلطنت در فائق آمدن بر دشوارى هايى كه به آن برخورد، موفق عمل نمى كرد.

از اين ديدگاه كمتر پادشاهى همانند داريوش در ابتداى حكومت با مصائب طاقت فرسا مواجه شده است. اگر اغتشاش و خيره سرى هاى مغان نظم اجتماعى را مختل ساخت و مدت ها هول و هراس و يأس را در دل ايرانيان به خصوص اهالى پايتخت _ شوش- ايجاد كرد و فضايى از رعب و وحشت پيامد سلطه گئومات بود اما هخامنشيان كه در سوابق فرهنگ و تمدن خود موارد فراوانى از غلبه بر حوادث ناگوار و غيرمترقبه را داشتند خيلى زود طرح هايى را كه هدف آن كيان آنها بود خنثى كردند.

يكى از عوامل اصلى موفقيت داريوش در صحنه داخلى و فراملى _ دست كم به عنوان فردى كه تصرف تخت شاهى توسط مغ را تاب نياورد - رفتار و اخلاق سياسى، مذهبى، اجتماعى و نظامى اوست كه از كوروش به ارث برده بود به اين معنا كه: وى نسبت به آئين و رسوم ملت ها همانند اسلاف خود، كوروش و كبوجيه احترام قائل بود. دلايل متقن وجود دارد كه حساسيت وى را در اين زمينه نشان مى دهد كه در نامه اى خطاب به گاتادس Gatades ساتراپ يكى از ولايات آسياى كوچك نوشته است: «به من خبر رسيد كه تو در تمام امور تعليمات مرا نصب العين خود قرار نمى دهى، بديهى است كه هم تو مصروف آبادى خاكى است كه به من تعلق دارد، زيرا درخت هايى كه در آسياى سفلى مى نشانى، آن سمت فرات مى رويند.

در اين باب نيز من نيت تو را مى پسندم و اين كار تو را آن قدر هست كه در خاندان سلطنت ذكر تو با افتخار قرين گردد... اما از جانب ديگر چون تو عواطف مرا بالنسبه به خدايان منظور نداشته اى اگر رويه خود را تغيير ندهى قهر و غضبى كه از اين هتك حرمت به من دست داده بر تو ناگوار خواهد بود. تو تحميلى به باغبان تبرك شده آپولون كرده اى و به كار در زمين غيرمقدس وادارشان ساخته اى، اين كار در حكم مخالفت با احساسات نياكان من است...» در عين حال لحن قاطع پادشاه در كتيبه بيستون حاكى از آن است كه در باور ها و اعتقادات خود نسبت به آفريدگار راسخ و ثابت قدم است به اين توضيح كه:

وى «اورمزد» را ايزدى مى داند كه تمام موفقيتش و حتى سلطنت را موهبتى از جانب او براى خودش قلمداد مى كند. با اين وصف هنگامى كه داريوش به قدرت رسيد (۵۲۱ ق .م) حدود ۲۸ سال داشت زيرا وى در زمان عزيمت كوروش براى جنگ باسكاها (۵۲۹ ق.م) همراه او بود در حالى كه بيست سال داشت، همچنين در ركاب كبوجيه در سمت رياست گارد ويژه محافظ شاه و آجودان مخصوص او به مصر رفت كه حداقل در امر حكومت براى او تجربيات مفيدى دربرداشت. اگر كوروش جهانگشاى بزرگى بود داريوش ميراث دار خوبى است به عبارت ديگر او عهده دار حكومتى شد كه يادگار فرمانده پيروزش، كوروش بود.

بى ترديد پاسدارى از اين قلمرو امرى دشوار بود به حدى كه شاه جوان را وادار كرد مدت دو سال (سپتامبر ۵۲۲ تا مارس ۵۲۰ ق.م) شخصاً سلاح به دست بگيرد و شورش هاى فراوان (تقريباً ۲۰ شورش) را كه به طور عمده ثمره خلاء قدرت چندماهه و سلطه گئومات بود خاموش سازد. اين همه جسارت، سرعت عمل، ابتكار، حوصله و شهامت و قوه دراكه فوق العاده را مى طلبيد كه داريوش همگى را يك جا در خود داشت و سرانجام پس از درگيرى هاى پى در پى با مدعيان، وى در جست وجوى يك پايتخت امن شوش را برگزيد. منتها بحث اين است كه وجه تمايز داريوش با كوروش در اين است كه وى عطوفت و شفقت كوروش را با مغلوبين نداشت.

