جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  01/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

ترس و لرز
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: آملى نوتومب
منبع: محسن آزرم

حتى نفهميدى منظورم چيست

«رومن گارى» در يكى از فصل هاى اول رمان «خداحافظ گارى كوپر» مى نويسد كه آدم ها بهتر است زبان همديگر را ياد نگيرند، چون يادگرفتن زبان شروع دردسرهاى بى پايان است. درعين حال، او بدوبيراه هاى ويژه اى را هم نثار مخترع سيستم «لينگافون» مى كند كه راه زبان آموزى را براى همه باز كرده است. داستان «ترس و لرز» نوشته «آملى نوتومب» هم از يك منظر داستانى درباره زبان است. آدم اصلى داستان، «آملى» يك بلژيكى است كه در ژاپن بزرگ شده و زيروبم زبان آن ها را مى داند.

اما مشكلات او از موقعى شروع مى شود كه فكر مى كند دانستن ژاپنى، چاره كار او است. اما مشكل اساسى كه ميان او و ژاپنى هاى داستان هست، ربطى به زبان آن ها ندارد. روحيه مقرراتى و خشك ژاپنى ها، تاب نمى آورد كه دخترى بلژيكى (حتى اگر ژاپنى را بلد باشد) شور و نشاط و سرزندگى اش را در هوا بپراكند. از همان اول، آملى تقاص اين شادابى را با تحقيرشدن مى پردازد و بقيه داستان درواقع، شكل هاى مختلف اين حقارت است.

اصلاً شروع داستان با همين حقارت ها است، آملى مافوق ها را يكى يكى شرح مى دهد و مى رسد به اين كه خودش نه تنها مافوق كسى نيست، بلكه زيردست همه آدم هايى است كه در شركت ژاپنى يوميموتو كار مى كنند.

توضيح دادن آن چيزهايى كه در داستان مى گذرند، كار آسانى نيست. دليلش هم مى تواند اين باشد كه درظاهر اتفاق مهمى در داستان نمى افتد. ما از همان اول منتظريم كه شغل هاى آملى، يك به يك نزول كنند و اين تنزل تا جايى پيش مى رود كه او درنهايت مسئول مستراح هاى آن طبقه مى شود و وظيفه اش اين است كه به همه آن ها سر بزند و ببيند كه آن جا حوله يا دستمال كاغذى به حد كفايت پيدا مى شود يا نه.

در عين حال، شوخى بزرگى كه در داستان ديده مى شود اين است كه مدير اصلى شركت، آدم فوق العاده خوبى است و رفتارش هيچ شباهتى به كارمندان زيردستش ندارد. آدم خجالتى و سربه زير داستان، احتمالاً تنها كسى است كه آملى را درك مى كند. ولى آملى، نيازى به اين درك ندارد. او بيشتر خوش دارد كه بنشيند و رييس مستقيمش، دوشيزه فوبوكى مورى، را تماشا كند، يعنى خوش سيماترين دختر ژاپنى از منظر او. بخش هايى از داستان، عملاً درباره همين مسئله است، مسئله اى كه احتمالاً از نظر آملى يكى از مهم ترين چيزها در آن مقطع است.

اتفاقاً، همين توضيحات آملى است كه كم كم كليدهاى داستان را دست خواننده اش مى دهد و دقيقاً موقعى كه از فيلم معروف «اوشيما»، يعنى «كريسمس مبارك آقاى لارنس» (فيلمى كه يكى دو ماه قبل از در برنامه سينما ۴ هم پخش شد) مى گويد، روى ماجرا تاكيد بيشترى مى كند. حكايت رابطه سرباز انگليسى و فرمانده ژاپنى، همان چيزى است كه آملى را وامى دارد تا به همه دستورهاى فوبوكى جواب مثبت بدهد. به خصوص صحنه هاى پايانى فيلم كه فرمانده ژاپنى، انگليسى را محكوم به مرگ مى كند، همين اتفاقى است كه در داستان ترس و لرز هم با آن طرف هستيم. فكرش را بكنيد، آدمى كه مى تواند تحقيقى جانانه درباره پنير كم چربى انجام دهد و صاحب حافظه اى است كه حتى روز تولد فرزندان كارمندها را به خاطر مى سپارد، مجبور مى شود حوزه كارى اش را به مستراح منتقل كند و با چيزهايى سروكار داشته باشد كه باب دندان هيچ كسى نيست. با اين همه، بين آن فيلم و اين داستان فرقى عمده هست؛ آن تهديد اين جا و در اين داستان، چندان به كار نمى آيد.

درست كه رييس مستقيم آملى، فوبوكى، موفقيت هاى او را تاب نمى آورد و هربار شغلى سخيف تر را براى او در نظر مى گيرد، اما واقعيت اين است كه آملى به اين چيزها محل نمى گذرد و سعى مى كند هرجا كه هست، دنياى خودش را پيش برد. از اين منظر، شايد آملى اين داستان، شباهت هايى به آملى «سرنوشت افسانه اى آملى پُلن» (ساخته ژان پى ير ژُنه) داشته باشد. دختر شاداب و سرزنده آن فيلم هم دنياى خاص خودش را داشت و زندگى روزمره اش هيچ اثرى روى اين دنياى ديگر نمى گذاشت.

يك چيز ديگر هم هست كه به داستان ترس و لرز كيفيتى خاص مى دهد؛ طنزى كه در همه داستان ديده مى شود، چيزى نيست كه از بيرون به آن تحميل شده باشد. در دل همه اين حقارت ها و تحقيركردن ها ظرايفى هست كه نبايد بى اعتنا از كنارش رد شد. در چندجاى داستان، آملى ناتوانى خودش را در انجام دادن كارهايى كه به او محول مى كنند، به شوخى ناشى از ضعف ذهن غربى در برابر ذهن شرقى مى داند و بخش هاى پايانى داستان، جايى كه تاريخ قرارداد آملى به سر آمده، مى بينيم كه او بايد استعفايش را به همه رييس هايش تقديم كند و درست موقعى كه فوبوكى از او مى پرسد كه منشاء بى كفايتى او چه بوده است، همان ضعف ذهن غربى را مى شنود و البته اعتراض چندانى هم نمى كند؛ انگار او ته دلش به اين حرف جداً باور دارد.

اما حيف است كه داستان ترس و لرز را فقط اين طورى ببينيم، چون اين همه آن چيزى نيست آملى نوتومب نوشته است. داستان او، در يك نگاه كلى تر، درباره نوعى از دوست داشتن است كه هيچ نتيجه اى ندارد، نوعى از دوست داشتن كه بى معنا است. ياد آن حكيم معاصر افتادم كه در پندهايش راجع زندگى بهتر گفته است كه دوست داشتن و دلدادن، به جاده اى دوطرفه مى ماند.

يكى از دلداده ها بر موتورى قوى و سريع سوار است و مدام در رفت وآمد است، ولى آن ديگرى صاحب سوارى از رده خارجى است كه براى پيش رفتنش بايد به هزار حيله متوسل شد. حيف كه فوبوكى نمى فهمد منظور آملى چيست. نكند همه اين تحقيرها به خاطر بدفهمى بوده است؟ كسى چه مى داند؟

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837