اين داستان گوياي مذهب است اما در پنهاني ترين نقطه درون سوسياليزم و در زير پوشش ضد مذهب، قهرمان داستان به نوعي ، مسيحي ، ديگر است. همچنين تحليلي است ژرف بر سياست و زندگي توده ها -در ايتاليا ي زمان وقوع اين داستان و نيز تحليل سه عنصر: سوسياليزم ، فاشيزم و كليسا كه هر كدام از آنها به تنهايي خصايص آن دو ديگر را داراست و هر يك مي تواند نمادي از تماميت خواهي دو جزء ديگر باشد .
اسپينا قهرمان داستان، نماينده تفكر سوسياليزمي است كه بر عليه فاشيسم مي جنگد ، فاشيسمي كه در بطن خود فناتيزم و ارتجاع سياه مسيحيت و كليسا را پنهان كرده است. و كتاب به شرح تضاد هاي موجود در اين سه عنصر لجام گسيخته مي پردازد كه ايتاليا را به مثابه پيكري ، پاره پاره مي كنند.
شخصيت اسپنيا در اين كتاب گوياي تضادي عميق بين باور ها (ايده آل ها) و واقعيتها (رئال بودن دنياي موجود) است.
وي هر چند سوسياليست است اما از دگماتيسم فاصله بسياري دارد چرا كه دائما در كار انتقاد از خويش و نحوه عملكرد خود مي كوشد و دست به تحليل آينده سوسياليزمي ميزند كه به آن اعتقاد دارد و به همان تباين عميق بين نهضت و نظام مي رسد . تا وقتي يك نهضت به نظام تبديل نشده پوياست ، آزاديخواه است و از خود انتقاد مي كند اما به مجرد دستيابي به قدرت و تبديل به يك نظام ، تمامي آن ويژگيها را از دست مي دهد و در تعصب كور خود فرو مي رود و غرق مي شود.
|