جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > مقالات عمومي

چالشي به نام فرهنگ و اقتصاد
گروه: مقالات عمومي
نویسنده: عبدالعلي رضايي

پيش از اينكه به موضوع «اقتصاد فرهنگ» پرداخته شود، لازم است برخي از جنبه‌هاي اقتصادي مورد بررسي قرار بگيرند.

خاستگاه اقتصاد در بينش الهي بر پايه توسعه اخلاق است؛ يعني اصل در اقتصاد توسعه اختيار و اخلاق است. در صورتي كه در نظام‌هاي مادي، اقتصاد بر پايه توسعه سود و سرمايه معنا مي‌شود.
در تعريف اقتصاد فرهنگ، سه سطح را مي‌توان ملاحظه كرد:
سطح محوري، سطح كلان و سطح خرد.
اقتصاد فرهنگ در سطح خرد يعني تخصيص منابع مالي به مقدورات و فعاليت‌هاي پژوهشي، آموزشي و تبليغي‌اي كه در جامعه صورت مي گيرد. نكته بسيار مهم در اقتصاد فرهنگ اين است كه بايد براي تخصيص منابع به اين گروه از فعاليت‌ها از الگوي مناسبي پيروي كرد و براي هر يك از حوزه‌ها به تناسب همان حوزه هزينه صرف كرد. امروزه، شايد يكي از دلايلي كه باعث شده ما در مقوله فرهنگ و برنامه ريزي فرهنگي دچار نابساماني شويم همين مساله تخصيص هزينه‌ها در فرهنگ جامعه باشد، به اين علت كه فعاليت‌هاي فرهنگي در جامعه ما بر اساس يك الگوي مناسب اولويت‌بندي نشده اند تا بر اساس آن الگو، امكانات مناسب را در اختيار گيرند.
در اين شرايط، تفاهم موجود در جامعه كه بايد از سوي فرهنگ ناشي شود، از بين مي‌رود و به حوزه فرهنگ زيان‌هاي بسياري وارد مي‌شود. بنابراين، در نگاه ما به اقتصاد فرهنگ، نظامي كه بر آن مبنا اولويت‌بندي صورت مي‌گيرد، اهميت بسزايي دارد. درنتيجه، مبنا و خاستگاهي كه براي اولويت‌ها در بخش فرهنگ در نظر گرفته مي‌شود نيز بسيار مهم است. اگر اولويت بندي‌ها بر مبناي نظام سرمايه داري سامان يابد، قطعا ماحصل آن درست عكس آن نتيجه‌اي است كه در ابتدا مدنظر بوده است؛ يعني اگر در الگوي تخصيصي، نظام ارزشي را اصل قرار ندهيم، فعاليت‌هاي فرهنگي به فعاليت‌هاي ضد ارزشي تبديل خواهند شد.
براي مثال، ممكن است سفارش‌هاي كالاهاي فرهنگي از سوي بخش اقتصادي صورت گيرد؛ يعني هنر در خدمت اقتصاد شكل بگيرد و ابزاري در دست بنگاه‌هاي اقتصادي باشد تا آنها بتوانند سود و سرمايه داري خود را توسعه دهند. ولي مي‌دانيم كه اين اولويت‌بندي با نظام ارزشي جامعه تناسبي ندارد. در ابتدا، هدف فرهنگي جامعه ما ترويج مصرف‌گرايي نبود، بلكه بنا بود فرهنگ و امكانات آن در جهت توسعه اختيار انسان‌ها و رشد كرامت آنها مصرف شود، اما اين گونه نشد.
