در اواخر قرن بيستم، كشور اسپانيا در گير يكي از خونين ترين و بزرگ ترين جنگهاي داخلي تاريخ سياسي معصر شد. سلطنت طلبان و سازمانهاسي ناسيوناليسمي فاشيست به رهبري ژنرال فرانكو براي در دست گرفتن قدرت مطلقه و جلوگيري از خود مختاري ايالت كاتالان و باسك ، مبارزه اي بي امان و مرگبار را با ارتش آزادي بخش جمهوري خواهان اسپانيا آغاز كرد.
در دوران ارتش جمهوي خواهان طيف هاي وسيعي از رو شنفكران ، دانشجويان و كارگران و كشاورزان ، گروهاني بين المللي از افرادي چون رژي دوبره ، رومن رولان، و ..... در آن حضور داشتند، سازمانهاي جدايي طلب كاتلان وeta ( سازمان جدايي طلب باسك) فعاليت مي كردند اما در نهايت امر اين حذب كمونيست اسپانيا ، بود كه سبب حمايتهاي مادي، سياسي و تسليحاتي اتحاد جماهير شوروي و پشتيباني معنوي رو شنفكران چپ گرا ياروپا( مانند فوكو ، رومن رولان، و .... كه بسياري از آنها در اسپانيا مشغول نبرد بودند) رهبري انقلاب را در دست گرفت.
رهبران اتحاد جماهير شوروي با نفوذ و هدايت حزب كمونيست اسپانيا ، عملا جنبش انقلابي مردم اسپانيا را كنترل مي كرد و با بر منافع خود از اين جنبش مردمي به عنوان عامل فشار و برگ برنده در مذاكراتش با كشور هاي حزبي سود مي برد ، همين تسلط و هدايت اتحاد جماهير شوروي بر اين جنبش مردمي بود كه سبب شد تا رهبران شوروي آنگاه كه از نتايج مثبت مذاكرات خود با طرف غربي و نمايندگان رژيمهاي بورژوازي!! اطمينان حاصل كردند، ديگر ادامه جنبش انقلابي مردم اسپانيا را به صلاح خود ندانسته و با كارشكني ها و تفرقه افكني هاي حزب كمونيست ، راه پيروز ي فالانژهاي زير فرمان ژنرال فرانكو را هموار كردند .
تنوع وسيع طيف هاي انقلابي جنبشي كه بيشتر ذكر آن رفت، انظباط آهنين ارتش فالانژها كه زير فرمان مرداني قاطع و لايق مانند ژنرال فرانكو و ژنرال مولا به خوبي سازماندهي شده بود، حمايت پادشاه اسپانيا ( خوان كارلوس) و طبقه اشراف اسپانيا به همراه ملاكان و خانواده هاي سرشناس اسپانيا كه از به قدرت رسيدن انقلاب سرخ به رهبري كمونيست ها به وحشت افتاده بودند و در نهايت پشتيباني كشور هاي بلوك غربي كه به كمك مالي و تسليحاتي و پياده شدن ارتش ايتالياي موسوليني (فاشيست ايتاليا) منجر شد، همه و همه شكست آزادي خواهان را تسريع و پيروزي فاشيست ها را تسهيل كرد ، هر چند چنان كه گفتيم نقش اول و كليدي در اين شكست را بايد به پاي خيانت حزب كمونيست اسپانيا و اربابان روسشان نوشت.
تاريخ به اين جنايت گواهي داده و خواهد داد .
خيانتي كه شما بهترين، اصيل ترين، رشيد ترين فرزندان اسپانيا قربانيانش بوده اند و جمله معروف استالين كه گفته بود: هيچ گاه ملتي اينچنين پيروزمندانه شكست نخورده است! در عين حقيقت و درستي هرگز نمي تواند پرده بر اعمال امپراليسم شوروي و جنايات اين رژيم و احزاب دست نشانده اش در حق بشريت كشيد. نبردي كه ملغمه اي از برخورد هاي ايدئولوژيكي( ميان فاشيست و جمهوري خواهي) اختلاف قومي ميان( كاتالان ها و باسكي ها در مقابل اتحاد طلبان) و آوردگاه گزينه هاي اخلاقي (ميان استبداد و آزادي خواهي) بود، سر انجام با پيروزي فالانژها ، حاكميت استبداد و تفوق فاشيسم به پايان رسيد تا بر خلاف داستان اساطيري و اسطوره هاي پهلواني ، سياهي ها تاريكي ها، زشتي ها و پلشتي ها پيروز ميدان باشند.
|