جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > افسانه ها و فرهنگ توده

قصه هاي ايراني ۱

گروه: افسانه ها و فرهنگ توده

درميان مواد گوناگون ادب عوام ، قصه كهنتر از همه آنها است و دوام و بقائي خارق العاده ، مرموز و حيرت انگيز دارد .
قصه و افسانه يكي از نخستين زاده هاي طبع و ذوق بشر و قديمي ترين سند زندگي و تفكر و دگرگوني هاي حيات آدميزاد است و شروع تشكل و آغاز پيدائي آن تاريخي معين و قطعي ندارد ، تنها ميتوان حدس زد كه عمر آن با عمر آدمي بر روي اين كره خاكي و محنت زده برابر است و آدميزاد از روزگاري كه خود را شناخته ، قصه ساخته ، قصه گفته و قصه شنيده است و با آنكه آنرا ثبت و ضبط نكرده ، خود از فراز و نشيب قرون و اعصار گذشته و سينه به سينه و دهان به دهان نقل شده تا به امروز رسيده است .
آدمي قصه را دوست دارد . با قصه زيسته و مي زيد و خواهد زيست . قصه مانندخواب ديدن است، با زندگي پيوستگي و شباهت دارد اما خود زندگي نيست ، تلخي ها و ناملايمات آنرا هم ندارد . قصه را جاذبه ايست كه در همه دوره هاي عمر ، از كودكي تا پيري آدمي را به سوي خود ميكشد . چه هنگامي كه كودك از مادر خود قصه ميشنود و به جهان روياها مي رود چه زماني كه شهرزاد شيرين سخن لب به داستان مي گشايد و ستمگري مصمم به آزار رام و منصرف ميشود ، عامل اصلي و مؤثر ، جاذبه جادوئي قصه است.
بشر پيوسته با قصه سرو كار دارد و آنرا كليد گنجينه رازها و رمزهاي كهن مي داند. آدميزادهمانطور كه نميتواند از سايه خود جدا شود از شنيدن قصه هم نميتواند چشم بپوشد . مي خواهد از سرگذشت تلخ و شيرين نياكان و همنوعان خويش باخبر شود.
صداقت قصه و گويا بودن آن
قصه را سندي معتبر نمي شناسند و افسانه اش ميخوانند اما همين افسانه به مراتب ، از هر سند و تاريخي گوياتر و صادقتر است . گوياتر است زيرا كه لبريز از تخيلات و اوهام و سرشار از باورهاي قومي و ديني جوامع و آئينه جهان بيني ، آرزوها ، بيم ها ، اميدها و بيان كننده تلاش مداومي است كه آدميزاد براي رسيدن به مقاصد و مرادهاي خود به كار بسته است . صادقتر است زيرا كه اغراض قومي و سياسي آنرا تيره و مغشوش نكرده است . جهانخواران آزمندان و زشتي حرص را مي نمايد اما به جهانگيري سرداران و عيش و عشرت آنان اعتنا ندارد . در باره « فرد » حقير و مغرور خاموش است ولي طرزفكر ، طرز بينش ، طرز اخلاق و خلاصه تمنيات نهفته در بطون و درون هر قوم و قبيله اي را نشان ميدهد و زواياي تاريك و غامض آنان را روشني مي بخشد .
بهترين هنرمندان و نويسندگان جهان آنگروهي هستند كه از افسانه ها و سنت ها وزندگي مردم الهام گرفته اند. در قرون گذشته نيز هر صاحب اثري كه با مردم نزديكتر بوده اثرش مطبوعتر و مقبولتر است كتاب سمك عيار و ديوان خاقاني و آثاري از اين دست حتي رحله ابن بطوطه در آنجا كه سخن از مردم ايران مي گويد صد بار بهتر و روشنتر و گوياتر از تاريخ وصاف و جهانگشاي جويني و مانند اينها ما را با ساكنان اين مرز و بوم در قرون گذشته و رنجها و شاديهايشان آشنا ميكنند .
