جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

آبشالم ؛ آبشالم
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: ويليام فالكنر
منبع: حسين مقدم

آبشالم ، روايت ديگري است از تقابل هميشگي و جاودانه دل و سر. دل ، جايگاه عاطفه و احساس و رحم و شفقت و سر، مسند عقل و منطق خشك و انعطاف ناپذير. قهرمان داستان بر اثر حادثه اي و تجربه حاصل از آن دا را به كناري مي نهد و عقل را مقتداي خود قرار مي دهد و به همين دليل تبديل به ديوي خونخوار مي شود در قالب آدمي زاد كه جنون اربابي و خود خواهي و بي رحمي در او جاي عاطفه و شفقت را مي گيرد و جز هدف خود چيز ديگري نمي شناسد و مقصد و مقصودش وسوسه دائمي ذهنش مي گردد .

توماس ساتپن، پس از تجربه دوران پانزده سالگي پي مي برد كه در جنوب آمريكا فقط سه نوع آدم وجود دارند، بردگان سياه پوست- كشاورزان سفيد پوست تهي دست - اربابان و صاحبان كشتگاهايي كه بردگان و كشاورزان بر روي آنها كار مي كنند و در اين جاست كه تصميم مي گيرد شاه باشد و براي رسيدن به اين هدف همه آدمها ( سفيد و سياه) را وسيله خود قرار مي دهد.

حقيقت دل و ارزش آن در زندگي اجتماعي انسانها در اين داستان مورد مناقشه قرار مي گيرد ( شايد به همين دليل بايد آن را رمانس يا قصه ناميد چرا كه چنين مطلب پيچيده اي در قالب تنگ رمان نمي گنجد). در روانشناسي اجتماعي و علوم اقتصادي مي خوانيم كه قوانين دنياي ما بي رحمانه و انعطاف ناپذير است ( همانطور كه عقل فرمان مي دهد ). راه موفقيت و پيروزي تنها به در گاه خداي خدايان اساطير يونان ( زئوس) و فرزندش ( آ پولو) ختم مي شود. خدايي خشك و بيرحم و فرزندي سنگدل و دقيق و با پشتكار. اين خدايان ديگر خدايان و ايزد بانوان را با آنچه كه در توان دارند ، از خود مي رانند و گوشه گير و منزويشان مي سازند تا در يأس و افسردگي و خيال و توهم بپوسند و جان بسپارند ( در قلمرو خداي خدايان جايي براي عقايد مختلف و نگرشهاي متفاوت نيست.) كسي راه موفقيت را مي پيمايد كه چون زئوس قاطع و بي رحم و چون آپولو دقيق و با پشتكار و كمال گرا باشد.

خداي خدايان و فرزند محبوبش را با خواسته هاي دل كاري نيست . عشق و عطوفت، شفقت و احساس همه مانع عقل و محدود كننده آن هستند ودر نتيجه مضر و خطرناك! هر كس كه موفقيت و پيروزي را در اين دنيا جديد، چاره اي ندارد جز آنكه در ركاب خداي خدايان شمشير بزند و براي اين كار بايد ابتدا ديگران خدايان و ايزد بانوان درونيش را( كه هر يك سمبلي از خصوصيات روحي او هستند) سركوب كند و دل اولين كانوني است كه با شمشير زئوس ( كه همانا عقل و منطق ماست) مورد حمله قرار مي گيرد . پاسخ ما چيست؟ دور انداختن دل، كنار گذاشتن احسا سات و...؟ يا طرد كردن عقل و رهايي از چار چوب خشك آن؟ و يا تركيبي از آن دو؟ ويليام فاكنر در خطابه اي كه به مناسبت دريافت نوبل ايراد كرده بود به اين سئوال پاسخ داده است ، پاسخي كه در اين اثر او هم رد پاي آن را مي يابيم .

نزد فاكنر تنها چيزي كه ارزش نوشتن دارد مسائل دل آدمي است. او در همين كتاب سعي داشته تا كنار گذاشتن عواطف و فرمانبرداري بي چون وچرا از عقل و عواقب وحشتناك و خطرناكش را به نمايش بگذارد و بشكافد. به همين دليل هم بايد اين اثر را يك رمانس دانست كه توانايي آشكار كردن عظمت وزيبايي حقايق دل انسان را دارد و قلمرو آن هم جايي است بين دنياي واقعي و دنياي تخيلي ، مكاني براي رويارويي حقيقت و تخيل. نبرد بين عقل و احساسات نيروي دروني است كه تنها در سايه تخيلي در لباسهاي گوناگون مي توان آن را تصور كرد و به تصوير در آورد.

نام كتاب هم بر گرفته از كتاب مقدس عهد عقيق و داستاني متناب با ماجراي قصه نويسنده است. آبشالوم پسر يگانه داوود است كه به سبب حرص و طمع قدرت طلبي ( كه از فرامين عقل افسار گسيخته است) برادر ناتني اش را مي كشد و ادعاي پادشاهي مي كند و در نبردي با لشگريان پدرش ( داوود) گيسوانش را كه مايه فخر و جمالش بود به درختي مي پيچد و سبب مرگ او مي شود .

