جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

يك خواسته غيرمتعارف در خانواده ايرانى
گروه: مقالات عمومي
نویسنده: فاطمه اميرى

اندك لحظات تنهايى اى را كه به دست مى آورد، او مى ماند و دفترش. روى يك برگ آن مى نويسد: «زندگى پدر هر روز با يك كار تكرارى سپرى مى شود. صبح هاى زود او را مى بينم كه از خانه بيرون مى زند. نامه ها را تحويل مى گيرد و تا شب در تك تك خانه هاى مردم را به صدا در مى آورد. هر روز مادر دلواپس پشت پنجره مى ايستد و رفتن پدر را نظاره مى كند و دعاى وان يكاد...» مى خواند.
پدر مرد ساده اى است. مهربان اماخميده و من مى دانم كه هر روز بيشتر از روز قبل نگران مى شود و سايه سنگين زندگى چقدر زود پيرش مى كند.» روى برگ دوم مى نويسد: «زندگى مادر خلاصه مى شود در نگرانى هاى ريز و درشتى كه هيچ وقت دست از سرش برنمى دارند و وقتى به من و زهرا و مجيد و مصطفى نگاه مى كند مى توانم قطره اشكى را كه در گوشه چشمش جمع مى شود ببينم. مادر هر روز پشت چرخ خياطى مى نشيند و من مجبورم در را به روى مشتريانش باز كنم كه همه زنانى مثل خود او هستند.
با دستهايى استخوانى كه رگهاى برآمده دارند و مدام از سختى زندگى گلايه مى كنند.» روى برگ سوم مى نويسد: «شايد زندگى مادر ، زندگى من و زهرا باشد چند سال ديگر و زندگى پدر آينده مجيد و مصطفى كه بى اعتنا به داد و فريادهاى مادر با بچه هاى توى كوچه دعوا راه مى اندازند و به جاى درس خواندن فكر و ذكرشان اين است تا با پولى كه از مادر مى گيرند ، ترقه بخرند و از تماشاى ترسيدن مردم، بخندند و لذت ببرند.» دفتر خاطراتش را مى بندد و با خودش فكر مى كند: «كاش مى شد از اينجا بروم. چيزى نمى فهميدم و يا روى پاى خودم مى ايستادم .» سالها در اين خانه زندگى كرده است.
شب و روز با داشته ها و نداشته ها خو گرفته و با غم ها و شادى هاى آن اشك ريخته يا خنديده است. اما در همين خانه پر از رفت و آمد و هياهو، شده لحظاتى كه پناه بردن به يك گوشه دنج و خلوت و يك اتاق خالى بزرگترين آرزويش باشد. تحقيقات سازمان بهداشت جهانى مى گويد زندگى فرزندان با خانواده مدت زمانى دارد كه وقتى سپرى شد ، آنها بايد قدم به مرحله استقلال و جداشدن از خانواده پدر و مادرى خود بگذارند. اين استقلال و روى پاى خود ايستادن البته در كشورهاى غربى و فرهنگ كشور ما تفاوت عمده اى دارند. در اينجا اغلب اين استقلال با ازدواج و تشكيل زندگى مشترك به دست مى آيد، اما در كشورهاى غربى فرزندان حتى از سنين خيلى جوانى اين امكان را دارندكه از خانواده هايشان جدا شده و به طور مستقل زندگى كنند.
در نبود نهادهايى كه نياز جوانان را بشناسند و براساس آن به طرح و تدوين برنامه هاى مناسب و مفيد خاص اين سنين بپردازند و با وجود والدينى كه اغلب دوران جوانى خود را فراموش كرده اند و به احتياجات فرزندانشان بى توجهند، گرايش به تنهايى، انزوا و دورى از ديگران در ميان جوانان به يك خواسته و نياز ضرورى تبديل مى شود. اين احساس بويژه وقتى قوت مى گيرد كه به نياز جوان به استقلال و روى پاى خود ايستادن پاسخ داده نشود.

آمار نشان مى دهد بيش از نيمى از جمعيت كشور كمتر از ۲۵ سال سن دارند اما نه فقط در نبود نهادهاى حمايتى دولتى، فكرى براى سامان دادن به انرژى و تواناييها و نيازهاى جوانان شده بلكه در خانواده ها نيز والدين آموزش لازم را براى روبرويى با عادتهاى خلقى و ويژگى هاى شخصيتى سنين نوجوانى و جوانى نديده اند. همه پنج خواهر و برادر بزرگتر شروين ۲۳ ساله ازدواج كرده اند و زندگى مستقلى دارند. او بايد با پدر و مادرش كه بيشتر از سى سال با آنها فاصله سنى دارد، زندگى كند. پدر هميشه گلايه دارد كه چرا او كمتر در خانه مى ماند. در مهمانيهاى خانوادگى شركت نمى كند و جمع دوستانش را به بودن با آنها ترجيح مى دهد.