بالزاك بيش از ميشله بينش و عادات و رسوم و هيجان هاي روحي ملت فرانسه را نشان ميدهد . هر كس بخواهد از خصوصيات اخلاقي و روحي مردم روسيه باخبر شود به آثار داستايوسكي و تولستوي ، پوشكين و ماكسيم گوركي روي مي آورد .
بديهيست كه داستان نويسي در دو سه قرن اخير تحول و تنوع فراوان يافته و از صورت هاي ساده نخستين به شكل تحليل و تجزيه هاي روحي در آمده است معذلك چون قصه هاي ساده و ابتدائي اقوام بيش از آنچه تصور شود سير حقيقي زندگاني مردم و باطن بي تكلف آنان را روشن مي سازد ، نويسندگان هنرمند و كنجكاو به مطالعه و بهره يابي از آنها علاقه مي ورزند و از فيض همين آشنائي ، آثاري ارزنده و قوي مي آفرينند .
اخيرا از اين مرحله هم در گذشته ، پيش تر رفته اند ، به مطالعه افسانه ها واساطيرمر بوط به حماسه ها و سرزمين ها و شهرها و ديه ها پرداخته ، حاصل اندوخته هاي خود را به صورت مجموعه هاي خواندني عرضه كرده اند .
يك مجموعه خواندني
براي روشن شدن مطلب بايد گفت كه آدمي را از قديم الايام عادت بر اين بوده است كه در اطراف شخصيت هاي مهم و نوابغ ، بناهاي بزرگ ، آثار خارق العاده و هر خلاف معمولي ، اساطير و افسانه هايي بسازد و به تعبيرات و تعليل هائي متوسل شود تا آن نشدني ها و محال ها با معيارهاي عادي و ذهني او بخواند ، ممكن جلوه كند و متناسب فهم وي در آيد .
در سرزمين خودمان همچون هر كشور كهن و با فرهنگ حماسه اي چون شاهنامه و بناهائي مانند تخت جمشيد و بيستون و نوابغي مثل ابن سينا و خواجه حافظ و بسياري از مشاهير مانند شاه عباس و كريم خان و ديگران و اماكن و بقاع كهن و... چنين افسانه هائي دارند كه هنوز كمو بيش رواج دارد و ما از آنها بي خبريم و نسبت به آنها بي اعتنا جماعتي سرگشته اردو بازار تجدد و مجذوب هياهوي صنعت حتي فراتر از بي خبري رفته اند و بازگو كردن آنها را هم باعث ترويج خرافه ! و اتلاف ! وقت مي دانند.

اما در كشور فرانسه همين قبيل اساطير و افسانه ها اساس اصلي تدوين مجموعه هاي مفصل و پرارزش شده است بطوري كه علاوه بر گردآوري اساطير و افسانه هاي فرانسوي ، در باره داستانها و قصص ممالك و اقوام ديگر نيز به مطالعه و تحقيق پرداخته اند .
حاصل كلام آنكه دانشمندان و هنرمندان آگاه مغرب زمين از طريق گردآوري و مطالعه اين مواد ارزنده چنين آثاري هم پديد مي آورند .
قصه هاي ايراني
قصه هاي ايراني يكي از كهنترين نمونه هاي اصيل تفكر و تخيل مردم اين سرزمين و نشان دهنده كيفيت زندگي و مباحث ذهني و شادي و اندوه اين قوم به شمار مي آيد . مردم اين مرزو بوم ، از روزگاران بسيار دور پندارها ، باورها ، افكار ، آرزوها و تجربه هاي خود را در قالب قصه ريخته و آنرا مانند گوهري ناياب و عزيز به مرور تراش داده اند و سطوحي بر آن افزوده و اجزائي از آن كاسته اند تا سرانجام به اين شكل زيباي تحسين انگيز در آمده و به دست ما رسيده است كه هر كدام از آنها در عين سادگي وصفاي بي پيرايه چنان لطيف و دلكش است كه خواننده و شنونده را بي اختيار مجذوب ميسازد يعني همان رمز و رازي كه در آفرينش بهت آور مينياتور ايران و رنگهاي جادوئي آن، همان طراوت و جلاي خيره كننده اي كه در نقش ها و رنگهاي بديع كاشي كاري نهفته است ، همان ظرافتها و انحناهائي كه ازانواع خط فارسي خوانده ميشود و تلالو غوغائي و خاموش تذهيب و نقاشي هم بر دلربائي و چشم نوازي آن مي افزايد ، همان زيبائي نجيب و تنوع خيال انگيزي كه در طرحهاي قالي ، اين شاهكار هنر ايران و خاتمكاري همزاد ديگر آن ديده ميشود و جمله آنها بيننده هنرشناس را به تحسين و اعجاب واميدارد و به دنياي رازها و حال ها ميبرد ، در تاروپود اين قصه ها هم وجود دارد و بي شبهه به همين جهات است كه بي اينكه ثبت و ضبط شده باشد همواره نقل شده و روايت شده تا به زمان حاضر رسيده است .