از اين رو «نيزه پارسى» به دست اين شهريار و توانا و سرداران ايران تا آن سوى مرز هاى آسياى صغير و آفريقا و از شمال به ماورا ءالنهر رفت و پس از آن بود كه گفت در نقش رستم بنويسند: «هرگاه خواستى بدانى چند بود شمار كشور هايى كه پادشاه داريوش داشت، پيكرها را بنگر كه تخت را مى برند آنگاه خواهى دانست كه نيزه پارسى تا كجا رفته و سرباز پارسى بسيار دور از وطن جنگيده است...» پيامى كه در اين گفتار نهفته بيانگر اوج بخت يارى پادشاه است.




• نبرد هاى داريوش


اين نزاع ها سه وجه عمده را در برمى گيرد. اول آن دسته از جنگ هايى كه براى خاموش ساختن طغيان هاى داخلى امپراتورى صورت گرفت و پادشاه را با مدعيان ايالات درگير ساخت كه فقدان قدرت مركزى آنها را جسور و خواستار استقلال ساخته بود و بلافاصله پس از دستيابى به تاج و تخت (۸ مهر ۲۹ سپتامبر ۵۲۲ ق.م) پديدار شدند. دوم اقدامات پيشگيرانه اى كه متوجه اميران ولايات منصوب شده توسط كوروش همانند مصر و ليديه بود كه اكنون آن اندازه قدرتمند شده بودند كه داريوش را دچار توهم كنند.

سوم فتوحاتى كه هدف آن توسعه امپراتورى و كسب شهرت و افتخار شاهانه بود. اين جنگ ها را هرودوت «جنگ هاى مديك» (Medicwars) ناميده كه توسط داريوش و عمدتاً با يونان و جزاير يونانى نشين آسياى صغير آغاز و به وسيله فرزندش خشايارشاه تداوم يافت و بخش اعظم مشغله هاى سياست خارجى ايران عصر هخامنشى را به خود اختصاص داد. مسئله اين است كه جنگ ها نشان داد داريوش در اداره امور سياسى و رعيت بسيار توانا است و در مهار بحران هاى آنى و پيش بينى نشده از توان مديريتى بالايى برخوردار است.

مطابق گفته اش در بيستون بند (۱۰/۱) آنچه را كه از نظم خارج شده بود به حالت اوليه استقرار بخشيده، به علاوه فقدان هدف مشترك در ميان طغيانگر ان امر سركوب آنها را تسهيل كرد به جز شورش بابل و ماد كه پادشاه را مجبور ساخت شخصاً به مقابله ايشان برود. به هر حال در پايان نزاع هاى طاقت فرسا، داريوش وضع نوين ادارى و سازمان سياسى جديد را بنيان گذارد كه واقعاً دقيق و منظم عمل مى كرد و در نتيجه خيلى زود اقتدار و ترتيب از هم گسيخته شده پايان حكومت كبوجيه را احيا كرد.




• تثبيت قدرت و نظم


در ماه هاى آغازين سلطنت در حالى كه واپسين ماه ۵۲۲ ق. م سپرى مى شد پادشاه جديد ۹ مدعى را كه در بيستون (بند ۱۴) آنها را «پادشاهان دروغ گو» مى خواندند و با يارى اورمزد آنها را مغلوب، مطيع و خراج گزار امپراتورى كرد، اما قضيه به دسامبر ۵۲۲ و ژانويه ۵۲۱ آذر و دى، ختم نمى شود مسئله اين است كه برخى از ايالات دو بار و حتى بيشتر سر به شورش برداشته اند. شورشيان به لحاظ سياسى خود را منسوب به يك خاندان مى كردند و عنوان پادشاه بر خود مى گذاشتند و مدعى احياى حكومت از دست رفته آن سلسله محلى بودند.

اهميت موضوع وقتى بيشتر مى شود كه مى بينيم شاه ايران از اين نزاع ها با عنوان «جنگ واقعى» ياد مى كند و كاربرد اين عنوان به كارگيرى قوا و تجهيزات جنگى و گستردگى آشوب ها را به ذهن متبادر مى سازد (بيستون بند ۶۰ _ ۵۰/۱۴) افزون بر اين نقش محورى و نبوغ داريوش را در شكست و ناكامى ياغيان كه خود او اين امر را به يارى «اورمزد» مى داند هرگز نمى توان ناديده گرفت زيرا برخى از پيروزى ها در فاصله چند روز و بعضى در يك روز حاصل مى شود.

