خميرمايه داستان از واقعه اي حقيقي برخواسته است . هنگامي كه شورشيان كشتي انگليس بونتي از جزاير تاهيتي گريختند و براي در امان ماندن از چنگ ناوگان سلطنتي با عده اي برده سياه به جزيره آرام و ناشناسي پا گذاشتند تا باقي عمر خود را در آن مكان بگذرانند .
مكان و مشخصات اقليمي و طبيعي جزيره به گونه اي بود كه ساكنان جديدش تا پايان عمر مي توانستند به خوبي و خوشي در آن زندگي كنند ولي مجموعه اي از حوادث پي در پي سرانجام منتهي به نبردي بي امان درميانشان گشت و مرگ و نيستي را برايشان به ارمغان آورد .
از ميان اعضاي اين جامعه كوچك و بدفرجام تنها يك نفر زنده ماند كه با قايقي كوچك در درياي آزاد به دست ناوگان انگلستان اسير شد و تنها چند روز پس از نقل ماجرا ، چشم از جهان فرو بست . از چنين داستان ساده و غمگيني است كه در دستان سحرانگيز روبر مرل ، مجمومه اي كامل از تاريخ حيات بشريت پا به عرصه وجود مي گذارد و حقايق تلخ و تراژديك اين تاريخ تمدن بشري در مقابل ما نمايان مي شود . در حالي كه اروپاي صنعتي قرن هجدهم مراحل مختلف انقلاب صنعتي و عصر روشنگري را پشت سر مي گذارد و هم زمان با پيشرفت سكولاريزاسيون و سقوط مذهب براي اولين بار به آفريقا و آمريكاي لاتين پا مي گذارد ، ملاحان عصيانگر كشتي بلاسوم قوانين خشك كشتيهاي جنگي را زيرپامي گذارند وناخداي خويش رابه قتل ميرسانند.
نمادي واضح ازخيزش اروپائيان بر عليه سنن چندين هزار ساله شان ، زيرا از آنجا كه ناخدا مقامي بعد از خداوند را در عرشه به خود اختصاص مي داد ، كشتن او تنها يك معنا مي توانست داشته باشد ، به دور ريختن سنت ، حادثه اي كه در اوايل عصر روشنگري به واسطه سرعت و شتاب فراوانش رنگ تندي از خشونت به خويش گرفت و تنها در اواخر قرن بيستم بود كه پس از دو صده خونريزي ( انقلاب فرانسه- انقلاب اكتبر روسيه- حكومت ديكتاتوري دويد كرامول در انگلستان و... ) اين طرد سنت جايش را به نقد سنت سپرد و تعادل و ملايمت تا حدودي جايگزين خشونت و قاطعيت گرديد .
سرعت و شتاب چشمگيرعصر روشنگري ( رنسانس ) و بردار همزادش ( انقلاب صنعتي ) جوامع غير اروپايي را نيز بي نسيب نگذاشت . زماني كه قواي اسپانيايي و پرتغالي تمدن هاي عظيم اينكاومايا را در آمريكاي لاتين از صحنه روزگار محو مي كردند ، نيروهاي انگلستان- فرانسه و ايتاليا و هلند در سواحل كنيا- مراكش و ساحل عاج به قلع و قمع بوميان آفريقايي مشغول بودند . نيازهاي روزافزون صنايع غول آسا و نوپاي اروپا به مواد اوليه و كارگران ارزان قيمت ، دولتمردان دول اروپايي را مجاب به اعمال چنين جناياتي كرد .
مردانيكه برخلاف اخلاقشان از ميان طبقاتي اشرافي و زمينداران و ملاحان محافظه كار جامعه خويش بر نخواسته بودند بلكه ريشه در طبقاتي متوسط رو به ظهور و تكنوكرات ها و ديوان سالاران نوظهور دوران جديد داشتند و به همين دليل انقلابيوني آرامخواه محسوب مي گشتند كه اغلب از ميان طبقات محروم پله هاي ترقي قدرت و ثروت را پيموده بودند و به همين دليل همانند تمام انقلابيون منطقي آرمانگرا و قصاوتي بي مانند داشتند و در كشتار دشمنانشان ( طبقات اشرافي و بردگان خويش ) ترديدي به خود راه نمي دادند .
|