اشاره كرديم كه قرن هفدهم شايد پيشرفت گستردهاي در علوم بود. تا آن زمان فلاسفه براي يافتن پاسخ پرسشهاي خود به گذشته نگاه ميكردند، يعني به آثار ارسطو و ساير انديشمندان قديمي و به انجيل. جزمانديشي، يا اظهارات كليساي قانوني و مشروع و مراجع، نيروهاي حاكم بر مطالعه و تحقيق بودند.
در قرن هفدهم نيروي جديدي حاكم شد: تجربهگرايي، يعني جست وجوي دانش از راه مشاهده و آزمايش. دانشي كه از گذشتگان به آيندگان رسيده بود مورد ترديد قرار گرفت. به جاي آن، عصر طلايي قرن هفدهم بر اثر اكتشافها و بينشهايي كه ماهيت دگرگون يافته بررسيهاي علمي را منعكس ميكرد درخشش يافت.
در ميان متفكران بسياري كه خلاقيت آنان مشخصه آن دوره بود، دكارت بهطور مستقيم به تاريخ روانشناسي جديد خدمت كرد. او با آثار خود پژوهش علمي را از اعتقادهاي خشك و سنتي الهيات كه قرنها آن را مهار كرده بود آزاد كرد.
دكارت نماد انتقال به عصر نوين علم به شمار ميرود و او فكر ماشينگرايي ساعتگونه را درباره بدن انسان به كار بست. بدينسان، ميتوان گفت كه او عصر روانشناسي نوين را پايهگذاري كرد.
در بخش هاي ديگر به روند رو به رشد علم روانشناسي و زندگي و آثار و عقايد دانشمندان اين رشته خواهيم پرداخت .
|