از مجموع ده يا دوازده اغتشاش داخلى عليه حكومت مركزى ايران، شورش پارسى به رهبرى وَه يَزداته و ماد به سركردگى فرورتيش از همه مهم تر و به خصوص مورد اخير فراگير بوده است. زيرا اين دو ايالت هسته اصلى قلمرو هخامنشى و بالطبع حكومت فراگير ملى ايران را كه توسط كوروش بنياد گذارده شده بود تشكيل مى داد. به همين علت غلبه بر آنها براى پادشاه اهميت فراوانى داشت.

به هر حال داريوش در هزيمت و شكست افراد ياغى از حمايت قاطع مردم، نيروى نظامى، سران قبايل، نجبا و اميران پارسى برخوردار بود. نكته مهم ديگر اينكه سركشى ها بعضاً نه در سرزمين بومى كه در محلى ديگر رخ مى داد. وه يزداته و آرخاى ارمنى در مكانى غير از سرزمين مادرى قيام كردند. با اين وصف پافشارى داريوش بر اين نكته كه مى گويد: «... در مورد ناتوان و توانا قوه جبر و قهريه به كار نبردم و دوست نمى دارم از جانب توانا به ناتوان ستم روا داشته شود...» ميل باطنى اش را به عدالت نشان مى دهد اما وى نمى توانست بپذيرد كه دشمن او به خصوص بخواهد بر تخت شاهى تكيه بزند.

خوشبختانه مدارك و اسناد كهن و نو در باب پادشاهى داريوش و پس از آن تا پايان دوران ساسانى (۶۵۶ م) برخلاف دوران كوروش و كبوجيه بيشتر است. اين موجب مى شود آگاهى ما گسترده تر شده و كار يك مورخ، پژوهشگر، يا خواننده تاريخ ايران را آسان تر كند. از استناد به كتيبه ها از آن جهت كه مستقيم و بلاواسطه به شخص پادشاه مرتبط است و از زبان او بيان شده و منابع يونان باستان كه واقعاً تنها آثار مكتوب ايران باستان هستند، مورد توجه ماست و سعى شده به محتواى آنها توجه كافى مبذول داريم.




• فتنه هاى پراكنده


پس از خاموش ساختن غائله گئوماته در اكتبر ۵۲۲ ق.م و انجام مراسم تاج گذارى از نيمه دسامبر ۵۲۲ ق.م تا پانزدهم ژانويه ۵۲۱ ق.م _ آذر و دى _ به فاصله يك ماه حدود ۹ شورش تقريباً همزمان در سرتاسر ايران عليه شاهنشاهى هخامنشى روى داد.

ابتدا در شوش مركز عيلام و پايتخت جديد آثرينه كه خود را از نسل پادشاهان آنشان مى دانست به قصد انتقام از شكست نياكانش از پارس ها شورش كرد اما مردم با او همراه نبودند و فوراً دستگير و تنبيه شد. همزمان با اين شورش در بابل نى دين تو بعل خود را نبوپلصر سوم = نبوكدنزر، فرزند نبونيد پادشاهى كه از كوروش شكست خورده بود ناميد و سر به شورش برداشت. بر مبناى شرح جالب و مفصل هرودوت داريوش و سردارش زوپير (ZooPeer) در اين جنگ اين فرد سپاهى گران را به آن سوى دجله آورد.

به واسطه اهميت شورش، پادشاه شخصاً به مقابله ياغى شتافت و پس از عبور از دجله ۱۳ دسامبر ۵۲۲ ق.م. او را گرفتار ساخت. در هگمتانه مركز ايالت ماد، كشتريته يا خشتريته به دروغ خود را فرورتيش از بازماندگان هوخشتره پادشاه ماد ها معرفى كرد و دست به شورش زد. داريوش كه سرگرم سركوب شورش بابل بود ناچار بخشى از قواى پارس را مجزا و به كمك ويدارنه سردار اهل ماد فرستاد كه در جنگ با اين ياغى به مشكل برخورده بود كه سرانجام در ۱۲ ژانويه ۵۲۱ ق.م ۲۳ دى ماه فرورتيش مغلوب شد.

