از ديرباز قصه تجلي گاه عواطف ، نيازها و خواست هاي انسان بوده است . آدم با قصه به توجيه دنيا مينشسته . تمام علوم و هنرها ، اصول وعقايد فلسفه و مذاهب واديان انسانها به صورت قصه در آمده بود كه امروزه نام اساطير بر آنها نهاده اند وبه ظاهر چيزي جز يك قصه زيبا نيست كه در آن شرح حوادث و رخدادهائي كه براي شخصيت هاي اساطيري روي داده مي پردازد .
در حاليكه اگر عميق تر بنگريم انسانها با اين وسيله نظرياتشان را نسبت به هستي ، پيدايش جهان و نيروهاي طبيعي ارائه مي داده اند . يكي از ويژه ترين راههاي شناخت مسيرهاي پيموده اجتماعات بررسي همين قصه ها چه به صورت مكتوب و چه به صورت شفاهي كه از نسلي به نسلي سينه به سينه منتقل ميگشته مي باشد .
در عصر حاضرهم از كاربرد قصه كاسته نشده و باري عظيم در گسترش فرهنگ بر دوش مي كشد . تمام نيازها ، اميدها ، شكست وپيروزيهاي راستين انسان را منعكس مي كند . بهترين واصيل ترين نوع تاريخ را در داستانها و قصه ها مي توان جستجو كرد .
سگ و زمستان بلند داستاني است كه در ابتدا نظر را به سمت نوعي از روابط اجتماعي مي كشاند وبيانگر تضاد وبرخورد نسل است . نسلي با سنت ها و فرهنگ خاص خود . با زيرساختي از اقتصاد وابسته به زمين كه توجيهي خاص از دنيا و روابط آن دارد و شامل افرادي مثل عموها ، عمه ها خاله ها ، پدر ومادرها ، پدر و مادربزرگها يا خواهر و برادرهاي بزرگتر ومسن تر وگاهي هم كلفت نوكرهاي پير و خانه زاد است كه كمي از مسئوليت پدر ومادر را بر عهده مي گيرند در مقابل آنها نسل جديدي قرار دارد با معيارهاي متفاوت نگرشي مختلف و نيازهائي نو كه پابند وعده ودعيدهاي آرماني و آن جهاني نيستند و به همين روزگار تعلق دارند .
حسين وحوري ، نمادي از اين نسل هستند . حوري از حسين سيراب مي شود . انديشه ها و خواستهاي حسين در حوري جايگزين مي شود و به عمليات خويش ادامه مي دهد . حسين جواني روشن فكر ، ژرف نگر . اهل مطالعه و كتاب، نوجو و نوبين ، صادق و بي ريا كه نيازي به هيچ گونه پرده پوشي بر اعمال و رفتار خود احساس نمي كند در مقابل عموي بزرگش ، دائي ، پدر و ديگر اقوام قرار گرفته است . او به اجتماع فكر مي كند و مي خواهد ، عناصر دست و پاگير آن را نابود سازد و بسازندگي و زيباسازي آن بپردازد . اما اجتماع بازيچه نيست وبه همين راحتي به كسي رو نمي دهد تا دست كاريش كند . حسين با موانع و مشكلاتي برخورد مي كند . دشمنان از جهتي و دوستان از طرفي بر او مي تازاند .
خانواده ، فاميل ، همسايه ها همه با اسلحه سنت ها ورسوم و خرافات وفردگرائي ها به مقابله او برخاسته اند از سوئي نيازهاي فردي ، تمايلات عشقي يا جنسي و از اين سري مسائل خود فشاري غير قابل تحمل بر پيكر او وارد مي سازد و عدم امكان پياده كردن تخيل بر واقعيت و تحمل وضع موجود و فشارهاي چند جانبه حسين را از پاي درمي آورد براي گريز به مشروب پناه مي برد ، اين شكل زندگي جائي براي زندگي كردن نمي گذارد او كه عاشق گلها و درختها جويها و كوهها بود ، از لمس آفتاب لذت مي برد و زندگي را در جرياني مداوم وبي وقفه مي ديد نمي توانست با هرزه گردي ها و بيهودگي ها كنار بيايد .
علي برادر حسين كه به خارج رفته به صورت حاضر و غايب گاهي در متن قصه خودنمائي مي كند ، بدون احساس مسئوليت تاثيري از فرهنگ و خصوصيات امروزي ... نويسنده بدنبال آنتريك هاي قصه پردازي نيست بعد از اينكه مقداري از موقعيت زماني ومكاني توجيه مي شود و روابط خانوادگي با ويژگيهاي كه بهرحال جنبه نمونه اي « تيپيك » خود را حفظ مي كند تصوير مي گردد . خواننده به مرگ حسين بر مي خورد سپس جريان داستان به صورت بازگشت به گذشته و تصوير خاطره ها ادامه مي يابد .
|