جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  31/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

زندگى ملال آور حومه نشينان
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: جان چيور
منبع: اميرحسين خورشيدفر

تقريباً هيچ منتقدى براى نوشتن درباره جان چيور موضوع بحث انگيزتر و جالب ترى از فضاى زندگى حومه نشينان را دستمايه قرار نداده است. اگر ريموند كارور را با ارتباط هاى دو نفره، زندگى قشر متوسط شهرنشين و برش هاى كوتاه و تاثيرگذار از زندگى مى شناسيم و جويس كارول اوتس را به خاطر تيزبينى و ظرافت هاى بى مانندش در توصيف حالات روانى و عاطفى آدم ها ستايش مى كنيم جان چيور هم كليد درك و تعمق در داستان هايش را به راحتى در اختيارمان مى گذارد. شناخت دقيق هنجارها، رفتارها و خاصيت هاى حومه نشينان شهرهاى بزرگ آمريكا در دهه هاى ميانى قرن بيستم. چيور با توصيف اغتشاش و نابسامانى روانى شخصيت هايش به آرامش و روزمرگى زندگى حومه نشينى غنا بخشيد اما حومه نشينى كه موكداً در مورد چيور به كار مى رود به چه معنا است؟

اين اصطلاح به طور خاص به هجوم شهرنشينان كه در سال هاى ميانى قرن بيستم از شهرهاى بزرگ به حومه صورت گرفت اطلاق مى شود. اين مهاجرت را مى توان با مهاجرت صد سال قبل روستاييان و ساكنان شهرهاى كوچك به كلان شهرهاى آمريكا مقايسه كرد.

در هر دو دوره مهاجران كوشيدند از هنجارها و ارزش هاى خود در مقابل شيوه زندگى جديد كه به آنها تحميل مى شد محافظت كنند. يك شخصيت حومه نشين چيور تلفيق متعادلانه اى از اميد، دمدمى مزاجى و تشويش است. توانايى نشان دادن اين موقعيت غامض انسانى در بستر زندگى شهرى مدرن آمريكايى مهم ترين مولفه داستان نويسى چيور را شكل مى دهد. او شخصيت هايش را در تقابل با روياى زندگى خوش آمريكايى و تلخكامى هاى ذهنيت واقع گرا قرار مى دهد. ذهنيت اين شخصيت ها بر مبانى دو آبشخور بزرگ فكر نيواينگلندى شكل گرفته است.

يعنى وجدان و ادبيات شبانى. بنابراين شخصيت هاى خودآگاهى كه به شدت از وجدان پيوريتن خود محافظت مى كنند در فضاى حومه نشينى يعنى جايى كه بر اساس ناديده انگاشتن همديگر بنا شده است و ارتباطات انسانى جايگاهى در آن ندارد دچار تعارض مى شوند. داستان خداحافظ برادر تلفيق دو مضمون مورد علاقه چيور است. تضاد دو برادر و زندگى رويايى آمريكايى. راوى برادر بزرگ خانواده اى است كه كوچك ترين رخنه در وفادارى اعضايش باعث سردرگمى و عذاب ديگران مى شود. آنها هر سال در طول تعطيلات در خانه ساحلى كه از پدرشان به ارث رسيده جمع مى شوند و خوش مى گذرانند اما خوش گذرانى آنها متظاهرانه است.

هركدام از اعضاى خانواده يا شكست هاى بزرگى در زندگى تجربه كرده اند يا با ناكامى به زندگى نوميدانه خود ادامه مى دهند. راوى بعد از سال ها تدريس اميدى به موفقيت و مدير شدن در دبيرستان ندارد. مادر سالخورده خانواده در نوشيدن الكل زياده روى مى كند. دايانا دختر خانواده بعد از يك ازدواج ناكام اصرارى در پنهان كردن روابط غيراخلاقى اش ندارد. از سوى ديگر پيوندهاى خويشاوندى كه راوى و ساير شخصيت ها بر آن تاكيد مى كنند عملاً چندان محكم نيست. او و برادرش چدى پشت ظاهر آرام و دوستانه تخته نرد بازى كردن رقابت ديوانه وارى براى برنده شدن دارند و از باختن به يكديگر عصبانى مى شوند.