اين جنگ كه مروش (Marosh) نام گرفته مطابق كتيبه هاى بابلى و آرامى، ۳۸۲۷ كشته و ۴۳۲۹ اسير را از سپاه دشمن بر جاى گذاشته است. اما در پارس وه يزداته كه گفته اند يك مدعى از طبقه اشراف بود به كذب خود را برديا فرزند كوروش ناميد و احتمالاً همراهى مردم با او نشان از محبوبيت بردياى راستين داشته كه مردم هنوز از سرنوشت واقعى او آگاه نبودند. اين شورش فراگير در دو مقطع و طى دو جنگ واقعى به نام هاى راخا و پرگا كه در اولى ۴۴۰۴ كشته بدون اسير و در جنگ دوم ۶۲۶۴ كشته باز هم بدون اسير تلفات در برداشت توسط ارته وزد يا آرته باذ فرمانده مادى در شانزدهم ژوئيه ۲۵ تير ۵۲۱ ق.م و همزمان با دو شورش ديگر و پس از هفت ماه مقاومت درهم شكست. به اين توضيح كه با ياغى كه قدرتى به هم زده بود حتى مناطقى از كرمان و زرنگ (سيستان) را نيز با خود همراه ساخته و قشونى هم به آراخوزيا (رخج = اطراف كابل) اعزام داشت اما آنها را ويوانه والى وفادار به داريوش تارو مار كرد. در ساگارتى يا ثته گوش منطقه اى در مجاورت مادعليا، نيز فردى به نام سيسان تخمه (Cictaxma) قبايل را عليه داريوش برانگيخت كه توسط يك سردار مادى ديگر به نام تخمش پده در شانزدهم ژوئيه _ ۲۵ تير _ ۵۲۱ ق. م كشته شد.

البته هرودوت و داريوش، وه يزداته را اهل ايالت يائوتيا (اوتى = ساگارتى، Yaoutiya )مى دانند و پس از سركوب داريوش اين ايالت را از جرگه ممالك پارسى خارج كرده و بر آنها ماليات تعيين مى كند. ا. ت. اومستد مورخ نعاصر از روى شكل ظاهرى شورشيان كه در كتيبه در برابر پادشاه در بند شده اند وه يزداته را كه دماغ كوتاه و چانه پهن دارد به اتفاق فرورتيش شورشى ماد، ايرانى نمى داند. با وجود روايات ضد و نقيض يقيناً در نتيجه ازهم گسيختگى مقطعى نظم اين افراد جسور شده اند.

در هر صورت در نيمه اول ژانويه مجدداً در بابل و اين بار آرخا (Arka) اهل ارمنستان اغتشاش مى كند. فراداى هموطن او در مرگيانه يا مرو شورش كرد كه اين دومى را دادارشى والى وفادار باكتريان در دهم دسامبر ۵۲۲ يا اوايل ژانويه ۵۲۱ ق.م نابود ساخت. شورش آشور نيز در روز هاى پايانى دسامبر توسط ارامنه ترتيب داده شد. در مجموع سرداران ايرانى چهار جنگ با ارمنى ها كرده و آنها را كاملاً مطيع و متفاوت ساخته اند. اين كاميابى ها عمدتاً توسط دادارشى و وئوميزه پى درپى تا ژوئن ۵۲۱ ميسر شده است.

از سوى ديگر وقتى كه داريوش، در دسامبر ۵۲۲ ق.م از جنگ بابل فراغت يافت ستاد ارتش را جهت هماهنگى عمليات هاى جنگى به هگمتانه انتقال داد. جايى كه فرمانده اهل ماد، در مقابله با فرورتيش كه اكنون حوزه قدرت خود را تا شرق ماد (رى) و هيركانيا (گرگان) گسترش داده بود، با دشوارى مواجه شده بود. بنابراين شاه خودش به جنگ فرورتيش دروغين رفت و در هشتم ماه مه ۵۲۱ ق.م (۱۹ ارديبهشت) قواى آرته باذ، ياغى را پس از پنج ماه تعقيب و گريز، در رى دستگير و نزد داريوش آوردند كه بلافاصله اعدام شد و شاه در ماد استقرار يافت و پس از استراحت كوتاه به پارس برگشت و به نظارت كلى اوضاع اجتماعى و نظامى پرداخت.