بنابراين، چنانچه جامعه حول محور توسعه سرمايه حركت كند، اقتصاد فرهنگ هم در آن جهت طي طريق خواهد كرد و امكانات فرهنگي به صورت ناهمگون هزينه خواهد شد. در اين صورت، آيا در بخش پژوهشي، هدف‌گيري‌ها در جهت رفع معضلات فرهنگي جامعه طراحي شده است؟ آيا اقتصاد فرهنگي براي رفع شبهات امروز جوانان جامعه اسلامي هزينه مي‌شود؟ به راستي سمت وسوي تحقيقات فرهنگي جامعه به كدام سمت است ؟ آيا تحقيقات ميداني حول شبهاتي كه نسبت به حكومت اسلامي و اعتقادات ديني وارد مي‌شود، صورت مي گيرد؟ آيا مقدورات فرهنگي را به صورت بهينه مصرف مي‌كنيم؟ اگر در جامعه اقتصاد اصل شد، به طور مسلم سمت وسوي اقتصاد فرهنگ هم به طرف همان متغير اصلي - اقتصاد - خواهد بود و پاسخ سوال‌هاي بالا رضايت‌بخش نخواهد بود.

به يقين، اين نحو تخصيص مقدورات فرهنگي موجب مي‌شود اخلاق مادي و سرمايه‌داري در جامعه توسعه پيدا كند: پول خرج مي‌شود، فيلم ساخته مي‌شود، سمينارها و همايش‌ها برگزار مي شوند و كتاب‌ها نوشته مي شوند، ولي اين فعاليت‌ها در جهت حل نيازمندي‌هاي اصيل جامعه صورت نمي‌گيرد و سمت وسوي ديگري دارد.
در سطح كلان، اقتصاد فرهنگ به عنوان يك وسيله ارتباطي در نظر گرفته مي‌شود و فقط به پول و هزينه كردن آن محدود نمي‌شود، بلكه تمام ابزارهاي رسانه‌اي جامعه امروز ما را دربر مي گيرد؛ ابزارهايي از قبيل تلفن، نمابر و يا وسايل ارتباط جمعي مانند راديو، تلويزيون، سينما، مطبوعات و كتاب. از اين فراتر، اقتصاد فرهنگ در سطح كلانش شامل ادبيات شفاهي حاكم بر جامعه و زبان محاوره اي مردم هم مي‌شود. در ادبيات دانشگاهي نيز اصطلاحات نظري، اصطلاحات مربوط به هستي شناسي و يا اصطلاحات رياضي و اصطلاحات مربوط به حوزه‌هاي فيزيك و يا شيمي و حتي علائمي كه در جامعه به كار برده مي شوند و نيز علائمي كه در حوزه‌هاي مختلف كارشناسي وجود دارند، همه از وسايل ارتباطي اند كه در حوزه كلان اقتصاد فرهنگ مي گنجند.
چنانچه جامعه حول محور توسعه سرمايه حركت كند، اقتصاد فرهنگ هم در آن جهت طي طريق خواهد كرد و امكانات فرهنگي به صورت ناهمگون هزينه خواهد شد. هدف هنر چيست ؟ هدف هنر تاثيرگذاري عيني بر روابط اجتماعي براي ارتقاي جامعه است. پس تجلي كليه ابزارهاي ارتباطي به يك معنا در هنر است. حتي در سياست هم هنر وجود دارد. به طور كل، هرجا بحث انتقال معنا مطرح مي‌شود، هنر هم وجود دارد. بنابراين، اقتصاد فرهنگ در سطح كلانش روابط مفاهمه و ابزارهاي انتقال را در بر مي گيرد.
سطح سوم <اقتصاد فرهنگ > كه سطح عميق تري است، فراتر از مساله هزينه و مقدورات و ابزارهاي ارتباط است و شرايط محيطي را به منزله شرايط مادي تكامل فرهنگ شامل مي‌شود. اقتصاد فرهنگ مجموعه امكاناتي است كه براي جريان پيداكردن جهت‌گيري‌هاي فرهنگي به كار گرفته مي‌شود. اين امكانات نيروي انساني، ابزار و مقدورات دردسترسي هستند كه بايد در خدمت حوزه فرهنگ قرار گيرند. عمده‌ترين محورها در بخش فرهنگ، تحقيقات، آموزش، تبليغ يا هنر است.
