جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > جان كلام

« گزيده اي از انديشه ها و احساسات با شكوه » ۱۰
گروه: جان كلام

رضا چايچي :

روزها از كنار ما مي گذرند

گلوله كامواييم به انتظار پيرزن تا بيايد ميلها را بردارد

وچند رج

و به رقصمان در آورد

آنگاه روزها آهسته از كنارمان گام بر مي دارد

و بعد چند رج ديگر

تارگهايمان تمام شود

در دامن كوتاه سرخ او. ***




شمس لنگرودي :

بنويس

بنويس و هراس مدار

از آنكه غلط مي افتد بنويس و پاك كن

همچون خدا كه هزاران سال است

مي نويسد و پاك مي كند

و ما هنوز مانده ايم

در انتظار پاك شدن

و بر خود مي لرزيم. ***






هيوا مسيح


شباني كه در تلاطم روبه‌رو گم شد

ببين چه برفي نشسته روي نازك خيالي هرچه دور و درخت!

چه مكث سپيدي، كه من راه بروم، بماند جهان

خيره به خودش سرد

ترك كنم آن همه كه او سبز مي‌شه

با پرندگان و فصل

پر از تلاطم اين همه روبه‌رو

اين همه خانه‌‌هاي خاموش

كه در حزن دامنه سكوت شده‌اند،

كجا بروم؟ كجا بروم كه دست يك پرنده

پر از نور و شوق كودكي باشد؟

كجا بروم كه دست صاف عشق

مثل اولين نان آدمي

دست بدهد به دستي

كه بر اندوه شيشه انگشت سكوت مي‌كشد

كجا بروم كه خدا حتا

براي خودش بگردد رها

دور شود حتا، در كوچه‌اي، يا بياباني از تكرار آيه‌هاي خودش در فصل

و من پر از تلاطم اين همه روبه‌رو

بيايم راه را نشان بدهم

كه خدا بازگردد به جاي خودش در من، در تو، در شهر

دست صاف عشق

نور و شوق كودكي هم

من باز مي‌؛ردم به جاي خودم

كه دست‌هايم در ابتداي مهرباني، شست و شو مي‌شد

كه دست‌هايم در ابتداي عشق، نان مي‌پخت

كه چشم‌هايم، پيش پروردگار آب، خيس مي‌شد

پر از تلاطم اين همه روبه‌رو، پشت سر،

بگو كجا بروم!؟ ***

قسمت قبل   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837