تقريباً هيچ منتقدى براى نوشتن درباره جان چيور موضوع بحث انگيزتر و جالب ترى از فضاى زندگى حومه نشينان را دستمايه قرار نداده است. اگر ريموند كارور را با ارتباط هاى دو نفره، زندگى قشر متوسط شهرنشين و برش هاى كوتاه و تاثيرگذار از زندگى مى شناسيم و جويس كارول اوتس را به خاطر تيزبينى و ظرافت هاى بى مانندش در توصيف حالات روانى و عاطفى آدم ها ستايش مى كنيم جان چيور هم كليد درك و تعمق در داستان هايش را به راحتى در اختيارمان مى گذارد. شناخت دقيق هنجارها، رفتارها و خاصيت هاى حومه نشينان شهرهاى بزرگ آمريكا در دهه هاى ميانى قرن بيستم. چيور با توصيف اغتشاش و نابسامانى روانى شخصيت هايش به آرامش و روزمرگى زندگى حومه نشينى غنا بخشيد اما حومه نشينى كه موكداً در مورد چيور به كار مى رود به چه معنا است؟
اين اصطلاح به طور خاص به هجوم شهرنشينان كه در سال هاى ميانى قرن بيستم از شهرهاى بزرگ به حومه صورت گرفت اطلاق مى شود. اين مهاجرت را مى توان با مهاجرت صد سال قبل روستاييان و ساكنان شهرهاى كوچك به كلان شهرهاى آمريكا مقايسه كرد.
در هر دو دوره مهاجران كوشيدند از هنجارها و ارزش هاى خود در مقابل شيوه زندگى جديد كه به آنها تحميل مى شد محافظت كنند. يك شخصيت حومه نشين چيور تلفيق متعادلانه اى از اميد، دمدمى مزاجى و تشويش است. توانايى نشان دادن اين موقعيت غامض انسانى در بستر زندگى شهرى مدرن آمريكايى مهم ترين مولفه داستان نويسى چيور را شكل مى دهد. او شخصيت هايش را در تقابل با روياى زندگى خوش آمريكايى و تلخكامى هاى ذهنيت واقع گرا قرار مى دهد. ذهنيت اين شخصيت ها بر مبانى دو آبشخور بزرگ فكر نيواينگلندى شكل گرفته است.
يعنى وجدان و ادبيات شبانى. بنابراين شخصيت هاى خودآگاهى كه به شدت از وجدان پيوريتن خود محافظت مى كنند در فضاى حومه نشينى يعنى جايى كه بر اساس ناديده انگاشتن همديگر بنا شده است و ارتباطات انسانى جايگاهى در آن ندارد دچار تعارض مى شوند. داستان خداحافظ برادر تلفيق دو مضمون مورد علاقه چيور است. تضاد دو برادر و زندگى رويايى آمريكايى. راوى برادر بزرگ خانواده اى است كه كوچك ترين رخنه در وفادارى اعضايش باعث سردرگمى و عذاب ديگران مى شود. آنها هر سال در طول تعطيلات در خانه ساحلى كه از پدرشان به ارث رسيده جمع مى شوند و خوش مى گذرانند اما خوش گذرانى آنها متظاهرانه است.
هركدام از اعضاى خانواده يا شكست هاى بزرگى در زندگى تجربه كرده اند يا با ناكامى به زندگى نوميدانه خود ادامه مى دهند. راوى بعد از سال ها تدريس اميدى به موفقيت و مدير شدن در دبيرستان ندارد. مادر سالخورده خانواده در نوشيدن الكل زياده روى مى كند. دايانا دختر خانواده بعد از يك ازدواج ناكام اصرارى در پنهان كردن روابط غيراخلاقى اش ندارد. از سوى ديگر پيوندهاى خويشاوندى كه راوى و ساير شخصيت ها بر آن تاكيد مى كنند عملاً چندان محكم نيست. او و برادرش چدى پشت ظاهر آرام و دوستانه تخته نرد بازى كردن رقابت ديوانه وارى براى برنده شدن دارند و از باختن به يكديگر عصبانى مى شوند.
|