براي تبيين اينكه چگونه علم روانشناسي تحول يافت دو رويكرد ميتوان برگزيد:
نظريه شخصيتگرايانه و نظريه طبيعتگرايانه.
نظريه شخصيتگرايانه تاريخ علمي
نظريه شخصيتگرايانه تاريخ علمي بر انبوه پيشرفتها و خدمات افراد خاص تأكيد ميورزد. طبق اين نظر، پيشرفتها و تغييرات مستقيماً به اراده و نيروي اشخاص منحصر به فردي كه به تنهايي تاريخ را رقم زده و تغيير دادهاند نسبت داده ميشود. بنابراين، طبق اين نظريه، ناپلئونها، هيتلرها، يا داروينها محركان و شكلدهندگان رويدادهاي تاريخي عظيم بودهاند.
طبق مفهوم شخصيتگرايانه بدون ظهور اين شخصيتها وقايع تاريخي به وقوع نميپيوستند. اين نظريه چنين نتيجه ميگيرد كه درواقع اشخاص زمانها را ميسازند.
در اولين نگاه به نظر ميرسد كه علم درواقع كار مردان و زنان خلاق و باهوشي است كه جهت آن را تعيين كردهاند. ما غالباً هر دوره را با نام فردي كه اكتشافها، نظريهها، يا ساير خدماتش معرف آن دوره است تعريف ميكنيم. ما از فيزيك «انيشتيني»، يا مجسمهسازي «ميكل آنژي» صحبت ميكنيم. واضح است كه افراد هم در علم و هم در فرهنگ عمومي تغييرات مهم (گاه دردناك) به وجود آوردهاند كه جريان تاريخ را تغيير داده است.
بنابراين، نظريه شخصيتگرايانه داراي امتيازهايي است، اما آيا براي تبيين تحول يك علم يا يك جامعه كافي است؟ نه. بيشتر اوقات كار دانشمندان و فلاسفه در طول زندگي آنها مورد غفلت قرار گرفته يا سركوب شده و بعدها مورد پذيرش واقع شده است.
اين رويدادها نشان ميدهند كه جو فرهنگي يا رواني دورانها ميتواند تعيين كند كه يك انديشه مورد پذيرش واقع شود يا طرد گردد مورد ستايش واقع شود يا مورد اهانت قرار گيرد. تاريخ علوم مملو از موارد زيادي از طرد اكتشافها و بينشهاي نو است.
حتي بزرگترين متفكران و مخترعان به وسيله نيروي زمينهاي كه روح زمان خوانده شده، يعني جو يا روح روشنفكري، با محدوديت روبه رو شده است.
پذيرش و كاربرد يك اكتشاف ممكن است به وسيله الگوي فكري غالب محدود شود، اما انديشهاي كه براي يك زمان يا در يك مكان زيادتر از اندازه عجيب يا نامتعارف است ميتواند در يك قرن بعد يا در نسل بعد به آساني مورد پذيرش قرار گيرد. اغلب تغيير آهسته قاعده پيشرفت علمي است.
|