«آدم ها در گذر زمان» يكى از آن كلان روايت هاى اوايل قرن بيستم است كه در بطن خود روايت هاى مهم و اساسى چون مرگ، عشق و تقدير را در بر مى گيرد.
نويسنده اين رمان، همچون ديگر نويسندگان هموطنش چون پيراندللو، ورگا و لئوپاردى، موضوعاتى را اساس كارش قرار مى داد كه انسان مدرن اوايل قرن بيستم، همواره با آن روبه رو بود. انگار جنگ هاى جهانى، چهره مرگ را عريان تر كرده بود و همه بيشتر آن را مى ديدند، چرا كه نويسنده هاى ديگر نقاط اروپا نيز به شدت درگير آن شدند.
از كامو و سارتر گرفته تا هاينريش بل و استريندبرگ. با اين همه، نگاه تم پلى نگاهى ديگرگونه است به كلان روايت مرگ. او واقعيت، خيال، پارودى و متافيزيك را به هم نزديك مى كند و حاصل كارش چيزى است متفاوت با آنچه ديگر نويسندگان هم نسلش انجام مى دادند. نگاه تم پلى به رمان به آن چيزى نزديك است كه ميخائيل باختين آن را رمان كارناوالى ناميده است. شخصيت هاى رمان او در عمق حركت مى كنند و انگار بازيگرانى هستند كه از كارگردان تبعيت نمى كنند.
انگار همان طور كه به دست تقديرى ناگزير گرفتار شده اند، در روايت نيز دچار همين ناگزيرى هستند. يكى از نكاتى كه تم پلى جهت اجرايى ات اين تقدير انجام داده، نقشى است كه خود او به عنوان نويسنده در رمان ايفا مى كند. او هرازگاهى در پرانتزهايى كه در متن مى آورد، خودش را از شخصيت هاى رمان جدا مى كند. به اين ترتيب، حس ناگزيرى روايت در خود متن هم اجرا مى شود. انگار نويسنده هم گريزى از روايت اين ماجرا ندارد. در صفحه ،۱۵۲ وقتى «نورا» با «داريو» آشنا مى شود و با عصبانيت از خانه خارج مى شوند و مى خواهند در يك هتل بخوابند، نورا به داريو مى گويد:
- تكليف سروان تو چه مى شود؟ و درايو در جواب مى گويد: «او را هميشه مى توان پيدا كرد؛ همه جا پر از اين سروان هاست.» و ما پيش از آن مى دانيم كه داريو، يكى از آن افسرانى است كه احتمالاً بعد از جنگ شغلش را از دست داده و قرار است نزد يكى از فرماندهان قديمش برود و با او خريد و فروش آهن راه بيندازند.
سطر بعد از جمله داريو، نويسنده و داخل پرانتز وارد متن مى شود: «من به خودم اجازه نمى دهم كه اين نوع رفتار آمرانه نورا را تفسير كنم. صددرصد مطمئنم كه او اولين تجربه اينچنينى خود را مى گذراند.» رمان «آدم هاى در گذر زمان» در سال ۱۹۳۶ به چاپ رسيده است؛ يعنى زمانى كه دگرديسى هاى بزرگى در اروپا، در جريان بود. جنگ جهانى اول، چند سالى بود كه به پايان رسيده بود و شركت هاى چندمليتى كارشان را با تغيير رويه زندگى سنتى آغاز كرده بودند. اين تغيير و دگرديسى سنتى را مى توان به دو شكل در رمان ديد، شكل اول آن، رفتارهايى است كه ديرچه و نورا از خود بروز مى دهند. آنها دختران يك خانواده اشرافى هستند، اما مجبور شده اند خانه قصر مانند خود را رها كنند و راهى خانه اى آپارتمانى شوند.
|