جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مكاتب فلسفي

تقسيمات فلسفه
گروه: مكاتب فلسفي

تقسيمات فلسفه به شرح زير است:

1- روانشناسي: كه حيات دروني را مطالعه مي كند و جنبه تحصلي آن (Positif) بيش از ساير اجزاء فلسفه است.

2- شناخت زيبايي يا زيباشناسي: مطالعه زيبايي و هنر و انواع هنرهاست و مي توان آن را مطالعه نفسانيات صنعتگر و هنرور دانست.

3- منطق: مطالعه حقيقت و قوانين استدلال و روش هاي علوم است.

4- علم اخلاق: مطالعه در خير و وظيفه و انواع وظايف است. سعي اخلاق متوجه معلوم ساختن بهترين طريقه و پسنديده ترين روش زندگي است.

5- حكمت اولي (متافيزيك).




غايت فلسفه


فلسفه نيز مانند علم دو غايت دارد: نظري و عملي. در غايت نخستين منظور كامياب ساختن يا سعي در كامياب ساختن كنجكاوي بشر درباره مخلوق هاي مهم ذهن انسان و دنياي عظيمي است كه در خويشتن مي يابد و در غايت عملي مقصود اعانت به انسان در اصلاح خويش است زيرا روانشناسي، ما را آنطور كه هستيم نشان مي دهد و در منطق و علم اخلاق از آنطور كه بايد باشيم صحبت به ميان مي آيد و معلوم مي دارد كه چگونه بايد بينديشيم و چطور بايد رفتار كنيم.

هانري برگسن Henri Bergson مي گويد «علم و نتايج عملي آن، كه زندگاني را سهل مي سازد، فقط موجب رفاه و شايد لذت مي شود و تنها فلسفه است كه توانسته به ما وجد و شعف بخشد».




مختصري درباره تقسيمات فلسفه


الف) روانشناسي :
روانشناسي يكي از آخرين رشته هاي دانش بشري است، علمي است كه از حالات نفساني انسان بحث مي كند، براي اينكه معلوم كند چه هستند و چه مناسبت هايي با هم دارند و چه قوانيني را پيروي مي كنند. فوايد روانشناسي: روانشناسي آدمي را ياري مي كند به اينكه خود و ديگران را بشناسد و همچنين به ما حدود و توانايي ذهن را مي آگاهاند و ارزش معرفت را تا حدي معلوم مي سازد. شعور و وجدان: آگاهي و علمي كه ما از حالت هاي نفساني خود داريم شعور يا وجدان نفسي ناميده مي شود (اين وجدان با وجدان علم اخلاق تفاوت داد) و حالت هاي نفساني همواره يكسان نيست چه پاره اي از آنها صريح و روشن هستند و پاره اي ديگر تاريك و مبهم و شعور را هم در صورتي كه به دسته نخست اطلاق شود شعور ظاهر يا خودآگاه و چنانچه ناظر به دسته دوم باشد شعور باطن يا ناخودآگاه مي ناميم.

تقسيمات روانشناسي:
حيات دروني بسيار مركب و پيچ در پيچ است و اين حيات دروني پيچ در پيچ دائماً در تغيير و تحول است و حوادث نفساني بعضي دنباله بعضي ديگر و گذشته درضمن حال مستتر است و حال، آينده را فراهم مي كند. براي اينكه بتوان اين حيات نفساني درهم و دائماً متغير را مطالعه كرد، روانشناسي چاره اي ندارد جز اينكه وسيله انتزاع آن حالات را به صورت تصنعي جدا سازد و آنها بدين قرار هستند:
1- انفعالات: مجموع حوادثي كه مربوط به لذت و الم باشد مانند احساس ها و هيجان ها و تمايل ها و شهوت ها.
2- تصورات: مجموع حوادثي است كه مربوط به تصور و فكر باشد مانند ادراك عالم خارج و تفكر و حافظه و تخيل و حكم و استدلال و عقل.
3- افعال: اعمالي است كه مربوط به حركت باشد مانند حركت هاي انعكاسي و حركت هاي غريزي و عادت. بايد توجه داشت كه اين تقسيم بندي فقط براي آسان ساختن و تحقيق و مطالعات است و بس.
ب ) - علم اخلاق

تعريف: اخلاق علمي است كه از پندار و كردار افراد بشر بحث مي كند اما نه از اخلاقي كه دارند بلكه از اخلاقي كه بايد داشته باشند. به عبارت ديگر علم اخلاق علمي است دستوري كه براي زندگي بشر دستور معيني مي دهد، به اين ترتيب مي توان گفت كه اخلاق نفسانيات كسي است كه خوب عمل مي كند و تكاليف خود را انجام مي دهد يعني آگاهي به رفتار و كردار متقيان و درستكاران و پاكدامنان و بزرگان پسنديده خصلت نيكوكار است و خود اخلاق نيز به دو قسمت: نظري و عملي تقسيم مي شود.

