جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

گذري بر احوال هانس كريستين آندرسون
گروه: گزارشات

زيبايي، دست مهرباني را مي گيرد


زيبايي آثار اندرسن دست در دست مهر باني آشكار يا نهفته در آنها ، چشمها را خيره و دلها را تسخير كرد . قصه هاي او محبوبترين داستانها و خودش مشهورترين چهره ادبيات كودكان در سراسر دنيا شد. همين زيبايي و مهرباني ، چشمها و دستهاي ناپاك را هم به سوي او كشاند و بلاي جانش شد. براي اينكه بدانيد چگونه ، كتاب سوپري را باز كنيد و بخوانيد. بخوانيد ، خواهش مي كنم بخوانيد:

« يكي بود ، يكي نبود ، در زمان هاي قديم، در گوشه اي از اين دنياي بزرگ، در يك شب برفي سرد زمستاني ، دخترك فقيري بود به نام دختر كبريت فروش. « يك روز» وقتي كه « شب» سال نو بود...» حدود 200 سال پس از آن تاريخ هنوز هم در گوشه و كنار دنيا كودكان از سرما و گرسنگي مي ميرند، نويسنده اي مي تواند داستان آنها را چنيني زيبا و موثر بنويسد كه رنجهاي آنان را، با پوست و گوشت و استخوان خود لمس كرده باشد. آندرسن در شرح حال خود به نام « داستان زندگي من» روزي را توصيف مي كند كه هنگام كار همراه با مادرش و ديگر روستائيان از برابر شلاق مباشر ارباب فرار كرد:« او را ديديم كه از برابر شلاق بزرگي در دست، به طرف ما آمد.

مادرم و تمام مردم گريختند . كفشهاي چوبي من از دستپاچگي از پايم در آمدند و آنها را گم كردم. بعد خار و خاشاك پاهايم را چنان زخم كرد كه از دويدن باز ماندم و مرد به من رسيد و شلاقش را بالا برد تا مرا بزند...» با اين همه هانس مي دانست كه كودكي مادرش دشوارتر از كودكي خود او بوده است. مادرش براي او گفته بود كه چطور پدر و مادرش او را براي گدايي از خانه بيرون مي كردند و يك روز كه نتوانست چيزي به دست بياورد سراسر روز گوشه اي نشست و گريست..» همين ماجرا به كمك تخيل قوي و روح انساني آندرسن، در داستان دخترك كبريت فروش باز تاب يافت.




يك شرح حال معمولي


هانس كريستين آندرسون در دوم آوريل 1805 در شهرك اودنسه در كشور دانمارك به دنيا آمد. مادرش رختشوي بود و پدرش پينه دوز. خانه اي كه آندرسن در آن به دنيا آمد بر جاي نمانده است اما جايي كه در آن بزرگ شده هنوز باقي است.

در پيچ و خم هاي كناره رودخانه همين شهر كوچك هانس با طبيعت عجين شد و راه و رسم زندگي ساده ، قديمي و روستايي مردم آنجا، بر غناي افسانه هايش افزود. آندرسن مي نويسد:« گويي من در زمانهاي دور زندگي كرده ام.» هانس هشت ساله بود كه پدرش به ارتش نا پلئون پيوست. پدر سلامتي خود را از كف داد و زود به خانه بازگشت و سه سال بعد از همين بيماري در گذشت.

پدري كه او را با آثار نمايشنامه نويسان بزرگ دانمارك و داستانهاي هزار و يكشب آشنا كرد. با مرگ پدر، روزگار خوش شنيدن افسانه ها در خانه فقيرانه اما گرم و پر از مهر و محبت نيز پايان يافت و هانس كوچك وارد بازار بي رحمي كار شد: شاگرد بافنده ، شاگرد خياط، كار گر كارخانه تنباكو و... اما سرنوشت او له شدن در زير چرخهاي بي شفقت نبود. خود نمي خواست، نمي پذيرفت كه سر نوشتش اين باشد؛ و از آنجا كه چشمي جستجو گر و اراده اي بي بازگشت داشت، روزن پرواز را يافت: هنر !

