با كارولينا ماريا دژزوس پا به يكي از حلبي آبادهاي برزيل مي گذاريم. راهنماي ما زني سياه پوست و چهل و چهار ساله است كه با سه فرزند قد و نيم قدش در اين منطقه پست( فوالا) از ابر شهر سائو پائولو زندگي مي كند. اينجا مكاني است كه پست مانده ها- آشغال ها و كثافاتي كه دنياي صنعتي و متمدن قي مي كند را در آن مي ريزند و نگهداري مي كنند:
از پس مانده غذا گرفته تا انسانهاي مطرود جامعه شهر نشيني. اين ساكنان دنياي فراموشي در يكديگر مي لولند و از يكديگر تغذيه مي كنند تا روزي كه از پاي در آيند و تا آن لحظه موعود، نبردي سنگين، روزانه و ترسناك را تجربه مي كنند، نبردي براي بقا جنگي كه در يك طرفش انسانهايي رنجور و كودكاني لاغر اندام و سگهايي كه تنها پوستي بر استخوان دارند، ايستاده اند و در سوي ديگرش ثروتمندان- قدرتمندان و سياستمداران و از همه بدتر هيولاهاي گرسنگي و بيماري و تنهايي!! نبردي نابرابر با نتيجه اي از پيش معلوم، هر چند هيچ يك از جنگاوران اين نبرد مهيب ميدان را خالي نمي كنند و تا آخرين نفس به مبارزه ادامه مي دهند زيرا كسي كه در بزم رقص شركت مي كند بايد برقصد و اين مبارزه رقص اين آدمهاي مطرود و فراموش شده است، رقص عجيب و دهشتناك، رقص از جنس مرگ!
با كارولينا ماريا دژزوس در اين نبردها شركت مي كنيم، قهرمانان اساطيري و دلاورانشان را مي شناسيم و شهامت و شجاعتشان را به وضوح مي بينيم؛ قهرماناني كه بدون زره و سلاح به هيولاهاي گرسنه يا بيماري حمله مي برند و زره فولاديشان را( كه از ياس و هراس ساخته شده) مي شكافند، قهرماناني كه مانند فرشته ها مبارزه مي كنند و همانند غولهاي اساطيري مي رزمند، گرچه فنا ناپذير نيستند و در اين جنگ نا برابر جانشان را از دست مي دهند اما اين مرگ چيزي از عظمت و اعتبارشان نمي كاهد، هيچ كس گريزي از مرگ ندارد تاريخ گواهي مي دهد كه حتي آشيل روئين تن يونانيان در نبرد تراوا از پاي در آمد! آنچه نام اين جنگاوران را جاويد مي سازد شجاعت و شهامتشان است گواينكه قهر مانان نبرد حلبي آباد ها در اينجا نيز مطرود و مظلوم واقع مي شدند و نامشان از تاريخ حذف مي شود!
|