اما شروين اين نوع رفتار را از جانب خودش كاملاً طبيعى مى داند:«جمع هاى خانوادگى برايم جذابيت ندارد. به شنيدن حرفهايى كه دراين جمع هاى خانوادگى مى شود، علاقه اى ندارم. با پدر و مادرم نمى توانم ارتباط فكرى برقرار كنم. من استقلالى را مى خواهم كه در آن به كارها و علايق خودم برسم، موسيقى گوش كنم، كتاب بخوانم، با دوستانم باشم تا ديروقت با كامپيوتر كار كنم، اما پدر و مادرم مى خواهند همه كارها و برنامه هايم را زير نظر بگيرند.» اينها همه دلايلى مى شوند كه از نظر شروين او را براى جداشدن از خانواده و داشتن زندگى مجردى ترغيب مى كنند.
محمدعلى موسوى مدرس دانشگاه و آسيب شناس اجتماعى مى گويد: «الگوى زندگى مستقل جوانان كه در غرب رايج است ، كاملاً با ويژگى هاى فرهنگى ، اجتماعى و شرايط اقتصادى اين جوامع مطابقت مى كند. آنجا جوان تكليفش با زندگى مشخص است. چه بخواهد درس بخواند يا نه و چه بخواهد كار كند و درآمد به دست بياورد، امكانات را براى اين كه بخواهد روى پاى خودش بايستد و از خانواده مستقل شود، دارد. برايش فرقى نمى كند كه ابتداى شروع به كارش چه پست و مقامى بگيرد. حاضر است با كارگرى در يك رستوران يا كارى معمولى در هر اداره و كارخانه اى شروع كند. در واقع كار عيب نيست. اينها بتدريج او را براى زندگى آينده اش پخته تر مى كند.
در پدر و مادرها هم اين پذيرش به وجود آمده كه به راحتى خود را براى جداشدن جوان از خانواده آماده مى كنند. البته نهادهاى اجتماعى هم هستند كه درجامعه جايگزين خانواده، برخى نيازهاى جوان را پاسخ مى دهند. اما در كشور ما نه خانواده ها اين شناخت را از علايق و خواسته هاى جوانان دارند و نه جامعه مى تواند خدمات لازم را به جوانى كه مى خواهد زندگى مستقل را قبل از ازدواج و تشكيل زندگى مشترك تجربه كند ، بدهد. در نتيجه پذيرش اين خواسته جوانان كه همان داشتن استقلال و جدا و منفك شدن از خانواده پدر و مادرى است براى اغلب والدين به موضوعى سخت دردناك و تحمل ناپذير تبديل مى شود.»
عكس چند خواننده خارجى را به ديوار اتاقش زده است. ضبط صوت بزرگى با دو باند بزرگتر روى ميز كنار تختش است و نوارها و سى دى هاى فيلم و موسيقى اطراف آن پراكنده اند. صبح ها كه از خواب بلند مى شود، اغلب كسل و بى حوصله است. اين وقت روز كسى جرأت حرف زدن با او را ندارد. سر كوچكترين مسأله اى بر سر خواهر و برادرش فرياد مى زند. داخل اتاقش صداى ضبط صوت را آنقدر بلند مى كند كه مادر عصبانى از اين كار او به در اتاقش مى كوبد: «چه خبر است صداى اين لعنتى را آنقدر بلند كرده اى؟» اما فايده اى ندارد. مادر دلخور از اين رفتارهاى او مى گويد: :كوچكتر كه بود برنامه زندگى اش دست خودمان بود. مشكلى نداشتيم.
اما حالا بزرگ كه شده مى خواهد هرطور دوست دارد زندگى كند. مى گويد شما كارى به كارم نداشته باشيد. نه توى فاميل با كسى رفت و آمد مى كند و نه مى گذارد از زندگى دوستانش سر دربياوريم.» يك متخصص جامعه شناس معتقد است: «يك جوان مثل هر انسان ديگرى نياز به ساعتهاى تنهايى و با خود بودن دارد. معمولاً در اين ساعتهاى تنهايى فرد امكان فكر كردن به آينده ، آرزوها و برنامه هايش را پيدا مى كند. اين براى جوان سازنده است. حتى گاه ضرورت تحصيل و يا كار در شهر ديگرى سبب مى شود عده اى از جوانان در خانه هاى مجردى ، خوابگاهها و دور از خانواده خود سر كنند. اين نوع زندگى با وجود مشكلاتى كه دارد ، موقعيت خوبى براى آزمودن استعداد و توانايى هاى جوان است. اين كه براى استقلالش كار كند، زحمت بكشد و تجربه كسب كند.

