جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

رنگ كلاغ
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: فرهاد بردبار
منبع: سيدحسن فرامرزى

فرهاد بردبار در رمان «رنگ كلاغ» با فاصله گرفتن از آثارى كه تلاش مى كنند آدم هايى با شخصيت هاى پيچيده و اغلب روشنفكر را به تصوير بكشند، اثرش را ميان آن دسته از داستان هايى قرار مى دهد كه با به تصوير كشيدن شخصيت هايى خيابانى داستانى جذاب و شيرين از زندگى آدم هاى طبقه متوسط و پائين تر را ارائه مى دهد.

فرهاد بردبار در رمان «رنگ كلاغ» با كنار گذاشتن فرم هاى روايى پيچيده و ساختارهاى مغلق داستانى، شكل زبانى روان، روايتى خطى و ساختارى ساده را پيش مى گيرد. به صورت كلى مى توان گفت نويسنده در رمان «رنگ كلاغ» - چه به شكلى آگاهانه و چه به شكلى ناخودآگاه _ فرم و ساختار آثار ادبى جاده اى را در ذهن مخاطب تداعى مى كند. بايد دقت كرد كه نويسنده تاكيد خاصى بر روى جاده اى بودن فرم اثر ندارد.

در واقع آنچه كه فرم رمان و ساختار آن را به اين نوع ادبى نزديك مى كند محوريت پيدا كردن مفهوم «ولگردى» و «خانه به دوش» بودن شخصيت داستان است. شايد بتوان گفت كه رمان «رنگ كلاغ» نوعى پيكارسك «درون شهرى» - و يا درون منطقه اى _ است. آنچه كه در ادبيات پيكارسك و يا آثارى كه در ساختار خود به فرم اين نوع روايى نزديك مى شوند، بيش از هر چيز ديگرى قابل توجه خواننده قرار مى گيرد حضور يك شخصيت داستانى جذاب، دلچسب و دوست داشتنى _ اغلب شخصيت اصلى _ در داستان است.

مى توان گفت در رمان «رنگ كلاغ» نيز از آن جايى كه اتفاق ها، موقعيت ها، لحظه هاى داستانى و... براساس ولگردى ها و سرگردانى هاى شخصيت اصلى داستان (راوى) شكل مى گيرد و نه تنها اثر در ساختار خود به نوع ادبى پيكارسك نزديك شده است بلكه به شكلى ناگزير ساختارى شخصيت محور نيز پيدا كرده است. در نتيجه عنصر شخصيت و شخصيت پردازى _ هر چند كه در راستاى ديگر عناصر شكل مى گيرد _ به عنوان محورى ترين عنصر شكل دهنده ساختار رمان «رنگ كلاغ» اهميت پيدا مى كند.

در رمان فرهاد بردبار راوى جوانى كه ترك تحصيل كرده است هر صبح از خانه خارج مى شود مسيرى جغرافيايى را _ هر چند در حوزه اى محدود به شكلى دايره اى و غالباً بدون در نظر داشتن مقصد و هدفى خاص _ پشت سر مى گذارد و به هنگام شب دوباره به خانه بازمى گردد. وى در طول اين مسير در موقعيت هاى مختلفى قرار مى گيرد. راوى رمان از آن دست آدم هايى است كه با بى قيدى و بى تكلفى تمام نه تنها خود را از جامعه خارج مى كند بلكه ارزش هاى وجودى خود را نيز فراموش كرده است. نمونه اين نوع ادبى و اين آدم ها را مى توان در آثارى از قبيل رمان «ناتوردشت» اثر «جى.دى.سلينجر» در آثار غربى و رمان «طوطى» اثر «زكريا هاشمى» در آثار ايرانى مشاهده كرد.