آري عقل و خرد ما، مايه فخر و جمال ما هم هست ولي عقلي كه هيچ مانعي در مقابل خود نبيند و هيچ چيز محدودش نسازد ، سبب سقوط ما به عالم بربريت و در نهايت مرگ ما خواهد بود . ويليام فاكنري از نسلي پا به عرصه وجود گذارده كه انقلاب صنعتي و حوادث پس از آن را تجربه كرده است ، بديهي است كه او( مانند بسياري از هم نسلانش ) در پي احياي عواطف و باز گرداندن آن به مثابه تزريق خوني تازه در رگ انسان صنعتي باشد . براي انساني كه گرفتار ماشينيسم و ديگر عواقب جهان صنعتي گشته و خود در حال تبديل شدن به يك ماشين مكانيكي است چه دارويي بهتر از احياي دل و عواطف وجود دارد، احياي عواطف و هر آنچه كه دل را در كانون خود قرار مي دهد مانند سنين قديمي و البته مذهب. نويسنده از سنت تراژدي يونان و ادبيات كلاسيك هم بهره مي جويد و شخصيت هاي داستانش را بر اين اساس طراحي مي كند تا بر غنا و عمق رمانس خود بي افزايد( همانگونه كه نويسندگان قرون وسطي و رنسانس از ادبيات كلاسيك براي احياي تفكر اروپا كه در اعصار تاريك بر برها ويرانش كرده بودند، سود بردند) مهمترين تصوير اساطيري كه در داستان به كار رفته ، تصوير آگا ممنون است و جنايت آگا ممنون با جنايت ساتپن و عقوبت نهايي هر دو ، بسيار متناسب و مشابه است .

همانگونه كه آگاممنون در راه فتح تروا، زن و دخترش را قرباني كرد ، ساتپن نيز همسر اول و فرزندش را، كنار گذاشت و براي حفظ نظام برده داري در ايالت جنوبي سبب مرگ انسانهاي بي گناه فراواني شد ولي اصول مورد دفاعش سر انجام سبب مرگ خود و ديگر فرزندانش شد! نويسنده از معناي نفرين( كه معنايي بسيار پر اهميت در ادبيات اساطيري بوده) نيز استفاده مي كند، بدين ترتيب كه در ايالت جنوبي نفرين خدا به صورت نظام برده داري خلق شده و ساتپن كه اين نظام را پذيرفته و برآن صحه مي گذارد مانند آگا ممنون هم به ارتكاب گناه متهم است و هم خود در چنگال اين نفرين گرفتار است و نمي تواند از آن بگريزد. او نه عامل اين نفرين كه خود وسيله اي براي اعمال اين نفرين است گو اينكه همه او را عامل و سبب اين لعنت مي دانند!! ولي علي رغم وجود آشكار اين منابع كلاسيك در ساختار داستان، نشانه هايي از سنت دوران معاصر در اين كتاب ديده مي شود و آن تبليغ فيض(ديني) ، انفاق و عشق و ترحم است براي انسان عقل گراي شكاك و بي اعتقاد عصر جديد.

چرا كه عقل گرايي مفرط ميل به پيروزي بيشتري به همراه دارد و آتش حرص وطمع را كه در وجود تك تك ما حاضر است، شعله ور مي سازد. عقل تنها در پي داشتن و بيشتر داشتن است و در اين راه هر آنچه كه در مقابلش قرارمي گيرد از سنت و مذهب و فرهنگ گرفته تا خود انسان را نابود مي كند. همانطور كه ساتپن به دليل خودخواهي و عقلانيت ابزاري ( كه از شروط لازم جهان صنعتي ماست) در امانت او ليه خيانت مي كند و از عشق و ترحم نصيبي نمي برد و به همين دليل سر و كارش با يهوه، خداي ترس و انتقام مي افتد!! رمانس فاكنر، توسط چهار راوي نقل مي شود و در واقع چها ر چوب دارد كه از نظر زماني هم نظم و ترتيب خاصي ندارد و روايت آدمهاي نزديكتر به زمان ساتپن در اول مسير قرار ندارد! و اين درست مانند پازلي است كه به تدريج و با مراجعه مرتب به نقشه اصلي ( كه همانا اطلاعات قبلي ما هستند) تكميل مي شود.

روايت اين چهار تن گاهي متفاوت و حتي متعارض است پس خواننده خودش پس از يافتن اطلاعات جديد ( كه توسط راوي جديد دريافت كرده) گذشته را بازسازي مي كند و برداشت شخصي و خطوط اصلي داستان را اصلاح مي نمايند كه اين خود سبب درگيري ذهني شديد خواننده با داستان و عمق بيشتر در مطالعه و آموزش و درك اهداف و نتيجه گيري اخلاقي نويسنده خواهد شد.

راويان داستان، هريك به زبان خود سخن مي گويند و در روايت كردن ، نيت و افكار ذهني خود را نيز فاش مي سازند و به اين ترتيب تصويري در تصوير ارائه مي دهند تا صحنه نمايش رمانس فاكنر( كه در حقيقت نمايش رسوايي عقل افسار گسيخته است) كاملتر شود و تمام جزئيات آن با ظرافت به تصوير كشيده شود ، جزئياتي كه هر يك ، ما را با يكي از پلشتي هاي خلق شده توسط عقل افسار گسيخته آشنا مي سازد. جهان مدرن و عقلانيت خود بنياد و ابزار گراي آن پاسخي به جهان سنتي و پوسيده قبل از خود كه تقليد و مقدس سازي از اركان اصلي آن به شمار مي رفته ، بود و دنياي حال حاضر در پي يافتن پاسخي به عقل افسار گسيخته و سكو لاريسم( قدسيت زدايي و عرفي كردن همه چيز) همراه آن است.

جهان امروز در پي يافتن راهي در ميان افراط و تفريط است ، در پي آشتي دادن عقل ودل و براي اين كار بايد ابتدا دل را احيا كند و در كانون توجه قرار دهد . كاري كه فاكنر و ديگر نويسندگان همنسلش انجام مي دهند.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837