بازگشت لارنس برادر كوچك تر كه از سال ها قبل با افكار و روحيات خانواده اش سر ناسازگارى دارد آب سردى است بر پيكر خيال پردازى قالبى خانواده خوشبخت. او نمى تواند تظاهرها، چشم پوشى ها و شكست ها را نبيند. نمى تواند به خانه اى دل ببندد كه به زودى زير آب مى رود. عصبانيت ها، شهوت ها و بدخواهى از چشمش دور نمى ماند و هرزگى رفتار خانواده اش او را كه رفتارش با مذهب پيوريتن نزديكى دارد مى آزارد.در فصل مهمانى خانواده كولارد، راوى لباس راگبى و همسرش لباس عروسى اش را مى پوشد، وقتى آنها وارد مهمانى مى شوند مى فهمند كه بسيارى از زنان و مردان حاضر در مهمانى بدون اين كه هماهنگى در كار باشد لباس راگبى و عروسى پوشيده اند.

اين شباهت راوى را از كليشه اى بودن رفتارش دل زده نمى كند بلكه او مى گويد مهمانى به يكى از شادترين مهمانى هاى عمرم تبديل شد. سوژه راديوى بزرگ امروز كمى تكرارى به نظر مى رسد. تنها فرق قابل ملاحظه يك زوج نسبتاً جوان آمريكايى از قشر متوسط با خانواده اى هم طبقه شان علاقه آنها به موسيقى است. جيم و آيرين راديوى بزرگى مى خرند تا از شر راديوى كهنه و خرابشان راحت شوند. آنها با راديوى بزرگ مى توانند مكالمات روزمره همسايگانشان را بشنوند. شنيدن درگيرى ها و بگومگوهاى همسايگان باعث مى شود آنها احساس كنند خوشبخت و درستكار هستند اما اين تصوير ديرى نمى پايد.در آواز عاشقانه شرحى از شوربختى زنى جوان را مى شنويم. جوآن و جك دو دوست قديمى هستند كه با هم به نيويورك مهاجرت مى كنند.

جك دوبار ازدواج مى كند كه هردو به جدايى مى انجامد و به جنگ مى رود و حوادث بى شمارى را پشت سر مى گذارد. در طول اين سال ها جوآن با مردانى از هر قشر و نژاد ارتباط برقرار مى كند. يك كنت معتاد سوئدى كه در راديو برنامه دارد، يك روشنفكر آلمانى، يك مرد مى خواره، يك انگليسى عصبى و...جك شاهد فرجام بد ارتباط جوآن است. جوآن هميشه خود را وقف مردانى مى كند كه يا به او خيانت مى كنند يا او را فريب مى دهند. در پايان قصه وقتى جك در بستر بيمارى است جوآن به عيادت او مى آيد و اظهار مى كند كه سرنوشت تمام مردانى كه با او در ارتباط بوده اند مرگ بوده است. جك برآشفته مى شود و احساس مى كند كه جوآن مظهر شهوانى و جست وجوگر مرگ است. جوآن هميشه لباس سياه مى پوشد و سمبلى حقير از مرگ و شهوت است.

هميشه تحت آزار و فشار مردان قرار گرفته است و به نظر مى آيد هيچ مردى او را دوست نداشته است. از سوى ديگر زندگى جك و جوآن تقارن انكار ناشدنى با هم دارد. آنها در زندگى و كار شكست مى خورند. همسايه هاى جوآن به خاطر روابط آزاد و رفت آمدهايش از او شكايت مى كنند و او را از خانه بيرون مى كنند. جك هم به خاطر پرداختن خرج دو زن مطلقه اش نمى تواند براى خودش خانه بگيرد. در مضار جين از بهترين داستان هاى مجموعه آواز عاشقانه است. ايمى لاوتن دختربچه كلاس چهارمى شخصيت اصلى داستان است. پدر و مادرش از فعال ترين اعضاى جامعه شهرى شيدى هال هستند.

