رومئو و ژوليت از دو خانواده ثروتمند شهر ورونا (كه به كينه اي قديمي در ميان دوره بيش از خداوند ايمان داشتند) به يكديگر علاقه مند مي شوند ولي در اثر مخالفت خانواده هايشان و حوادث ناگواري كه رخ مي دهد (قتل پسرعموي ژوليت توسط رومئو، درخواست ازدواج ژوليت با كنت پاريس توسط پدر ژوليت و...) به مقصود خود نمي رسند.
شكسپير در اين داستان به خصومت ها و كينه هاي بي اساس مي پردازد كه پريشاني ها، مرگ ها و دل شكستگي هاي زيادي را مي آفرينند و طبقاتي را مجسم و بازشكافي مي كند كه آداب و سوم غلط (كه به شكل سنت درآمده) و ضد ارزش هايي كه لباس ارزش پوشيده آنها را به سوي تباهي و نابودي مي برد.
|