بدون هزينه

گروه: جان كلام
منبع: مجله ره آورد تربيت

پسرك ما يك شب به آشپزخانه رفت و كاغذي را به مادرش كه مشغول آشپزي بود داد.

مادر دستهايش را خشك كرد ، كاغذ را گرفت و ديد روي آن نوشته شده است:

براي چيدن چمن ها( 5 دلار)

براي تميز كردن اتاق( 1 دلار)

براي رفتن به مغازه( 50 سنت)

براي نگهداري از بچه موقعي كه رفته بودي خريد( 25 سنت)

براي بردن آشغالها(1 دلار)

براي گرفتن كارت آفرين( 5 دلار)

براي تميز كردن حياط( 2 دلار)

جمع( 75/14)

جانم به شما بگويد كه اين مادر كاغذ را گرفت و در حالي كه پسرك منتظر جواب ايستاده بود ، خاطراتي از ذهنش گذشت. بعد قلمي بر داشت و پشت كاغذ پسرك نوشت:

نه ماهي كه تو را در شكمم حمل كردم، بدون هزينه.

تمام شب هايي كه بالاي سرت بيدار نشستم ، از تو پرستاري و برايت دعا كردم ، بدون هزينه.

تمام ايامي كه برايت تقلا كردم و همه اشكهايي را كه به خاطر تو ريختم بدون هزينه.

همه اينها را جمع بزني ، قيمت عشق من، بدون هزينه.

تمام شب هايي را كه با دلهره و اظطراب هايي كه پيش رو داشتم گذراندم، بدون هزينه.

خريدن اسباب بازي، غذا، لباس و حتي پاك كردن دماغ تو ، بدون هزينه.

و همه اين ها را كه جمع بزني ، قيمت عشق واقعي بدون هزينه.

خب رفقا وقتي پسرك اينها را خواند ، خدا مي داند كه چه اشكي ريخت. صاف تو چشمهاي مادرش نگاه كرد و گفت: مامان ! تو را از ته دل دوست دارم.

و قلمش را بر داشت و با حرف درشت نوشت: « تمام هزينه ها به طور كامل پرداخت شد.»