شايد بتوان گفت مهمترين ويژگى راوى انفعال نهايى او در تقابل با هر نوع موقعيت، شخصيت و... است. در واقع نويسنده با به چالش كشيدن شخصيت راوى در فضاها و موقعيت هاى مختلف و متفاوت انفعالى كه از آدم هايى اينچنين انتظار مى رود را به تصوير مى كشد. نويسنده كاملاً آگاهانه با روايت كردن داستان از ديدگاه من راوى تلاش مى كند توان لازم براى شكل گرفتن حس همذات پندارى در ذهن خواننده نسبت به انفعالى بودن راوى را به متن منتقل كند. خواننده با مطالعه «رنگ كلاغ» و همچنين آثارى از اين نوع و با پشت سر گذاشتن موقعيت هاى مختلف داستانى همراه با ولگردى ها و سرگردانى هاى شخصيت داستان به اين نتيجه مى رسد كه آنچه به عنوان يك ايده آل _ چه در خودآگاه و چه در ناخودآگاه _ در زندگى طلب مى كند را تنها مى تواند در اين دسته از آثار جست وجو كند اما آنچه در اين ميان اهميت پيدا مى كند اين است كه شخصيت راوى - با دارا بودن همان ويژگى انفعالى اش _ به همان شكل كه داستان را از ديدگاه خود روايت مى كند موجب انتقال مفهوم انفعال از شخصيت خود به فرم رمان نيز مى شود.

بايد دقت كرد كه در رمان «رنگ كلاغ» انفعال ساختارى - كه در راستاى انفعال شخصيتى راوى شكل مى گيرد _ نه به شكل عدم موضعگيرى نويسنده درباره معنايى متن بلكه به مفهوم كاركرد نداشتن بسيارى از عناصر داستانى و در نتيجه توجيه نشدن حضور آن عناصر در لايه اول متن است؛ آدم هايى كه مى آيند و مى روند بدون اينكه حضور آنها در داستان لازم باشد شكل گرفتن موقعيت هايى كه منطق شكل گيرى آنها در متن مشخص نمى شود و... از عناصرى هستند كه در شكل گيرى اين مفهوم در متن تاثيرگذار هستند. بايد دقت كرد كه نويسنده مقوله انفعال را - به همان مفهومى كه قبلاً گفته شد - كاملاً آگاهانه در رمان جاى مى دهد و آن را پى مى گيرد، در واقع مى توان به شكلى خلاصه اين مفهوم را در رمان «رنگ كلاغ» - چه در تقابل با شخصيت پردازى و چه در تقابل با ساختار متن - در موارد زير مورد بررسى و تحليل قرار داد.

روايت در رمان «رنگ كلاغ» روايتى بيرونى است و هر چند كه داستان از ديدگاه من راوى روايت مى شود اما به ندرت پيش مى آيد كه خواننده از ناخودآگاه راوى آگاه شود. در واقع در طول داستان نه تنها به خواننده هيچ گونه پيش آگاهى داده نمى شود بلكه آگاهى خواننده پس از پشت سر گذاشتن موقعيت مورد نظر باز هم ناقص و ناتمام باقى خواهد ماند. به همين دليل خواننده از علت شكل گيرى بسيارى از موقعيت ها، عمل ها، عكس العمل ها و... آگاه نمى شود و با توجه به اين نكته نويسنده - به شكلى آگاهانه - موقعيت ها و لحظه هايى را به تصوير مى كشد كه ذهن خواننده در راستاى شكل گرفتن اين تصاوير هرچه بيشتر نسبت به عمل و عكس العملى كه قرار است اتفاق بيفتد و يا در حال اتفاق افتادن است كنجكاو مى شود اما در نهايت نويسنده آنچه را كه به عنوان مهمترين عنصر براى پايان بندى اين تصاوير لحظه ها و موقعيت ها در نظر مى گيرد عدم شگل گيرى هر نوع عمل و يا عكس العمل است.

