«مارجري ويليامز»: «كلاً تا وقتي تو واقعي بشي ، بيشتر موهاي سرت براي خاطر عشق ريخته و چشمهايت از حدقه درآمده و پيچ و مهرههايت حسابي شل شده و زهوارشان در رفته. اما اين چيزها اصلاً اهميتي نداره، چون همين كه واقعي شدي، ديگر نميتواني زشت باشي ـ مگر از چشم كساني كه حاليشون نيست. به محض اينكه واقعي شدي، دوباره نميتواني غير واقعي بشي اين براي هميشه ميماند» *** «اشو»: عشق تو را واقعي ميسازد، بدون عشق تو فقط يك خيال باقي ميماني؛ رؤيايي كه هيچ جوهري در آن نيست. عشق به تو انسجام ميبخشد، عشق به تو مركزيت ميبخشد اما اين فقط نيمي از سفر است نيمه ديگر بايد در مراقبه و آگاهي، كامل شود. عشق نيمه آغازين سفر است و آگاهي نيمه پاياني آن و تو در ميان عشق و آگاهي به خدا ميرسي از عشق پرهيز نكن با همه درد و رنجش برو و به درونش قدم بگذار . *** «جي دونالد ولترز»: نگذار افكار و ذهنياتت به صورت عادت درآيند سعي كن هرگز درجا نزني هر روز از زاويهاي تازه به كارها نگاه كن زندگي يك صحنه پر ماجراست به اطرافت نگاه كن نشانههاي زيادي وجود دارند كه به كشفيات تازه اشاره ميكنند ***
|