اين انسان كهن در بخش هاى پراكنده اى از كوهستان بزرگ زاگرس، از شمال شرقى عراق تا غرب ايران امروزى مسكن داشت. پژوهش هاى دكتر «مليندا زدر» (M.Zeder) رئيس بخش باستان شناسى دنياى كهن و باستان شناسى حيات وحش در موزه ملى تاريخ طبيعى و دكتر «برايان هس» (B.Hesse) از دانشگاه آلاباما واقع در بيرمنگهام (در ايالات متحده آمريكا) اين نكته را بر ما آشكار مى كند كه گروهى از انسان ها كه از دوران نئاندرتال ها در منطقه زاگرس به شكار بز مى پرداختند، در آن برهه از زمان، ديگر به گله دارى و پرورش اين حيوان رو آورده بودند. يافته هاى آنها حاكى از تغييرى تدريجى است كه در پى آن تاثيرى ماندگار هم بر گروه مردمان و هم بر زيست بوم منطقه برجاى ماند ، منطقه اى كه اكنون نيز زيستگاه طبيعى بزهاى وحشى به شمار مى آيد. نتايج حاصل از پژوهش هاى مذكور در شماره مورخ ۲۴ مارس سال ۲۰۰۰ نشريه «ساينس» به چاپ رسيده است. باستان شناسان مدت ها نتوانسته بودند بر سر شناسايى نخستين نمونه هاى اهلى كردن حيوانات و تعيين خاستگاه دامدارى از ميان سرزمين هاى مختلف در سراسر دنيا، از نواحى حاصلخيز شرق نزديك گرفته تا منتهى اليه آمريكاى جنوبى به توافق برسند. آنها معمولاً اين گونه فرض مى كردند كه حيوانات اهلى نسبت به نسل هاى قبلى يا نمونه هاى همزمان ولى وحشى خود جثه كوچكترى دارند. پژوهش تازه «زدر» و «هس» اين فرض را دست كم در مورد بزها كه نخستين احشام اهلى شده به دست انسان دانسته مى شوند، زير سئوال مى برد كه آيا كوچكتر شدن جثه را به راستى مى توان به عنوان نشانه اى قابل اعتماد براى يافتن اولين شواهد اهلى كردن اين حيوان دانست يا خير؟ دكتر «زدر» با مقايسه استخوان بندى بزهاى امروزى اهلى و وحشى با يكديگر و ثبت آمار جنسيت و سن آنها، به اين نتيجه رسيد كه جنسيت، اصلى ترين عامل موثر بر جثه حيوان است نه اهلى يا وحشى بودن آن. به علاوه او مى توانست از وضعيت جوش خوردگى بخش هايى از بقاياى استخوان بندى حيوان مرده به نتايجى در مورد سن آن به هنگام مرگ دست يابد. بنابراين توانست به الگويى براى چگونگى ذبح احشام در آن ايام براساس جنسيت آنها دست پيدا كند.
|