انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 مهمترين تحول كشور ما در تاريخ معاصر است كه درواقع مي توان آن را نتيجه تحولات كشورمان در قرن بيستم ارزيابي كرد (سلطنت قاجاريه، به قدرت رسيدن رضاخان پهلوي، نهضت ملي دكتر مصدق، نهضت مشروطه، قيام 15 خرداد 1342 و...). متأسفانه به دليل حساسيت هاي موجود در تحليل اين واقعه تاكنون كمتر كتاب مستدل و پژوهشگرانه اي در اين مورد به رشته تحرير درآمده و اگر هم كتابي نوشته شده است بيشتر بيانگر تحليل ها و مواضع يكي از گروه ها و يا احزاب و يا سازمان هاي ايراني در داخل و خارج كشور است و به همين دليل بيش از آنكه محققانه باشد، غرض ورزانه است و بي طرفي يك پروژه تحقيقاتي در اين آثار به چشم نمي خورد.
دكتر ميلاني در اين كتاب به بررسي ريشه هاي انقلاب اسلامي (ريشه هايي كه در سال هاي بسيار دور در جامعه ايران رشد كرده بود) مي پردازد و با تحليل ناهماهنگي ميان رشد اقتصادي و رشد فرهنگي و سياسي و نقد عملكرد اقتصادي رژيم پهلوي كه سبب بحران هاي اقتصادي و اجتماعي و سياسي در دوران پايان رژيم و حتي در حكومت نوين انقلابي شد، به خوبي نشان مي دهند كه در باطن آن جزيره ثبات (لقبي را جيمي كارتر رئيس جمهور آمريكا به ايران پهلوي داده بود) چطور بذر انقلاب كاشته مي شد و رشد مي كرد و ريشه مي دواند و هنگامي كه اين بذر ابتدايي درخت تنومند و تناوري شد، حكومتي به ظاهر مقتدر و در مقام ژاندارم منطقه و مجهز به يك ارتش تا دندان مسلح و يك سازمان امنيتي مخوف به همراه رشد اقتصادي بي سابقه (و البته افسار گسيخته و ناهماهنگ و به همين دليل در آينده معضل آفرين) را در طي 8 مرحله از پاي در مي آورد و به اين ترتيب جمهوري اسلامي متولد مي شود.
ايشان ضمن بررسي عملكرد رژيم پهلوي و الخصوص نهادهاي امنيتي و اقتصادي آن، به تبيين چگونگي تشكل و تمركز انقلابيون مي پردازد و مراحل تأسيس و رشد و سازمان يافتن اين نهادها و كانون هاي انقلابي را همزمان با تحليل عملكردهاي غلط رژيم به تصوير مي كشد و در همين مراحل به خوبي تشريح مي كند كه چگونه اسلام به عنوان يك ايدئولوژي انقلابي و تفكر رهايي بخش در بهمن ماه 1357 سر بر مي آورد و علماي شيعه كه در ظاهر در زير موج سكولاريسم و مدرنيزاسيون رژيم پهلوي روزهاي آخر نفوذ اجتماعي و فرهنگي خود را تجربه مي كردند، ناگهان در پرتو ايدئولوژي بنيادگرايانه ولايت فقيه به سلسله جنبان حكومت انقلابي و تازه متولد شده جمهوري اسلامي تبديل مي شوند، چرا كه مي دانيم اكثر انقلاب هاي تاريخ مدرن و الخصوص انقلاب هاي اجتماعي قرن بيستم از ايدئولوژي هاي نوين و مدرن (مانند ماركسيسم) تغذيه مي كردند!!
ايشان سپس به تشريح مراحل تصفيه در صفوف انقلابيون بعد از خلع قدرت از رژيم پهلوي مي پردازند و با تحليل گام به گام مراحل نشان مي دهند كه روحانيون شيعه و بنيادگرايان معتقد به ولايت فقيه چگونه با زيركي رقباي كوچك و بزرگ خود را كه عمدتاً از ملي گريان مسلمان (مذهبي)، چپ گرايان، مذهبيون چپ گرا و درنهايت ملي گرايان سكولار بودند، از ميدان خارج مي كنند و چگونه از بحران گروگانگيري و جنگ ايران و عراق با استادي هرچه تمامتر در راه قلع وقمع سازمان ها و احزاب مخالف خود سود مي برند و در راه مبارزه در دو جبهه (جنگ داخلي با سازمان هاي چپ گرا مانند فداييان خلق و مذهبيون چپ گرا مانند مجاهدين خلق و جنگ نظامي با ارتش مجهز عراق) از چه اهرم هايي براي كنترل كشور و پيروزي در ميدان نبرد استفاده مي كنند.
|