آنها به طور مرتب يا به كوكتيل پارتى دعوتند يا برگزاركننده آن هستند. در اين مدت ايمى مجبور است كه با پرستار يا آشپز در خانه تنها بماند. يك شب در غياب پدر و مادر ايمى، رزمارى آشپز خانه سرگذشت خواهرش كه بر اثر مصرف الكل مرده است را براى ايمى تعريف مى كند و به او توصيه مى كند كه بطرى هاى جين پدرش را خالى كند.اما روزى كه ايمى و پدرش به ايستگاه قطار مى روند تا رزمارى را بعد از سفر يك روزه به شهر و به خانه برگردانند او مست و ژوليده است. پدر عصبانى مى شود و رزمارى را اخراج مى كند. ايمى بعد از اين حادثه توصيه رزمارى را عملى مى كند. پدر و مادر به يك مهمانى مى روند و ايمى با پيرزن و خدمتكارى به اسم هنلين تنها مى ماند.

همان شب پدر بعد از بازگشت از مهمانى به سراغ قفسه اش مى رود و با ديدن يك بطرى خالى عصبانى مى شود و خانم هنلين را به ميخوارگى متهم مى كند. زن خدمتكار تهديد مى كند كه پليس را خبر كند. ايمى احساس عذاب وجدان مى كند و روز بعد از خانه مى گريزد، به ايستگاه قطار مى رود و يك بليت براى نيويورك مى خرد اما متصدى فروش بليت پدرش را از تصميم او باخبر مى كند. داستان با نگاه پدر به ايمى در ايستگاه قطار تمام مى شود جايى كه پدر با خودش فكر مى كند كه چگونه مى تواند دخترش را متقاعد كند كه خانه بهترين جا براى اوست. سه نكته كليدى در اين داستان وجود دارد. يك: خالى كردن بطرى پدر در دستشويى توسط ايمى، دو: تصميم ايمى براى فرار از خانه و سوم: تعبير پدر از بى حاصلى و پوچ بودن سفر.در بسيارى از قسمت هاى داستان از نگاه ايمى آدم هاى الكلى را به صورت غريبه ها مى بينيم.

او فكر مى كند كه رفتار پدر و مادر و دوستانشان در وقت ميگسارى به هنرپيشه ها شباهت دارد.اين زير سئوال بردن ارادى هنجارهاى اجتماعى از ابزار پارودى خاص چيور است كه به تئورى ميخائيل باختين در مورد كارناوال شادى شباهت دارد. در قرون وسطى براى انتخاب دوره اى يك پيشوا از بين والامقام ترين كشيشان يك كارناوال شادى برگزار مى شد. در اين كارناوال يك فرد عادى براى يك روز شاه مى شد و قوانين كشيشان در اين مدت معلق اعلام مى شد. باختين معتقد است اين ضديت با روند روزمره زندگى به مثابه سوپاپ اطمينانى براى هنجار ها و ارزش ها عمل مى كرده است.

باختين اين مدل تاريخى مبتنى بر جابه جايى ساخت هاى قدرت را در نقد اشعار پارودى به كار مى برد. در اشعار پارودى عناصر شكل دهنده هنر رسمى و پذيرفته شده مورد ترديد قرار مى گيرند و حذف مى شوند. ميگسارى پدر و مادر ايمى و دوستانشان مجالى است تا آنها هنجار هاى زندگى حومه نشينى را فراموش كنند. درست مثل تعطيلات خانواده پونومرى در داستان خداحافظ برادر. اما رفتار متظاهرانه از چشم دختر بچه دور نمى ماند. ايمى شاهد سختگير و نكته سنج زندگى مغشوش و شلخته والدين خود است.

