جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > افسانه ها و فرهنگ توده

جشن سده
گروه: افسانه ها و فرهنگ توده
نویسنده: توران شهريارى «بهرامى»

جشن سده يا جشن پيدايش آتش بى گمان كهن ترين جشن ايرانى و شايد بتوان گفت كه كهن ترين جشن جهان است كه به تفصيل در شاهنامه و كتاب هاى ديگر از آن ياد شده است. اين جشن در روز مهر از ماه بهمن بر پا مى شده و اكنون نيز در برخى از شهر هاى زرتشتى نشين برگزار مى گردد. جشن سده كه ريشه در اساطير ايران دارد بنا به روايت شاهنامه از زمان هوشنگ پيشدادى كه پيداش آتش را به او نسبت مى دهند برپا گشته است.
بنا به آنچه در شاهنامه آمده يك روز زمستانى هوشنگ پادشاه پيشدادى با عده اى از همراهان و نزديكان براى شكار به خارج از شهر مى روند. در آنجا هوشنگ چشمش به مار سياهى مى افتد. سنگى از زمين برمى دارد و به سوى مار پرتاب مى كند، مار به تندى مى خزد و جان به در مى برد ولى سنگ به سنگ ديگرى كه آتش زنه بوده برخورد مى كند و در نتيجه شعله اى از آن مى جهد و خار و خس اطراف را فرامى گيرد و هوشنگ و همراهان كه تا آن روز آتش نديده بودند در آن روز سرد زمستانى از ديدن آن آتش گرم و روشن شادمان مى گردند و با افزودن خار و خس و هيزم و هيمه بيابانى از خاموش شدن آن جلوگيرى مى كنند و پس از مشورت با يكديگر آن را با خود به شهر مى آورند و در محوطه محدودى از آن نگهدارى مى نمايند و كسى را براى حفظ و نگهدارى از آن مى گمارند اين محل اولين آتشكده و شخصى كه در خدمت آتش و براى حفظ و نگهدارى آز آن گمارده شده به نام «آترپان» يا آذربان ناميده شد.
مردم آن را موهبت خدايى دانستند زيرا پيش از پيداش آتش مردم شب ها را در تاريكى به سر مى بردند، زمستان ها را با سرما و برودت سر مى كردند و غذاى خام و ناپخته و گوشت خام مى خوردند. پرواضح است كه پيدايش اين آخشيح (عنصر) سودمند چه تاثير بزرگى در بهبود حال انسان اوليه غارنشين داشته است.از طرفى انسان اوليه غارنشين شب ها در معرض تهديد جانوران وحشى و درنده بود ولى پس از پيدايش آتش انسان هاى غارنشين شب ها در جلوى غار مسكونى خود آتش مى فروختند تا با ديدن آتش، جانوران و حيوانات درنده و وحشى فرار كنند و به غار وارد نشود. گذشته از اين ها با پيدايش آتش انسان توانست فلزات را ذوب كند و با آن وسايل منزل و آلات جنگى و كشاورزى و غيره را بسازد.
پس مى بينيم كه پيدايش آتش اولين قدمى است كه انسان به سوى ترقى و تمدن برمى دارد. جشن سده اولين جشن ايرانى چون جشن نوروز به روزگار جمشيد و جشن مهرگان به دوران فريدون و جشن تيرگان به زمان آرش كه همزمان با منوچهر بود نسبت داده مى شود و مى دانيم كه هوشنگ قبل از همه آنان بوده است. غير از فردوسى كه به تفصيل و به روشنى و آشكار از پيدايش آتش به دست هوشنگ نام مى برد نويسندگان بزرگى چون ابوريحان بيرونى و شعراى زيادى چون منوچهرى، فرخى و عنصرى به نيكى از اين جشن بزرگ ايرانى مى نويسند و مى سرايند. جشن سده پس از سقوط ساسانيان تا چندين قرن برگزار مى شد. سلطان محمود غزنوى كه مى خواست با اقدام به سنت ها و رسوم ايرانى خود را در دل ايرانيان جاى دهد اين جشن را بسيار باشكوه بر پا مى داشت. عنصرى مى گويد:
سده جشن ملوك نامدار است
زافريدون و از جم يادگار است
زمين امشب توگويى كوه نور است
كز آن نور تجلى آشكار است
گر از فصل زمستان است بهمن
چرا امشب جهان چون لاله زار است
اين جشن باشكوه ايرانى، مانند بسيارى از رسوم و سنن و آئين هاى ايرانى پس از حمله مغول و پس از تشكيل دودمان صفوى بسيار كم رنگ شد به طورى كه پس از دوران مغول و متعاقب آن از روزگار صفوى جز در شهر هاى زرتشتى نشين و روستا هاى ايران كه اصالت فرنگى خود را گرامى مى داشتند در جا هاى ديگر متروك گرديد ولى به طورى كه از دوستان تاجيكى شنيده ام در تاجيكستان با شكوه و ابهت خاصى اين جشن هاى اصيل ايرانى برگزار مى گردد.

