جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

آدم ها در گذر زمان
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: تم پلى
منبع: سجاد صاحبان زند

«آدم ها در گذر زمان» يكى از آن كلان روايت هاى اوايل قرن بيستم است كه در بطن خود روايت هاى مهم و اساسى چون مرگ، عشق و تقدير را در بر مى گيرد.

نويسنده اين رمان، همچون ديگر نويسندگان هموطنش چون پيراندللو، ورگا و لئوپاردى، موضوعاتى را اساس كارش قرار مى داد كه انسان مدرن اوايل قرن بيستم، همواره با آن روبه رو بود. انگار جنگ هاى جهانى، چهره مرگ را عريان تر كرده بود و همه بيشتر آن را مى ديدند، چرا كه نويسنده هاى ديگر نقاط اروپا نيز به شدت درگير آن شدند.

از كامو و سارتر گرفته تا هاينريش بل و استريندبرگ. با اين همه، نگاه تم پلى نگاهى ديگرگونه است به كلان روايت مرگ. او واقعيت، خيال، پارودى و متافيزيك را به هم نزديك مى كند و حاصل كارش چيزى است متفاوت با آنچه ديگر نويسندگان هم نسلش انجام مى دادند. نگاه تم پلى به رمان به آن چيزى نزديك است كه ميخائيل باختين آن را رمان كارناوالى ناميده است. شخصيت هاى رمان او در عمق حركت مى كنند و انگار بازيگرانى هستند كه از كارگردان تبعيت نمى كنند.

انگار همان طور كه به دست تقديرى ناگزير گرفتار شده اند، در روايت نيز دچار همين ناگزيرى هستند. يكى از نكاتى كه تم پلى جهت اجرايى ات اين تقدير انجام داده، نقشى است كه خود او به عنوان نويسنده در رمان ايفا مى كند. او هرازگاهى در پرانتزهايى كه در متن مى آورد، خودش را از شخصيت هاى رمان جدا مى كند. به اين ترتيب، حس ناگزيرى روايت در خود متن هم اجرا مى شود. انگار نويسنده هم گريزى از روايت اين ماجرا ندارد. در صفحه ،۱۵۲ وقتى «نورا» با «داريو» آشنا مى شود و با عصبانيت از خانه خارج مى شوند و مى خواهند در يك هتل بخوابند، نورا به داريو مى گويد:

- تكليف سروان تو چه مى شود؟ و درايو در جواب مى گويد: «او را هميشه مى توان پيدا كرد؛ همه جا پر از اين سروان هاست.» و ما پيش از آن مى دانيم كه داريو، يكى از آن افسرانى است كه احتمالاً بعد از جنگ شغلش را از دست داده و قرار است نزد يكى از فرماندهان قديمش برود و با او خريد و فروش آهن راه بيندازند.

سطر بعد از جمله داريو، نويسنده و داخل پرانتز وارد متن مى شود: «من به خودم اجازه نمى دهم كه اين نوع رفتار آمرانه نورا را تفسير كنم. صددرصد مطمئنم كه او اولين تجربه اينچنينى خود را مى گذراند.» رمان «آدم هاى در گذر زمان» در سال ۱۹۳۶ به چاپ رسيده است؛ يعنى زمانى كه دگرديسى هاى بزرگى در اروپا، در جريان بود. جنگ جهانى اول، چند سالى بود كه به پايان رسيده بود و شركت هاى چندمليتى كارشان را با تغيير رويه زندگى سنتى آغاز كرده بودند. اين تغيير و دگرديسى سنتى را مى توان به دو شكل در رمان ديد، شكل اول آن، رفتارهايى است كه ديرچه و نورا از خود بروز مى دهند. آنها دختران يك خانواده اشرافى هستند، اما مجبور شده اند خانه قصر مانند خود را رها كنند و راهى خانه اى آپارتمانى شوند.

