خميازه رو كرد به سرفه و پخي زد زير خنده. سرفه بروبر نيگاش كرد. -چيه خوشتيپ نديدي؟ - چرا تا دلت بخواد اما سيندرلا نديده بودم. - هه آقا رو، سيندرلا كفش نداشت اما من به جاي يكي، دو تا هم دارم. - خوب ببخشيد سفيد برفي نديده بودم ولي مثل اينكه نه تو سفيد برفي هم نيستي. - چرا هستم خوبم هستم. - پس كو هفت تا كوتوله ت؟ - ريزه ميزه بودن گمشون كردم. - زكي تو پينوكيو هم نيستي چه برسه به سفيد برفي!
- اصلاً حالا كه اينطوره تو، هم گربه نره اي هم روباه مكار!! چيه باباجون مي ذارين كپه مرگمون رو بذاريم يا واستون آجان خبر كنم؟ آخه تا هفت سامورايي موندن كي مي ره دنبال هفت كوتوله … عطسه به تندي و نجويده حرفاش رو ريخت بيرون و گوشه چشمي نازك كرد و كانال تلويزيون رو عوض كرد. سكسكه هنوز مشغول چيدن ميز شطرنج بود. با حوصله و صبر هميشگي يكي يكي مهره هاي سفيد و سياه رو مرتب مي كرد.
طبق عادت رخ سفيد رو آخر از همه كاشت تو خونه ش و گفت : آقا شرط يه پرنده مهاجر!! عطسه زل زد بهش. - نه، شرط يه پرندة عاشق! - پرنده اگه عاشق بود كه هجرت نمي كرد؟! - جرزن جر نزن! پرنده وقتي هجرت مي كنه كه عاشق بشه!! - عاشق چي؟ - عاشق عشق! - آخه عاشق عشق شدن خيلي سخته!! عطسه چند قطره اشك از گوشة چشماش سرازير شد. - ولي من شدم اصلاً هم سخت نبود فقط لياقت مي خواست. - لياقتش رو داشتي منتها معشوقه هات خرده شيشه داشتن. - نمي دونم، شايد آره، شايدم شانس مي خواست. - كه تو اين يكي رو اصلاً نداشتي! - آره، بار اول پر از شهوت رفتن بودم. - كه معشوقه ت پاي اومدن نداشت. - بار دوم پر از شوق پريدن بودم. - كه اين بار هم بال پرواز نداشت. - نمي دونم كجاي كارم ايراد داشت؟ رفتنم يا پريدنم؟! - بار سوم چي؟ امتحان كردي يا نه؟
- بار سومي ديگه وجود نداره وقتي عشق عادت كرد به نرسيدن تو ديگه هيچوقت نمي رسي، مي فهمي، هيچ وقت! هيچ وقت!! صحبتهاي عطسه كه به اينجا رسيد همون طور خيره شد به تلويزيون، خيرة خيره با يه بغض فروخورده به فروخوردگي بار سوم، به فروخوردگي هيچ وقت!!
سرفه كه حوصله ش سر رفته بود رفت سراغ كاكتوس! كاكتوس رو باز كرد و تندتند شروع كرد به ورق زدن، ورق ميزد پاره مي كرد، ورق ميزد پاره مي كرد، رسيد كه به مقصد، مثل برق گرفته ها خشكش زد، بعد با خودكار سبز روي صفحه موردنظر نوشت : 10/2/61 خميازه دوباره پخي زد زير خنده، سرفه بروبر نيگاش كرد. امونش نداد كاكتوس رو دو دستي كوبوند سر خميازه و زارزار گريه كرد. خميازه كه بدجوري دردش اومده بود به روي خودش نياورد كاكتوس رو از زمين برداشت و جلوي 10/2/61 با خودكار مشكي نوشت : 3/12/62 بعد كاكتوس رو كوبيد روي ميز شطرنج و زار زار خنده كرد.
سكسكه هنوز مشغول كلنجار رفتن با رخ سفيدش بود. كاكتوس كه تموم دفتر و دستكش رو به هم ريخت اهميت نداد فقط با خودكار آبي زير 3/12/62 نوشت : 20/11/64 بعد كاكتوس روبرداشت كوبوند تو صفحه تلويزيون و زار زار با خودش مشغول بازي شد. عطسه كاكتوس روبرداشت يه نگاه به صفحه تلويزيون انداخت نه از سيندرلا خبري بود نه از سفيد برفي، نه هفت تا كوتوله اي در كار بود و نه هفت تا سامورايي! يه گربه دست و پا چلفتي گذاشته بود دنبال يه موش چاق و چلة زبر و زرنگ!!
|