هوارد دبليو كمپل جونير، كه آمريكايي است كه به واسطه مأموريت پدرش از طرف شركت جنرال الكتريك به آلمان آمده همانجا بزرگ شده، همسر آلماني اختيار كرده و درنهايت با شروع جنگ از آنجا كه نمايشنامهنويس موفقي بود از طرف وزارت روشنگري! و تبليغات آلمان نازي دعوت به كار شده و به عنوان متختصص تبليغات براي آمريكا، به فعاليت مشغول گشته است.
رئيس نامدارش، دكتر گوبلز از او بسيار راضي بود و فاشيستهاي متعصب به همراه افسران عاليرتبه اساس از هواداران سرسخت برنامههاي راديويي او بودند، غافل از اينكه كمپل جوان چند سال قبل به استخدام سرويس امنيتي آمريكا درآمده و براي آمريكا جاسوسي ميكند. همين امر سبب شد تا پس از پايان جنگ و فتح آلمان نازي به دست متفقين از تيرباران شدن و مرگ جان سالم به در برد هرچند در طول جنگ و پس از آن همسر جوان و زيبايش را از دست داد و به واسطه جاسوسان اسرائيلي، ناچار شد مخفيانه در منطقهاي كثيف واقع در نيويورك روزگار خود را بسر رساند.
دوستان آمريكايي و خانوادهاش به خاطر فعاليتهاي او در راديوي آلمان و تبليغات ضد يهوديش او را طرد كردند و در مقابل اعضاي تشكلهاي نژادپرست و ضد يهود آمريكا سعي در جذب مجدد او به تشكل خود را داشتند حال آنكه كمپل حقيقي به يك سياستمدار كه يك نمايشنامهنويس حساس و آرام بود.
سرانجام پس از كش و قوسهاي فراوان او خود را به مأمورين اسرائيلي تسليم ميكند تا به اسرائيل منتقل شود و در آنجا به عنوان جنايتكار جنگي محاكمه گردد. در زنداني واقع در حيفا، شهري در كرانه باختري رود اردن، كمپل به يادآوري و بازنويسي خاطرات خود ميپردازد و سير حوادث و شخصيت دوگانه آدمهاي اطرافش را تشريح و تحليل ميكند.
|