مهم ترين جشن سده اى كه پس از سقوط ساسانيان برگزار شد در زمان قابوس بن وشمگير در اصفهان بود كه بنا به روايتى شعله هاى آتش از صد فرسنگى به چشم مى خورد. اكنون در كرمان، يزد، تهران، شيراز، اصفهان و اهواز زرتشتيان اين جشن را بر پا مى دارند. هنگام غروب آفتاب چند موبد سپيدپوش در حالى كه شمعدان هاى روشن در دست دارند، با خواندن اوستاى ويژه بر هيزم ها و چوب هاى خشك آتش مى زنند و هيزم ها و هيمه ها را مى فروزند و خاطره پيدايش آتش را در روزگار هوشنگ پيشدادى گرامى مى دارند.
پارسيان از بيش از هزار سال پيش يعنى از موقعى كه ايران را ترك كرده و به هندوستان مهاجرت كردند تمام آداب و رسوم و سنت هاى زرتشتى و ايرانى خود را به جا مى آ ورند.آنها جشن هاى ايرانى را به جا مى آورند چون فرهنگ ايران فرهنگ شادى و شادمانى بوده است چنانچه داريوش بزرگ در كتيبه بيستون مى گويد:
بزرگ است اهورامزدا كه آسمان را آفريد، كه زمين را آفريد، كه بشر را آفريد، كه شادى را براى بشر آفريد. بنابراين هر چيز كه به انسان شادى واقعى ببخشد مايه خشنودى خداوند است. اساساً طبيعت و زيبايى هاى طبيعت و آفرينش را خداوند براى شادى بشر خلق كرده است بنابراين هم بايد آن را پاك و پالوده نگه داشت و هم از آن لذت برد و شاد بود و به آفريده هاى نيك خداوند درود فرستاد. باز هم بجاست كه گفته شود اهميت محيط زيست و پاك نگه داشتن طبيعت امروز براى همگان مبرهن و آشكار است.
در اينجا شعرى را كه چند سال قبل سروده ام در پى مى آورم:
اى آتش گرم و روشن و پاك
وى بال گشوده سوى افلاك ‎
نام سده را نهاده بر خويش
عمرت زهزاره ها بود بيش
بس راز كهن به دل نهفتى ‎
از آن به كسى سخن نگفتى
شهنامه كه پيك راستانست ‎
يادآور عهد باستانست ‎
اينگونه ترا نمود تصوير
اى آتش جاودان پيگير
«هوشنگ» خديو پيشدادى
يك روز پى شكار و شادى
بر اسب شهى سوار گرديد
در دشت پى شكار گرديد
تا گاه كنار مشت خارى ‎
افتاد نگاه او به مارى
برداشت بجا يكى يكى سنگ‎
افكند به سوى مار شبرنگ
آن مار خزيد و جان به در برد
آن سنگ، سنگ ديگرى خورد‎
ناگاه شراره اى بيفروخت
هر خار و خسى كه بود از آن سوخت ‎
آن شعله خرد گسترش يافت‎
گرمى و فروغ از آن برون تافت
پيدايش آتش از همين جاست‎
هر چند در ميان سخن هاست‎
در روز دهم ز ماه بهمن‎
شد آتش جاودانه روشن‎
مهرايزد و روز ايزدمهر
بنمود فروغ ايزدى چهر
جشن سده گرم و شادى افزاى
زان روز بمانده پاى بر جاى ‎
آغاز گر تمدن است آن ‎
شد حاصل از آن رفاه انسان
ديدست هزار زير و بم را
گه شادى و شور و گاه غم را
پيريست كه بس هزاره ديدست ‎
گه گفته و گه گهى شنيده است
گه داد به خلق شور و شادى
گه رفت به مرز نامرادى
افسرد ولى نگشت خاموش ‎
از خاطره ها نشد فراموش
زنهار اگر زبان گشايد
بس راز نهفته را نمايد
گويد به تو هر وجب از اين خاك
از آتش عشق شد چنين پاك‎
از خون دل و دلاورانش
سرخ است شفق در آسمانش
فرياد برآورد كه ايران
هرگز نشود خراب و ويران
اين ملك ز بس كه زير و بم ديد‎
چون آهن آبداده گرديد
آئين سده نماد هستى است
راى به سوى خداپرستى است ‎
ايرانى پاكزاده زنهار
اين آتش گرم را نگهدار
چون شعله عشق و جاودانست
يادآور آتش من آنست

در نزد يونانيان قديم آتش را خداى «پرومته» كه نزد يونانيان باستان خداى آتش بود آن را از آسمان به زمين آورد. برخى از ملل ديرپاى ديگر عقيده داشتند كه آذرخش (برق) از آسمان به درختان خشك جنگل گرفت و آن را شعله ور ساخت و آتش از آ تش گرفتن جنگل ها به وسيله آذرخش آسمان ايجاد شد. بى مناسبت نيست كه در اينجا از پنج نوع آتشى كه در اوستا از آن نام برده شده ياد شود. آن پنج نوع آتش عبارتند از:
۱- آتشى كه در كهكشان و آسمان هاست و براى نمونه ما آن را آذرخش يا صاعقه مى شناسيم.
۲- آتشى كه در گياهان است كه همان آتش و گرمى سبب مى شود كه درخت خشك و بى برگ وبار زمستانى در بهاران بشكفد و جوانه و شكوفه و برگ و بار بياورد و اين آتش همان گرمى و حرارت است.
۳- آتشى كه به صورت گرمى و حرارت در انسان و جانوران و پرندگان است. هرگاه اين گرمى و حرارت بيفسرد و سردى عارض گردد انسان و پرنده وحيوان خواهند مرد و از آن به جان تعبير مى نماييم.
۴- آتشى كه به صورت گرمى و حرارت شعله ور است و تا چند سال قبل وسيله طبخ و گرم كردن و روشنى بود و هزاره هاى متوالى ياور انسان به شمار مى رفت.
۵- آتشى كه به عنوان آتش عشق در ادبيات و به خصوص عرفان ايران هزاران سال است كه تجلى مى نمايد و شعراى بزرگى چون مولوى و حافظ و ديگران از آن نام برده اند.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837