او مشخصاً نمى تواند وجوه تمايز دو نوع زندگى پدر و مادر خود را ناديده بگيرد. وقتى رزمارى از سفر باز مى گردد ايمى عامل محركى را كه باعث رفتار دوگانه پدر و مادرش است مى يابد. فقدان خودآگاهى ايمى را تاثير پذير مى سازد. او به تناقض در زندگى پدر و مادرش آگاه است اما اين آگاهى باعث نمى شود كه تحت تاثير آنها نباشد. سكوت ايمى در لحظاتى كه پدرش پيشخدمت سالخورده را به دزدى بطرى جين متهم مى كند مشابه چشم پوشى پدر و مادرش در مهمانى به مستى خود و ديگران است. كرم سيب، نمونه درخشان طنز جان چيور است. در اين داستان چيور الگوى راوى داناى كل را در زندگى روزمره و عادى يك خانواده حومه نشين به چالش مى كشد. راوى داستان كرم سيب لحن يك گزارشگر تلويزيونى را دارد. وقايع را گزارش مى كند و احتمال ها و موقعيت هاى بعدى را پيش بينى مى كند. شكاك و بدبين است.

چيور در اين داستان سبك خاص داستان گويى و نثر خود را هم كه در نيويوركر به قوام رسيده هجو مى كند. انگار چيور داستان نويس مجبور شده حكايت ملا ل آور يك خانواده را بشنود تا از آن داستانى بنويسد و ذهن بدبين چيور به دنبال خلأ هاى عاطفى و اجتماعى، شكست ها و نااميدى ها مى رود، خانواده كراچمن اما با بى خيالى و بلاهت به مسير موفقيت آميز خود ادامه مى دهد. تعيين كننده ترين عنصر داستان لحن روايت است زيرا ماجراى زندگى كراچمن به خودى خود تمام لوازم يك داستان معمولى چيور را دارد. مثلاً بحران بچه هاى خانواده پومرى در داستان خداحافظ برادر اصلاً حادتر از بچه هاى كراچمن نيست اما نگاه مضحك و طعنه آميز چيور به تمام مولفه هاى داستانى خود است كه از يك موقعيت تراژيك، داستانى كميك مى آفريند.راوى براساس پيش زمينه اى كه از داستان هاى چيور وجود دارد نمى تواند به سعادت و آرامش يك خانواده حومه نشين اطمينان كند.

او با شكاكيت يك كارگاه و با بدبينى يك قهرمان رمان هاى قرن بيستمى داور مغرض شخصيت هاى داستان است. جمله پايانى داستان آشكارا خوش بينى مفرط و طعنه آميز افسانه هاى كودكان را به خاطر مى آورد. «آنها پول دارتر ، پول دارتر و پول دارتر شدند و خوشبخت، خوشبخت و خوشبخت زندگى كردند.» در فرشته پل مردى كه مادر و برادرش را به خاطر كارهاى نامعقولشان تحقير مى كند درمى يابد كه خودش هم بيمارى مشابهى دارد و اگر مادرش از پرواز با هواپيما مى ترسد و برادرش جرات نمى كند سوار آسانسور شود او هم نمى تواند روى پل ها رانندگى كند. چون خيال مى كند پل فرو مى ريزد. اما يك روز وقتى كه روى بلندترين نقطه قوس يك پل است متوجه مى شود كه از زندگى مدرن و پيچيده خود كه در مسافرت هاى هوايى و سفر به شهر هاى بزرگ جهان مى گذرد دل زده شده و افسوس زندگى شاد و آرام و ساده را مى خورد.

اگر در داستان آواز عاشقانه جوآن سمبل مرگ و نيستى است اين بار دختر جوان و بى قيدى كه سوار اتومبيل راوى مى شود سيماى يك منجى را دارد. او با چنگ كوچكش آواز مى خواند و باعث مى شود كه راوى توهم خود را فراموش كند.

اما ديگر شخصيت هاى چيور اين شانس را ندارند كه به اين راحتى رستگار شوند و اين راه حل آنقدر برايشان دست نيافتنى است كه راوى جرات نمى كند با برادرش تماس بگيرد چون فكر مى كند كه برادرش سوار شدن دخترى كه يك چنگ كوچك دارد را باور نخواهد كرد. اين بدگمانى باعث مى شود خود او در پايان بگويد: «هميشه شفاعت مرحمت آميزى براى كمك به من در نگرانى هايم هست، ولى به اين همه شانس اعتقاد ندارم.»

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837