در آن ساعاتي كه آسمان خاكستري پطرزسبورگ تاريك مي گردد ، مستخدمين پس از صرف غذا ، هركس بسته بعايدي يا ميل و اراده ميخواهد از لذايذ زندگي بهره برده بعضي ها بتآتر مي روند ، بعضي براي تماشا بگردش خيابانها ميشتابند ، عده اي ديگر براي عشقبازي با دختران رهسپار ميگردند ، گروهي نيز براي قمار و غيبت دور هم گرد ميآيند ، غيبت كردن يكي از صفات روسها است ، فرد روسي بدون آن نمي تواند زندگي كند .
موقعيكه همه بسوي خوشگذراني ميرفتند ، آكاكي آكاكيويچ از پي هيچيك از اين چيزها نميرفت ، او را در هيچكدام از شب نشيني ها نديده بودند ، وقتيكه پاكنويس تمام ميشد ، به بستر ميرفت ، قبلاً هم لبخند مي زد كه خدا فردا چه چيز را براي پاكنويس باو عطا خواهد كرد . زندگي اين مرد كه چهارصد روبل مواجب ميگرفت اينطور ميگذشت از حيات خود راضي بود راضي ميماند اگر احتياجات كه سر راه همه ميآيند ، در سر راه او نميآمدند . همچنان در پطرسبورگ براي اشخاصيكه چهار صد روبل يا تقريباً در حدود اين مبلغ عايدي دارند دشمن بزرگي وجود دارد اين دشمن سرماي شمالي است .
بعضي ها ميگويند سرما خيلي هم سلامت است در ساعت نه صبح ، مخصوصاً موقعيكه خيابانها از مستخدميني كه به اداره ميروند پراست ، اين سرما بطوري به بيني آنها حمله ميكند كه نميدانند بيني را كجا پنهان كنند .در اينگونه مواقع از شدت سرما پيشاني انسان درد ميگيرد وچشمها پر از اشك ميگردد ،نجات فقط در اين است كه انسان پالتوي خوب داشته باشد و با سرعت تمام از آن پنج شش خيابان عبور كرده خود را به اداره برساند .
مدتي بود آكاكي كيويچ با اينكه مسافت هميشگي را با سرعت تمام ميدويد حس مي كرد كه پشت و كتف او يخ ميكند. بالاخره انديشيد بايد در شنل او عيبي پيدا شده باشد و چون آنرا در منزل خوب نگاه كرد ديد در دو سه جا مخصوصا پشت وشانه پارچه شبيه غربال گشته، پارچه آن بحدي سائيده شده بود كه آسترش هم بيرون آمده بود .
بايد بدانيد كه شنل آكاكي آكاكيويچ هدف مسخره همه مستخدمين بود،حتي اسم شنل را هم از روي آن برداشته بودند و آنرا جل كهنه مينامند حقيقتا كه وضع عجيبي داشت ،سال بسال يقه اش باريك تر ميشد زيرا براي تعميرقسمتهاي ديگر بكار ميرفت ، وصله ها هم كه هنر دوزنده را نشان ميدادند همه ناجور بودند.همينكه آكاكي آكاكيويچ ديد چه شده فهميد بايد آنرا نزد پطرويچ خياط كه در طبقه چهارم يكي از محلات منزل دارد ببرد،اين خياط با اينكه يك چشمش معيوب و چهره اش پر از مهر آبله بوده هنگاميكه سر دماغ بود با موفقيت تمام شلوار و فراك و البسه ديگر مستخدمين را تعمير ميكرد ، پطرويچ الكل زياد مينوشيد و متاهل هم بود .
|