مي گويند آسمان كرمان و تماشاي آن نيز عالمي دارد چنانكه در شبهاي آرام و مطبوع آن ديار محبوب و ستمديده ، چون به آسمان نظر بيندازي ، ستارگان بطوري درشت و درخشان و فريبكارند كه خيال ميكني همينكه دست خود را كمي بالاتر ببري ، آن اختران تابان وشفاف را مي تواني بگيري و در دامان كني . قصه هاي ايراني را هم كه مي خواني ، ابتدا تصور ميكني اگر قلم به دست بگيري ميتواني در مدتي كوتاه چند تا از آنها را بنويسي ، اما اگر ستاره هاي آسمان كرمان بدست آمدني باشد نوشتن قصه هائي شبيه قصه هاي ايراني هم ممكن خواهد بود زيرا اين قصه ها علاوه برگيرائي طبيعي و زيبائي ساده اي كه دارند از حيث اصول داستان پردازي هم سخت استوار و به هنجارند ، هيجان قصه به موقع ، اوج و حضيض آن بجا و هر نكته چنان در جاي خود سنجيده و مستحكم آمده است كه با اصول داستان نويسي امروز خيلي نزديك مي نمايد و راستي كه از حيث لطف تعبير و پاكي تركيب با لطيفترين نثرهاي ساده و روان برابري مي كند و با اينكه هر كدام بازمانده روزگاران گذشته و قرون سالفه است و در پيمودن راههاي پر حادثه و دور و دراز و نقل سينه به سينه بناچار دچار تصرفاتي شده و از افكار گوناگون تاثر پذيرفته است و باز هنوز زندگي و گيرائي و قوت تاثير خود را از دست نداده ، در ما اثر ميكند وماهم با تمامي اشارات وزواياي آن آشنا هستيم .
جاي گفتن اين نكته همين جااست كه قصه هاي قديمي ما هنگامي بهتر جلوه ميكند و حيرت و تمجيد خواننده را برمي انگيزد كه از لحاظ هنري و فني با قصه هاي فعلي مقايسه شود چه ، غالب قصه هاي امروزي كه به تقليد از قصه هاي غربي وظاهرا براي كودكان بيگناه مانوشته ميشود نه به درد خردسالان ميخورد نه بزرگترها از آن چيزي مي فهمند و راستي خواندن آنها نفرت آور و فهميدن آنها براي هر دو گروه مشكل است ، به هيچ روي بر خلقيات و روحيات ايراني تكيه ندارد و از فرهنگ ما آب نخورده وريشه ومايه نگرفته است واگر چه گرته اي ناقص ورنگي پريده و طرحي عليل از قصص عاميانه دارد ولي چندان پيرايه نامتناسب و كريه از داستان نويسي غربي بر آنها بسته اند و مي بندند كه براي كودك وبرنا وميانسال و پير و همه وهمه نامانوس وغريب مي نمايد .

