شهريار قنبري :
من نه هميشه خوب تو من نه بدم نه بدترين
نه از تو كم نه بيش از اين نه اولين نه آخرين
نه از تبار شبنم ام نه از سلاله علف
من همگي سايه تو تاشده بر روي زمين
بي خود تو بي خودي ام مست ترين مست زمين
ميكده هاي بسته را خسته نشسته در كمين
من نه به اندازه تو من نه كم از قالب تو
من همه شعر و من غزل صاحب شعري به يقين
غريبه تازه ي تو صبح دروغين توشد
در اين طلوع بي حيا زوال سايه را بيين
اين چه شريك سفره اي كه نان نداده دست تو
براي كوچ آخرت اسب تو را نكرده زين
همسفر تازه تو هرزه كوچه هاي شب
منتظر خسته تويي بي خبر خانه نشين
اين تو تمام من من با تو خودي تر از توام
بي تو درخت بي زمين حلقه لخت بي نگين ***
|