براى نمونه مى توان به فصلى از رمان اشاره كرد كه راوى بدون هيچ علت توجيه كننده اى دختر و پسرى كه بر حسب اتفاق در مسير روزانه او قرار گرفته اند را تعقيب مى كند. در اين موقعيت خاص، اينكه راوى در نهايت - با توجه به اينكه دختر و پسر را به شكلى غيرطبيعى مورد تعقيب قرار داده است - كاملاً بى تفاوت و بدون انجام هرگونه عملى آنها را به حال خودشان مى گذارد نشان دهنده انفعال شخصيتى راوى است. و توجيه نشدن علت تعقيب در راستاى روايت رمان به نوعى انفعال ساختار و فرم داستان است گاهى اوقات نيز نويسنده با به تصوير كشيدن نوع خاصى از فضاهاى غيررئاليستى و ابزار قرار دادن اين فضاها به قصد ارائه دادن آگاهى هاى تازه آنچه كه به عنوان آگاهى هاى اوليه در ذهن خواننده شكل گرفته است را در تقابل با آگاهى هاى ثانويه _ كه در تناقض با آگاهى هاى اوليه هستند _ قرار مى دهد و ذهن خواننده را گرفتار نوعى سردرگمى مى كند، به خصوص اينكه نويسنده با طبيعى جلوه دادن اين فضاهاى غيررئاليستى - نه به مفهوم واقع نمايى كلمه بلكه در راستاى همان موضعگيرى انفعالى متن - هرچه بيشتر ذهن خواننده را با خود درگير مى كند. در نهايت خواننده ناگزير است كه با حالتى كژدار و مريز - كه در واقع نشان دهنده موضعگيرى ذهنى خواننده در برابر آگاهى هاى متناقض متن است _ در مسير روايى متن حركت كند و آن را به پايان برساند.

به اين ترتيب نويسنده با به تصوير كشيدن اين فضاها در راستاى غافلگير كردن و سر در گم كردن خواننده جذابيت متن را نيز توسعه مى دهد. دو مقوله انفعال شخصيتى راوى و همچنين انفعال ساختارى متن نيز در راستاى شكل گيرى اين فضاها هرچه بهتر نمايان مى شود؛ براى نمونه در فصل بيست و يكم رمان راوى پدربزرگ خود را تعقيب مى كند و در نهايت خواننده با به تصوير كشيده شدن موقعيت و آدم هايى كه با توجه به آگاهى هاى اوليه متن شكل گيرى و حضورشان غيرمنطقى به نظر مى رسد با فضايى كابوس گونه روبه رو مى شود، فضايى كه در واقع درون مايه اى سوررئاليستى دارد اما هنگامى كه راوى فصل بيست و دوم را با اين جمله كه «فرداى بعد از ماجراى آن شب...» آغاز مى كند خواننده علاوه بر غافلگير شدن گرفتار نوعى تناقض و دوگانگى در تقابل با آگاهى هاى ارائه شده از طرف متن مى شود.

ساختار متن نيز _ در راستاى عدم شكل گيرى هر نوع عكس العملى كه نشان دهنده شادى، ترس، تعجب و يا... از طرف راوى باشد _ همچنان ويژگى انفعالى اش را حفظ مى كند. از موقعيت هاى قابل توجه ديگر مى توان به حضور دوباره حسام در اواخر رمان و نيز حضور غافلگيركننده سهراب در مدرسه اشاره كرد، همچنين نويسنده در طول داستان با تاكيد بر روى عناصرى خاص عامل شكل گيرى نوعى تصور مبنى بر محورى بودن كاركرد آن عناصر در ساختار متن مى شود اما در نهايت راوى با پيگيرى روايت داستان از ديدگاه خود _ با توجه به ويژگى انفعالى اش _ خيلى راحت از كنار اين عناصر عبور مى كند؛«رنگ كلاغ» نوشته فرهاد بردبار در سال ۱۳۸۳ به وسيله انتشارات مركز منتشر شده است.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837