اثر تربيتي قصه
اساس تربيت اصيل ايراني با آن اسلوب متين و معقول قرار داشت و خوشبختانه در مناطقي كه عوارض تمدن سرد وبي روح ماشيني اصول آنرا در هم نريخته هنوز هم بر همين پايه قرار دارد كه براي كودك قصه و متل ميگويند واينكارفوائد بسيارداشته و دارد كه يكي از آن جمله اينكه گوش طفل با حديث مشقت ها و ناهمواريهاي زندگي آشنا ميشود و مقاوم و سخت جان بارميآيد واز اوان طفوليت همانطور كه لطائف وزيبائي هاي زندگي را ميشناسد ماجراي دشواريهاي آنرا هم ميشنود و اين نكته هاي حياتي وقياسي در ذهن اوجان ميگيرد و بيدار ميشود :
كه ، پاسداري از اين ميراث غني اينك به عهده اوست . كه اصول اخلاقي و انساني كهنه شدني نيست . كه با ايمان زيستن و پيروي كردن از اصول انساني در هر زماني سخت دشوار است .
كه زشتي ها و قباحت ها عجب فراوان و رايج شده !... كه نيكي وداد و زيبائي به همين آساني ها بر شرو ستم و زشتي پيروز نمي شود .
كه اگر حقي به حقداري برسد شگفتي آوراست اما محال نيست .
كه بالاترين و ارجمندترين هنر آدمي « انسان » بودن اوست .
كه هر كس از كاوش و تلاش دور افتد به هيچ جا نمي رسد .
كه ديروزي ها چه اندازه خوشتر ، راحتتر ، راضيتر و خوبتر بوده اند !
... و مهمتر از همه آنكه مشرق زمين را با بسياري از خصوصياتش مي شناسد ودر مي يابد كه درچه اقليمي زندگي ميكند .
فايده وارزش شنيدن قصه در كودكي به همين جا ختم نميشود . قصه ، اطفال ما را به اين آب و خاك دلبسته ميكند و محبت به وطن را در جان و دل آنان مي روياند و زنده نگه مي دارد. به مدد قصه واز راه گوش ، نوباوگان ما با چند هزار كلمه آشنا و مانوس مي شوند وپيش از رفتن به دبستان جمله سازي ساده وسخن گفتن بي پيرايه وشيرين را بي رنج و تعب مي آموزند ، هوش و حافظه آنان بكار ميافتد ، قدرت تخيلشان قوي و زاينده ميشود ، با دنياي خارج ارتباط پيدا ميكنند ، درباره روابط بين اشياء و اشخاص به تفكر مي پردازند ، ذهنشان به حركت آمده كنجكاوي و خلاقيت پيدا ميكند ، حس چاره جوئي و چون و چراگوئي و قدرت خلق و ابداع و علت يابي و معلول شناسي و توان استدلال و استنتاج در آنان رشد مي يابد و بيدار ميشود ، از جانوران و پرندگان نمي هراسند و با آنان دوست ميشوند و عواطف پاك وكودكانه شان شكل مي گيرد ، حيوانات موذي و درنده را از جانوران بي آزار دوست داشتني باز مي شناسند ، با آداب ، سنت ها ، دين و آئين ، اصول اخلاقي و تربيتي زادبوم خويش پرورش مي يابند .
در بعضي از قصه ها حوادث دشواري پيش مي آيد كه طفل ، بعدها در دوران زندگي خود به انواع مشابه آن برميخورد و همين امر يعني آشنائي ذهني او با اين اتفاقات ناگوار باعث ميشود تا روحيه اي مستقل و متكي به خود پيدا كند ودر روز حادثه دست و پاي خود را گم نكند . اينكه قصه ها هميشه به خوشي و خوبي پايان نمي پذيرد به همين سبب است :
جنگ و دعوا در ميگيرد و « در دعوا هم كه حلوا خير نمي كنند »، بدخواهي و ظلم بر نيكي و عدالت فائق مي آيد و اما قهرمان قصه با آنكه در چنگ دشمن اسير است خود را نمي بازد و با دليري و جسارت پايداري ميكند و به چاره انديشي ميپردازد ، سرانجام دشمن بدخواه به نحوي كه پيش بيني آنهم دشوار است ، سزاي بدكرداري خود را مي بيند و قهرمان داستان به زور بازو يا به قدرت تدبير يا به مدد پيري نوراني يا پهلواني جوانمرد از مهلكه جان بدر ميبرد و به مقصود خيرخواهانه و انساني خود ميرسد.

   قسمت بعد
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837