1- اخلاق نظري: در اين قسمت تكليف را به طور عمومي و يا به عبارت ديگر، اوصاف عمومي حيات اخلاقي را مطالعه مي كنند.

2- اخلاق عملي: در قسمت دوم علم اخلاق، وظايف گوناگون تعريف و مطالعه مي شود. مانند وظايف انسان نسبت به خود و خانواده و دولت و انسانيت و حيوان ها و حيات جهاني و خدا (براي معتقدين).

پ ) - منطق :
منطق را در قديم علم به حقيقت يا حقيقت شناسي مي گفتند اما تعريف جديدي كه از منطق مي كنند اينست كه منطق عبارتست از مجموع قواعد و قوانيني كه مراعات آن ذهن را از خطاي در فكر مصون بدارد و از آنجا كه حقيقت عبارتست از موافقت ذهن هم با خود (قطع نظر از موادي كه روي آنها كار مي كند) و هم با موادي كه موضوع فعاليت آن واقع مي شوند بر دو قسم است:

منطق نظري يا صوري كه در اين قسمت موضوع بحث، موافقت ذهن با خود ذهن است و منطق عملي كه موافقت ذهن با موضوع هاي علوم گوناگون مورد گفت وگوست. يعني در حقيقت روش هاي گوناگوني كه علوم بايد در تحقيقات خود به كار برند مطالعه مي شود.

در منطق نظري تنها سه كيفيت مورد گفت وگوست:

1- تصور

2- تصديق

3- استدلال

و همچنين منطق به جريان ذهن هنگامي كه اين معاني را حاصل مي كند كار ندارد بلكه چگونگي تركيب آنها را به صورتي كه موصول به حقيقت شوند بررسي مي كند.

تصور عبارت از صورتي است كه از اشياء در ذهن ما حاصل مي شود. مانند صورت ماه و خورشيد و درخت و جنگل و عدالت و شجاعت و زيبايي و امثال آن. هر لفظي براي بيان يك تصور به كار مي رود و آن يا جزئي است يا كلي.

تصور جزئي (Image) يا مفهوم جزئي آنست كه شامل افراد متعدد نشود. مانند تصوري كه هركس از پدر و مادر و برادران و خواهران خود دارد يا تصوري كه هريك از ما مثلاً از تهران يا ميدان بهارستان و يا كاخ گلستان و يا سعدي در ذهن داريم.

تصوركلي با مفهوم كلي (Concept) تصوري است كه افراد متعدد را شامل شود مانند تصور مطلق پد، شاعر، دوست، شهر و غيره... تصور جزئي معمولاً از راه حواس و يا از طريق تخيل براي انسان حاصل مي شود اما تصور كلي نتيجه تصورهاي جزئي بيشمار است و براي اينكه ذهن بدان برسد بايد به انتزاع و تعميم پردازد.

انتزاع Abstraction: جدا كردن صفتي يا صفت هايي از مجموعه صفت ها و خصوصيت هاي شيئي را و در نظر آوردن آن به طور جداگانه درحالي كه آن خصوصيت در عالم خارج به تنهايي وجود نداشته باشد انتزاع گويند.

مثلاً اگر از گلسرخ فقط بوي آن را به تنهايي در نظر آوريم به انتزاع پرداخته ايم.

تعميم: Generalization: يعني عموميت دادن و كليت بخشيدن و در اصطلاح روانشناسي به معني كليت دادن آنچه به وسيله ذهن از راه انتزاع به دست آمده است و عنوان قرار دادن آن براي افراد بيشمار. پس ذهن براي ساختن مفهوم كلي از مراحل چندي به شرح زير بايد بگذرد:

1- بايد افراد متعددي را كه از يك طبقه و از برخي جهت ها مشابه هم هستند ادراك كند.

2- آنها را با هم مقايسه كند و صفت هاي ويژه هريك و صفت هاي مشترك بين همه آنها را دريابد.

3- صفت هاي مشترك را كه در همه وجود دارد انتزاع كند. يعني از آنها جدا سازد و همه را با هم مجتمع كند.

4- آنها را تعميم دهد و كليت بخشد.

5- نامي به آنها بگذارد. مثلاً سگ و گربه و موش و پشه و فيل را در نظر مي آوريم. آنها داراي خصوصيت هاي گوناگون هستند اما درعين حال موارد اشتراك هم در آنها وجود دارد. همه جسم هستند، داراي حس و حركت هستند، غذا مي خورند، توليدمثل مي كنند، رشد و نمو و پيري و مرگ دارند. پس اين موارد مشترك را از آنها انتزاع مي كنيم و مجموع آنها را براي اينكه از هم متلاشي نشوند در قالب لفظ «حيوان» مي ريزيم و سپس هر موجودي را كه داراي اين خصوصيت ها بيابيم حيوانش مي ناميم.

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837