سرهنگ مسعود امير بهراني ، يك ارتشي بازمانده از دوران سلطنت پهلوي پس از وقوع انقلاب 197۹ و سقوط رژيم شاه در ايران مجبور به ترك وطن و مها جرت به آمريكايي مي شود. وي كه در كشور خود از موفقيت اجتماعي بسيار بالايي بر خوردار بوده در آمريكا براي گذراندن زندگي و تأ مين معاش و آتيه خانواده و به خصوص فرزندانش دست به كارهاي بسيار سطحي مادون شخصيتش مي زند.
اما پس از عروسي تنها دخترش وي كه از شغل آشغال جمع كني در اتوبان و يا در اداره يك سوپر ماركت در پمپ بنزين خسته شده است در حراجي، يك خانه مسكوني واقع در تپه اي در كورونا را به يك سوم قيمت خريداري مي كند ، به اين اميد كه با فروش اين خانه به قيمتي بالاتر سرمايه اي فراهم كرده و دست به تجارتي بزند تا خود را از شر اين شغلهاي سطح پايين خلاص كند و از بابت آتيه فرزند و همسرش نيز آسوده خاطر شود.
اما، اين خانه متعلق به زني آمريكايي است كه شوهرش او را ترك كرده و در ضمن حراج خانه وي به دليل اشتباهي از سوي اداره ماليات بخش است و وي نيز گناهي ندارد او پس از ترك خانه اش آواره شده و در متل زندگي مي كند.
از سويي ديگر معاون كلانتر بخش شيفته و دلباخته كتي نيكو لو- زن مذكور- مي شود و به دليل داشتن زندگي خانوادگي از هم گسيخته و سست دست به ترك خانه و خانواده اش مي زند. و به كمك كتي مي رود تا بتواند خانه اش را از سرهنگ بهراني باز پي گيرد، اما سرهنگ هم پس از سالها زندگي در غربت و دور از وطن و كشيدن محروميتها بسيار و رنج شغلي فراوان حاضر به باز پس دادن خانه و موقعيت مالي خوبي كه از فروش آن به دست مي آورد، نيست در نتيجه....
|