رشته نور هايي كه او را به سوي اين روزن رهنمون شد . كتاب بود و تئاتر. بخت ، ديگر او وجود يك تئاتر در اودنسه بود و نيز تئاتر سلطنتي كپنهاك، هانس زود، خيلي زود به رشته هاي نور آويخت و پرواز شگفت انگيز خود را آغاز كرد. چهارم سپتمابر 1819 آندرسن چهارده ساله به كپنهاگ رفت تا بخت خود را در تئاتر بيازمايد. سه سال نخست براي او سالهاي مبارزه ، مرگ و زندگي بود. سالهاي تلاش دشوار و نوميدانه براي يافتن يك جا پا به عنوان خواننده، بازيگر، رقصنده باله، و با لاخره نمايشنامه نويس ؛ و اين آخري باعث شد تا مديران تئاتر او را به مدرسه بفرستند.

هانس در كپنهاگ حامياني پيدا كرد و با رفت و آمد به خانه هاي آنان امكان يافت در همان حال كه شاهد، مبارزه پايين ترين اقشار زحمتكش براي بقا زير خط فقر بود، با بالاترين لايحه هاي سرمايه دار پايتخت نيز آشنا شود . در همه اين سالها آندرسن جوان فقط يك هدف داشت ، در عرصه هنر پيش برود و پيش برود. او شهر كوچك و دنياي محدود خود را ترك كرد بي آنكه در دنياي بر تر( پايتخت ) جاپايي داشته باشد.

اين همان راه دردناك اما رو به سوي بالا نيست كه پري كوچك دريايي نيز تجربه مي كند؟ تحصيل در السينور( اين شهر شما را به ياد هاملت نمي اندازد؟) و كپنهاك از آندرسن زحمت كش كم سواد مرد تحصيلكرده و با فرهنگي ساخت كه در آخرين سالهاي عصر طلايي به حلقه سرمايه داري راه يافت. تاثير اين دو قطب در تمامي افسانه هاي آندرسن آشكار شد. آندرسن از 22 سالگي سفر هاي خود را به عنوان نويسنده و شاعر آغاز كرد . پنج سال بعد در 1833 در دانمارك مورد توجه قرار گرفت و حكومت دانمارك هزينه سفرهاي او را پذيرفت تا تجربه اش را گرد آوري و منتشر كند .

از اين پس زندگي آندرسن از نظر مالي تغيير كرد و اين درست زماني بود كه مادرش، آن ماري آندرسن داتر در يك نواخانه جان سپرد. Ann marie anders datt er آندرسن در سراسر زندگي با كاغذ هاي تا شده شكل هاي تكرار نا پذير مي بريد كه اكنون باقيمانده آنها به عنوان گنجينه هاي كتابخانه سلطنتي دانمارك نگهداري مي شوند.

در سال 1835 اثري از او منتشر شد كه با ديگر آثارش تفاوت بسيار داشت و به شيوه قصه گويي نوشته شده بود.« افسانه هاي پريان براي كودكان» اين كتاب بود كه هانس كريستيان آندرسن را جاودانه كرد. جلد سوم اين افسانه ها در 1837 منتشر شد: پري كوچك دريايي زاده شد يك پري كوچك جاوداني. آندرسن نيز همچون پري روح جاودانه يافت.

او با زباني ساده اما قدرتمند، به دور از خشونت و پرده دري ، آرزوهاي مردم سراسر جهان را به آثار ادبي تبديل كرد. آندرسن به حق لقب پدر ادبيات كودك را دارد، بزرگترين جايزه ادبيات كودكان به نام اوست. و آثارش تا كنون به بيش از صدو پنجاه زبان ترجمه و بارها و بارها به شكل هاي گونه گون تجديد چاپ شده است.

زيباترين، روايت فارسي آن را ، ناتالينا ايوانووا و هرمز رياحي به هانس كريستين آندرسن تقديم كرده اند: « كيمياگري كه خستگي ناپذير صداهاي شاد و غمناك اشيا و روح و جان ناميراي طبيعت و حكايت هاي حيرت انگيز و باور نكردني را به زباني دوست داشتني آفتابي مي كرد.»

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837