هزينه‌هاي بخش فرهنگ به عهده حوزه اقتصاد فرهنگ است و شامل هزينه‌هايي است كه بايد صرف نيروي انساني، ابزارهاي متناسب با مقدورات ديگر فرهنگ شود. آنچه مسلم است اين است كه سرمايه گذاري براي توليد ابزارهاي فرهنگي متفاوت با سرمايه گذاري براي توليد ابزارها در ديگر بخش‌هاي جامعه است. در شرايط اجتماعي، همان گونه كه اقتصاد بر فرهنگ تاثير مي گذارد، فرهنگ هم بر اقتصاد تاثير متقابل دارد و فرهنگي هم كه در اقتصاد جاري مي‌شود، در بستر اقتصاد پرورش مي يابد. بنابراين، در مرحله سوم مي‌توان به جاي <اقتصاد فرهنگ >، <فرهنگ اقتصاد> را به كار برد، چون فرهنگ در اقتصاد جاري شده و اقتصاد بستر فرهنگ واقع شده و همه بخش‌هاي اقتصاد تحت تاثير فرهنگ شده است.
نظام توزيع قدرت، توزيع اطلاعات و توزيع ثروت و همه سخت افزارهايي كه به عنوان بستر مادي جريان فرهنگ به كار مي روند، در اين مرحله، بخشي از جامعه محسوب مي‌شوند؛ يعني بستري براي توسعه فرهنگ مي‌شوند. حال اگر اقتصاد جامعه بر پايه توسعه سود و سرمايه حركت كند، بستري را كه براي رشدونمو فرهنگ ايجاد مي كند، بستري مادي خواهد بود؛ يعني فرهنگ جامعه به سوي اهداف مادي حركت خواهد كرد. اما ابزارهاي فرهنگي بايد داراي چه خصوصياتي باشند و در چه بستري حدود و ثغور حوزه اقتصاد فرهنگ تعيين مي‌شود؟ حدومرز اقتصاد فرهنگ از سه بستر مي‌گذرد:
تحقيقات، آموزش و تبليغ. نظام پژوهش و تحقيق جهت گيري‌هاي پذيرش، اين كه مردم چه كالاي فرهنگي اي را بپذيرند و يا نپذيرند را تعيين مي كند و به مردم راهكار مي دهد. سپس آن كالاي فرهنگي بايد به جامعه منتقل شود تا پذيرفته و يا رد شود.

نيازهاي آدمي شامل نيازهاي روحي، فكري و جسمي است. فرهنگ نيازهاي فكري را تامين مي‌كند و چنانچه نظام تحقيقات صحيحي در جامعه وجود نداشته باشد، نظام آموزش و بخش تبليغ هم دچار مشكل خواهد شد. بنابراين، بالاترين ضريب حساسيت مربوط به تحقيقات است كه سهم بيش تري از منابع مالي را به خود اختصاص مي دهد. امروز در جامعه ما اين سوال مطرح است كه چرا با اين كه هنر در فرهنگ ما در قالب موضوع‌هاي ارزشي مانند مبارزه مردم براي انقلاب و جنگ با مخالفان ارائه مي‌شود، ولي داراي نقص‌ها و ضعف‌هاي زيادي است ؟ چون بستر رشد اين هنر، بستر پاكيزه اي نيست.
تا زماني كه نتوانيم اين بستر را اصلاح كنيم، به طور مسلم فرهنگ در جامعه ما دچار اين كاستي‌ها و ضعف‌ها خواهد بود. هدف هنر تاثيرگذاري عيني بر روابط اجتماعي براي ارتقاي جامعه است. پس تجلي كليه ابزارهاي ارتباطي به يك معنا در هنر است...
به طور كل، هرجا بحث انتقال معنا مطرح مي‌شود، هنر هم وجود دارد. بنابراين، اقتصاد فرهنگ در سطح كلانش روابط مفاهمه و ابزارهاي انتقال را در بر‌مي‌گيرد. بنابراين، چنانچه اصالت سرمايه بر جريان فرهنگ حاكم شد، مسلم است فرهنگ رنگ وبوي سرمايه را به خود مي گيرد؛ اگر گرايش به يكتاپرستي و گرايش به تعبد و بندگي خدا اصل حاكم بر جريان فرهنگ شد، فرهنگ رنگ وبوي الهي خواهد گرفت.
