«مرد از اسب پياده شد و در امتداد بوته هاى گل سرخ و شاخه هاى درخت فندق قدم زد. دو اسب كه مهترى افسار آنها را در دست داشت، او را تعقيب مى كردند. در آفتاب نيمروز، با بالاتنه لخت، قدم به سكوت گذاشت. لبخندزنان، غريبه، باشكوه و آگاه به پيروزى خود، قدم برمى داشت.»
بله، پس اين شماره ۳۲ در ليست پنجاه كتاب برتر قرن است. براى من هم درست مانند آدرين دوم (Adrien Deume)، شور و هيجان باقى مى ماند. زيباى ارباب اثر آلبرت كوهن (۱۹۸۱- ۱۸۹۵) هنگام انتشار در سال ۱۹۶۸ و درست وسط انقلاب دروغين جوانان عامى كه از نژاد خود خجالت مى كشيدند، موضوع ادبى ناشناسى بود. آلبرت كوهن هفتاد و سه ساله كه ديپلماتى بازنشسته است، با ربدوشامبر خود در ژنو نشسته و اين كتاب، پس از سولال و آهن خوار، سومين رمان او است.
اين دوست دوران جوانى مارسل پانگول، چگونه توانست چنين داستان عشقى باورنكردنى، سرزنده، توفانى ، احساساتى و هم زمان سياه، خشن، بدبينانه و نشدنى را بنويسد؟ در دهه سى هستيم. سولال يك آقاى يهودى زيبا اهل سفالونيا است. اين كارمند عاليرتبه مجمع اتفاق ملل، عاشق آريانه مى شود كه متاهل است. بيش از سيصد و پنجاه صفحه مزخرفات براى او مى نويسد تا اينكه خانم آدرين دوم شوهر بدبخت خود را ترك مى كند.
مرد هم با اسلحه خود را مى كشد. عشق آن زوج كه بالاخره آزاد شده اند، حتى سه سال هم دوام نمى آورد (كنايه اى به يكى از شاهكارهاى ادبى مشهور)، بلكه تا مرگ فقط سه قسمت از كتاب را به خود اختصاص مى دهد. عشق پشت درهاى بسته و «احساسى رفيع در يك قلعه» منجر به ملالت يا نابودى خود مى شود. اين داستان تاكنون موضوع هزاران رمان بوده است. تريستان و ايزولده، رومئو و ژوليت، پل و ويرجين، دانيل داكروئت و فيلى هاتمان. ولى چرا داستان آريانه و سولال اين همه روى ما تاثير مى گذارد؟ گمان كنم كه دليلش قدرت داستانسرايى كاملاً آزادى است كه هم زمان كج بين و احساساتى است. (كوهن آن را «تكثير خرچنگى مشهور» خود مى ناميد.) در اينجا بايد بدانيد كه آلبرت كوهن اين كتاب را ننوشته، بلكه چهارده سال تمام آن را براى منشى و بعد همسرش، بِل، با صداى بلند ديكته كرده است.
دليل وجود برخى قسمت هاى طولانى (از جمله تك گويى آريانه در وان حمام)، اما به خصوص اين عجز و لابه غزل گونه هم همين بوده است. طرز بيان كوهن و شيوه او در تشويق خوانندگان براى نقد قهرمانان كتابش و تصور كردن خود در صحنه هاى داستان، تمام اينها مطابق با روح آن زمان است. او بوريس ويان و همچنين ژان اِشِنوس را به خاطر آدم مى آورد. بعد طنز يهودى مرد هم به آن اضافه مى شود كه هم زمان متواضع و متكبر است.
اين طنز برادران او را مسخره و رنج زن را تجليل مى كند. كتاب زيباى ارباب هم مانند تمام كتاب هاى مهم مخزنى پايان ناپذير است؛ هر قسمت آن دريچه ابعاد تازه اى را به روى ما مى گشايد. مى توان آن را به عنوان شب نامه اى عليه تعقيب توسط نازى ها، دستورالعملى براى منحرف شدن مردانى كه در حال پير شدن هستند، انتقاد به زوج هاى مدرن، حسادت پروستى، به سخره گرفتن كاغذبازى، مقايسه عشق واقعى با احساسات غيرواقعى يا كاريكاتور پوچى و بورژوازى خودپرستانه (آريانه، اين موجود دلفريب و در عين حال مسخره) دانست.
به عقيده من كتاب زيباى ارباب نبايد در مكان سى و دوم قرار مى گرفت، بلكه بايد به عنوان يكى از پنج كتاب اول برتر اين ليست انتخاب مى شد. البته اين كتاب ناقص است، ولى چه اهميتى دارد؟ تمام چيزهاى زيبا ناقص هستند. مثل خود من! آلبرت كوهن، من شما را دوست دارم.
|