از يك طرف مناسبات آزاد جوان هاى ديگر اروپايى پيش روى آنها است و از طرف ديگر، همچون دختران دوره اليزابت رفتار مى كنند. اين دوگانگى رفتار، علت ديگرى هم دارد و آن شناخت تقديرى است كه پيش روى آنها است. نشانه دوم اين تغيير رويه سنتى زندگى، «ليويو»، پسر مادربزرگ است. او كه عموى نورا و ديرچه است، در دوازده سالگى مى خواهد به رسم قهرمان هاى سينما و ادبيات، از دست مادر يكدنده اش فرار كند. به آمريكا مى رود تا در آنجا در شركت هاى بزرگ تجارى به كار مشغول شود.

در صورتى كه مادربزرگ گمان مى كند كه «ليويو» به آلمان رفته و چون پليس او را پيدا نمى كند، حدس مى زنند كه مرده است. اما هرچند هرگز روايتى از عمو نمى خوانيم، او به واسطه حضورش، هرچند در دنياى خارج از روايت، بسيار سرنوشت ساز مى شود. او به دليل مرگش، در ابتدا تصور تقدير را كم رنگ مى كند و وقتى پترونيو، سرنوشت مرگ او را تعريف مى كند، دوباره قدرت تقدير آشكار مى شود. «آدم ها در گذر زمان» قصه خانواده اى است كه هر پنج سال و در يك روز، يكى از اعضايش را از دست مى دهد. و همه اين اتفاق ها به واسطه پيش بينى مادربزرگ اتفاق مى افتد. رمان با روايت مرگ مادربزرگ شروع مى شود، اما كمى بعد به گذشته برمى گردد و صحنه مرگ مادربزرگ را تشريح مى كند.

درست از صحنه هاى آغازين رمان، متوجه اين قضيه مى شويم كه با رمانى واقع گرا روبه رو نيستيم. هرچند نويسنده با شرح جزئيات و توصيف دقيق واقعيت ما را دچار توهم واقعيت مى كند، اما آنچه كه در بستر رمان جريان دارد، گرايش به نوعى متافيزيك و پارودى است. به اين ترتيب، ما درگير رمانى مى شويم كه قرار است قصه زوال يك خانواده را شرح دهد. تم پلى، بيشتر از آن كه به روايت زندگى بپردازد از مرگ مى گويد. در سطرسطر روايت او مى توان هراس از مرگ را ديد. انگار آدم ها به دنيا مى آيند تا بميرند. فقط فرق قهرمان هاى تم پلى با بقيه اين است كه آنها، لحظه مرگشان را مى دانند و به همين علت، زندگيشان، بيش از پيش از معنا تهى مى شود.

پدر كلمنتى در صفحات پايانى قصه، اين حقيقت را اينگونه توصيف مى كند: «... مرگ اهميت ندارد، اين عدم آگاهى از زمان وقوع آن است كه اهميت دارد. نادانى و جاهلى يعنى جوانى. به محض اين كه كسى از زمان مرگش آگاه شود، يعنى در همان لحظه، مرده است.» نكته بعدى كه بايد به آن اشاره كنم، نوع پايان بندى تم پلى است. او در انتهاى رمانش، يك نقطه نمى گذارد كه به روايتش پايان داده باشد. بلكه آن را باز مى گذارد. با اين كار، او به خواننده اين فرصت را مى دهد كه خود پايان را بسازد و چون خواننده حداقل با چند پايان روبه رو مى شود، مجبور مى شود از حيطه واقعيت فراتر رود و خود را به دست امواج فكر بسپارد.

به اين ترتيب، رمان «آدم ها درگذر زمان» نيز، كاركردى شبيه بقيه كلان روايت هاى اوايل قرن بيستم پيدا مى كند و همواره با پرسش هاى بزرگ، خودش را روبه روى خواننده مى گشايد: چه وقت خواهيم مرد؟ آيا تاريخ مرگ ما از پيش تعيين شده است يا به اتفاق هاى اطرافتان بستگى دارد؟ آيا عشق نجاتمان مى دهد؟

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837