‌ اگر اقتصاد فرهنگ بر اساس توسعه سرمايه طراحي شود، و فرهنگ جامعه، فرهنگ ارزشي و ضدمادي باشد، دو حوزه اقتصادي و فرهنگ دچار تعارض و تضاد مي شوند و طبيعي است با همديگر نمي‌توانند پيوند برقرار كنند و اگر هم پيوند برقرار كنند، بايد يكي به نفع ديگري كنار رود. در اين صورت، مسلم است كه حوزه اقتصاد بر حوزه فرهنگ چيره خواهد شد.
سوابق الگوهاي موفق در دنياي غرب وجود دارد؛ سابقه اي سيصد ساله كه بعد از رنسانس تا امروز امتداد دارد. اما در نظام‌هاي غربي و سرمايه داري از پايه تعاريف گرفته تا كارآمدي عيني، فضاي متفاوتي نسبت به آنچه ما به دنبالش هستيم، ترسيم شده است كه البته با توجه به تعاريف و اهداف خودشان، كارآمدي داشته است.
الگوهاي آنها اغلب بر پايه سرمايه محوري بنا شده است؛ همان گونه كه خود فرهنگ را هم بر پايه سرمايه تعريف كرده اند. يعني فرهنگ در آنجا يك هويت مستقل از سرمايه ندارد و متغير اصلي در حوزه اقتصاد است كه همان افزايش سود سرمايه است. در اين وضعيت، فرهنگ، توليد فرهنگي، محصول‌هاي فرهنگي و يا سفارش‌هاي فرهنگي حول محور افزايش سرمايه معنا پيدا مي كنند. در غرب، جهت گيري‌هاي اجتماعي، فرهنگي و ارزشي توسط شركت‌هاي بزرگ اقتصادي براي حوزه فرهنگ معنا مي شوند و بايدها و نبايدها بر پايه محاسبه‌هاي اقتصادي تعريف شده اند.
همچنان كه امروز مي بينيد، در نظام‌هاي غربي مثل فرانسه و بسياري از كشورهاي اروپايي ديگر كه خود را مهد آزادي مي دانند به صورت علني با حجاب زنان مسلمان مقابله مي كنند و اسم آن را هم آزادي فرهنگي مي گذارند؛ آزادي فرهنگي اي كه به افزايش سود و سرمايه مقيد شده است. شركت‌هاي اقتصادي آنجا به تحرك دنيايي انسان‌ها احتياج دارند تا توسعه سود سرمايه را بر آن اساس صورت دهند، چرا كه به نسبتي كه تحرك و انگيزش مادي در جامعه پيدا شود، سرمايه افزايش پيدا مي كند و به آن ميزان كه تحرك مادي كمتر شود، توسعه سود سرمايه هم كمتر مي‌شود و سود شركت‌هاي بزرگ اقتصادي كاهش مي يابد.
بنابراين، مشاهده مي كنيم در آنجا، حوزه فرهنگ متغير اصلي نيست، بلكه حوزه اقتصاد متغير اصلي است و فرهنگ به تبع اقتصاد معنا مي‌شود. با اين مقدمات، اقتصاد فرهنگ متكفل سفارش‌هايي است كه از حوزه اقتصاد درخواست شده است. با اين حال، اقتصاد فرهنگ در غرب رشد چشمگيري پيدا كرده است. براي نمونه مجموعه رسانه‌هاي غربي وابسته به شركت‌هاي بزرگ اقتصادي هستند كه به صورت خصوصي اداره مي‌شوند. پس حوزه فرهنگ وابستگي محض به حوزه اقتصاد دارد. هنر در غرب به شدت متكثر و متنوع شده است و حول محور تنوع طلبي است و در اقتصاد معنا پيدا مي كند؛ يعني فرهنگ توجيه گر اقتصاد است؛ اين اقتصاد هم براساس فلسفه اقتصادي است كه بر محور لذت طلبي و توسعه رفاه مادي تعريف شده است.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837