حالا اگر اين نياز به كسب هويت فردى در خانواده پاسخ داده نشود و زمينه تفاهم ميان والدين و جوان تيره و مبهم باشد و علاوه براين، مشكل استقلال مالى هم جوان را تحت فشار بگذارد، نيازهاى جوان برآورده نمى شود و همه اين احساسهاى فروخورده و مجال بروز نيافته، خشمى را از خانواده و جامعه در جوان به وجود مى آورد و در نتيجه نياز به استقلال در جوان گاهى ناشى از خشم و ميل شديد به بريدن از خانواده است. مادر فهيمه وقتى هر روز خبرهاى مربوط به روابط اعضاى خانواده در كشورهاى غربى را از تلويزيون مى شنود و يا در روزنامه ها مى خواند كه دراين كشورها فرزندان معمولاً تا ۱۸ - ۱۷ سالگى درخانه با والدين خود زندگى كرده و سپس از آنها جدا مى شوند و زندگى مستقلى را شروع مى كنند، خوشحال مى شود از اين كه در آن كشورها زندگى نمى كند و وجودش سرشار از احساسى است كه حتى تا آخر هم طاقت دورى و قطع رابطه با فرزندانش را ندارد.
او مى گويد:«من حتى تحمل يك ساعت دورى از بچه ها را ندارم. فقط كافى است يك ساعت ديرتر از حد معمول به خانه بيايند تا دلم به هزار راه برود. چطور مى توانم آنها را بسپارم به امان خدا و بگويم برويد پى زندگى تان!» اين احساس وابستگى ميان والدين و فرزندان شايد يكى از مشخصه هاى روابط خانوادگى در كشور ما است. هرچند دكتر محمدعلى موسوى مدرس دانشگاه آن را يك ويژگى شرقى توصيف مى كند كه والدين و فرزندان را در يك موقعيت بسيار وابسته و متكى به هم قرار مى دهد: « در خانواده هاى ايرانى بويژه طورى براى فرزندشان برنامه ريزى مى كنند كه گويا گمان ندارند بالاخره او روزى بايد روى پاى خودش بايستد و مستقل از آنها زندگى كند. از طرفى شدت اين وابستگى به قدرى است كه وقتى والدين پير شدند هم متقابلاً از فرزندانشان انتظار دارند همان خدماتى كه از دوران كودكى ،نوجوانى و جوانى والدين به آنها داده اند، حالا فرزندان براى پدر و مادرشان انجام بدهند.
ما متأسفانه مفهوم واژه دلبستگى را با وابستگى در روابط خانوادگى به اشتباه گرفته ايم. در حالى كه پايه هاى وابستگى فرزندان به خانواده از سنين بسيار كم از دوران كودكى بايد سست و لرزان شود، تا فرد در بزرگسالى به اندازه كافى توانسته باشد تجربه هاى لازم براى روبرويى با زندگى و مسائل و مشكلات مختلف آن را كسب كند.» مريم ۲۶ ساله هم دوست داشت امكانى را مى يافت تا جدا و مستقل از خانواده اش زندگى مى كرد: «پدر و مادرم مدام از كارهايم ايراد مى گيرند. محدودم مى كنند. حتى به مكالمه هاى تلفنى من هم حساسند. جلو استقلال و برنامه هايى را كه دارم مى گيرند. مجبورم خودم را با برنامه ها، تفريحات و سليقه آنها تطبيق بدهم.» صرف نظر از پذيرش يا مقاومت والدين در برابر موضوع دادن استقلال به فرزندانشان در سنين جوانى ، جوانان با مشكل بزرگتر ديگرى هم روبرويند و آن مسأله اشتغال است. چرا كه استقلال از خانواده، وقتى ميسر است كه استقلال مالى هم وجود داشته باشد و از آنجا كه فرصت اشتغال در جامعه ما محدود است به اعتقاد دكتر موسوى آسيب شناس اجتماعى همچنان بايد همان الگوى سنتى خانوادگى كه زندگى جوانان تا زمان ازدواج با والدين است به ديده تأييد نگاه كنيم:«اما بديهى است كه بايد بهبودى اى نيز دراين روابط به وجود بياوريم.
به عنوان مثال گذاشتن يك اتاق يا بخشى از خانه در اختيار نوجوان يا جوان تا هر گونه كه مى خواهد وسايل آن را بچيند، در خلوت و سكوت آن كتاب بخواند ، موسيقى گوش كند با دوستانش باشد و به علايقش بپردازد. حتى ممكن است در برخى خانواده ها اين امكان نباشد كه اتاق يا واحد جداگانه اى در اختيار فرزندان قرار بدهند. اما به هرحال مى توان حتى يك اتاق كوچك را هم با پرده اى از ساير قسمت ها جدا كرد و امكان تجربه زندگى مستقل را در همان فضاى خانواده براى فرزندان به وجود آورد. اگر اين امكان با اشتغال و كسب درآمد هم توأم شود به مراتب براى دوام و قوام يافتن شخصيت جوان و آماده شدن او براى مسؤوليت هاى مهم تر و بزرگتر آينده مفيدتر است.» برخورد مؤثر و آگاهانه با مشكلات زندگى ، مهارتى نيست كه آسان به دست بيايد.
يا يك شبه اتفاق بيفتد. هرچه امكان رودررويى با مشكلات، پيداكردن راه حل براى مسائل مختلف و كسب تجربه در برقرارى ارتباط مؤثر با ديگران بيشتر باشد، زندگى شايد ساده تر و آسوده تر به پيش برود.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837