ديرى نگذشت كه آرخاى ارمنى كه در بابل مدعى شده بود (اوت ۵۲۱ ق.م) عنوان شاه بابل بر خود گذارد. داريوش يار صميمى خود هيدارنس را به جنگ او فرستاد و او نيز در ۲۷ نوامبر ۷ آذر، ۵۲۱ ق.م جنگ دوم بابل را به نفع ايران خاتمه داد. سرانجام در پارت (خراسان) و هيركانيا، ويشتاسپه پدر داريوش والى آن دو ايالت قواى شورشى را پس از رسيدن قواى كمكى فرزند از جبهه هاى ديگر در پى دو جنگ ويشيائوزتيش و پتى گرنبه پايان داد و آخرين مقاومت هاى ياغيان را درهم كوبيد و متعاقب آن داريوش كارنامه ماندگارش را بر دل بيستون حك مى كند اما وقتى كه ايالاتى چون عيلام (سوزيانا) براى بار دوم و سوم سر به طغيان برمى دارند، پادشاه ناگزير اين شورش ها را به همراه جنگ هاى سكاهيه هند و... بعداً به متن اصلى كتيبه مى افزايد. مثلاً در عيلام «مرتيه» قيام مى كند اما قبل از مراجعت داريوش از بابل توسط سرداران پارسى در همان نيمه دوم دسامبر ۵۲۲ ق.م اسير مى شود و به قتل مى رسد.

در نوامبر ۵۲۰ ق.م عيلاميان براى سومين بار به فرماندهى اتمئى ته عصيانگرى كردند، اين بار داريوش پدر يكى از زنان خود، گبرياس جزء شش تن و هم او كه در ركاب كوروش نيز بود و اكنون سالخورده اما بسيار زيرك و توانا بود براى دفع اين فتنه فرستاد كه او دوباره آرامش را حكفرما و ياغى را در بند نزد داريوش آورد.




• اقدام پيشگيرانه


ولايات دوردست اگر چه علناً ابراز نارضايتى يا سركشى عليه قدرت مركزى نمى كردند ليكن داريوش جانب احتياط را از دست نداد. در ليديا و مصر حكمرانانى از سوى كوروش و كبوجيه منصوب شده بودند كه اكنون مى توانستند براى قدرت مركزى دردسرساز باشند. اين مسئله هنگامى كه داريوش سخت درگير شورش هاى داخلى بود محرز شد.

اما فكر پادشاه را چنان به خود مشغول مى داشت كه فرصت رسيدگى به خيانت اين ساتراپ ها را نداشت. اكنون اين موقعيت مناسب ايجاد شده بود. به اين توضيح كه: در ليديا، اروآتس كه توسط كوروش بر آنجا حكومت مى كرد، پس از اطلاع از درگذشت كبوجيه، پولى كراتس جبار جزيره ساموس را كه چنانكه گفتيم در فتح مصر با پادشاه ايران همراه بود، با خدعه به قتل رسانده بود و به اين عمل خود مباهات مى كرد.

افزون بر اين و به علت مهم تر وى به داريوش به رغم درخواست كمك در شورش ها به خصوص فتنه بابل هيچ گونه مساعدت نظامى حتى لفظى و ضمنى نيز از شاه ايران نكرد بالعكس وى با كشتن دو نجيب زاده پارسى، به نام هاى ميترو باتس ساتراپ ايالت داسكيليون و فرزندش كرسنپس خطايى ديگر را مرتكب شد حتى قاصدى را كه داريوش به سارد فرستاده بود تا براى دور ساختن شورش ماد از قواى پارسى گارد خود بخشى را به عنوان نيروى كمكى اعزام دارد با اين توجيه كه وى را شايسته اين ماموريت نمى داند، كشت و اين نخستين سرپيچى يك ساتراپ از حكومت مركزى بود.

در نتيجه داريوش از ميان بيست مرد پارسى كه مشتاقانه و داوطلبانه نزد او شتافته بودند تا هر ماموريتى را كه مى خواهد به آنان واگذار كند قرعه را به نام مگابازوس زد و او نيز پس از رفتن به سارد براى اينكه از ميزان وفادارى گارد هزار نفره پارسى كه در خدمت ارو آتس بودند آگاه شود حيله اى به كار برد آن گونه كه پس از خواندن تعدادى از پيغام هاى داريوش به پارسيان ساكن ليديا توسط منشى، آخرين نامه را گشود كه در آن داريوش از آنها خواسته بود اروآتس را بكشند و آنان نيز چنين كردند.

مصر نيز همين وضعيت را داشت. هر چند كه سفر داريوش به قصد دلجويى از مصريان صورت گرفت اما در سال هاى ۵۲۲- ۵۲۰ ق.م حوادثى رخ داد كه مردم مصر را تشويق كرد به استقلال خود بينديشند.

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837