كاليگولا، سرگذشت قيصر كايوس است. اين نامي است كه سربازان بر روي او گذاشته بودند و به معني نيم چكمه از كلمه كاليا گرفته شده است. كاليگولا از كساني بود كه قرباني قدرت بي حساب خود شد و در زمره كساني قرار گرفت كه جز ستايش و تملق و تسليم و رضا در پيرامون خود چيز ديگري نمي بينند. او بر همه چيز ماليات بست، مردان بلندپايه را داغ زد و به كار در معدن ها فرستاد و يا در قفس انداخت و با اره به دو نيمشان كرد، با خواهران خود زنا كرد و با زنان ديگران به بستر رفت. اما وي درعين حال امپراتوري حساس و شاعرپيشه بود كه مي دانست «رنج دادن ديگران تنها طريق فريب دادن خويش است» و هنگامي كه به ناتواني انسان در برابر مرگ پي برد درد نااميدي وجودش را فرا گرفت. او دريافت كه بشر بي آنكه مرتكب گناه گرديده باشد محكوم به مرگ شده است پس عدالت خدايان افسانه است و در اين زندگي كه هر لحظه اش با مرگ تهديد مي شود، خوشبختي محال مي نمايد.
|