جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > نقد و ادبيات

درباره كارلوس كاستاندا و آثارش
گروه: نقد و ادبيات
نویسنده: سروش روحبخش

اين كاستانداي واقعي و غيرواقعي

كارلوس كاستاندا كيست ؟ شارلاتان
بسياري ازدوستان و نزديكانش معتقدند كاستاندا دروغگوست و در مورد از سرگذارندن تجربيات عرفاني اش مارا مي فريبد برخي از شخصيت هاي واقعي كه كاستاندا از آن به عنوان افراد حلقه خود ياد كرده ، مدعي اند هيچگاه شخصا دون خوان را ملاقات نكرده اند. همسر كاستاندا در كتابي كه پس از مرگ شوهرش نوشت به نكته تكان دهنده اي اشاره كرد ، كارلوس جملات نغزي كه اين سو آن سو مي شنيد در كتاب هايش به زبان مرشد سرخپوستش دون خوان ماتيوس جاري مي ساخت.


او مي گويد يك بار جمله عالمانه اي كه كودك خردسالش بر زبان رانده ، كاستاندا بي تغيير از قول دون خوان نفل كرده است . زندگي كاستاندا در نوجواني و جواني نشان مي دهد اويك سرخورده هنري است.چندين سال زير نظر استادان مشهور، مجسمه سازي و نقاشي آموخت، بي حاصل. سالهاي آغازين دهه 60 ، اوج گسترش هيپي گري است.مصرف مواد مخدر و اعتقاد به مذاهب كنوني از اركان زندگي هيپي هاست. مخالفان كاستاندا معتقدند اين سالها، فرصت طلايي است براي دانشجوي گمنامي چون او كه محبوبيت و شهرتي كه از راه هنر كسب نكرد، به دست آورد.« تعليمات دون خوان » در 1968 منتشر شد.


همه آنچه مي خواستند از توصيف تاثيرات گياهان روان گردان تا تعاليم معنوي كهن، يكجا جمع شده بود. نام كاستاندا سر زبان ها افتاد. وقتي نهضت هيپي گري از رونق افتاد كاستاندا نيز كتاب سومش « سفر به ديگر سو » را با مقدمه اي در مذمت مواد مخدرآغاز مي كند ؟او مي گويد مصرف گياهان روان گردان درآيين سلوك تولتك ها نقشي ندارد و تجويز اين داروها از سوي دون خوان طي سالهاي اخير تنها به قصد در هم شكستن ذهنيت منطقي او بوده است. با اين حال خرده گيران با تكيه برهمين چرخش ديدگاه و تغيير سمت و سوي اخلاقي، كاستاندا را عوام فريبي مي دانند كه از قضا موج سوار خوبي هم هست و مي تواند با تكيه بر دانش مردم شناسي اش به فراخور حال و روز و زمان ،چيزي ازانبان عرفان سرخپوستي به خيل مشتاقان عرضه كند.




حتي نامگذاري كتاب هاي او را با غرض و مرض مي دانند.


چنانكه چهارمين كتاب كاستاندا كه چندي پس از رسوايي واترگيت و التهابات سياسي آن دوران منتشر شد « افسانه هاي قدرت » نام داشت. سال 1998، زمان پايكوبي منتقدان سرسختش بود، كارلوس كاستاندا نه به ناوال پيوست، نه جاودان ماند...او در آوريل 98 بر اثر سرطان كبد مرد.




سالك ...وشايد سرنخ اشتباهي را دنبال كرده ايم اگر در پي اين باشيم كه : آيا دون خوان وجود خارجي داشته كاستاندا واقعا با گرگها صحبت مي كرده؟ يا در ذكر منابعش امانت به خرج داده است؟ كاملا محتمل است او با شم نويسندگي وقايع تخيلي را به تجربيات حقيقي اش افزوده باشد. اما نبايد اجاره بدهيم بدهيم اين نكات گمراهمان كند واز درك ميراث كاستاندا غافل بمانيم.



تمام كساني كه بدون پيش زمينه در معرض آثار كاستاندا واقع مي شوند معترضند. دست كم جهان بيني كه كاستاندا از آن ميگويد نمي تواند حاصل تخيل يك انسان باشد. نظام عرفاني ناواليسم، دقيق، كامل و خود بسنده است. و در عين حال همانندي هاي غيرقابل انكاري با بسياري از نگرش هاي متافيزيكي اديان و مذاهب ديگر دنيا دارد.



بسياري، از تطابق نگرش سرخپوستان تولتك با يافته هاي فيزيك معاصر شگفت زده شده اند. شايد ذكر مثالي بد نباشد: اعتقاد ساحران به « بي عملي » و نتيجه آن « ديدن» بسيار به « بي فكري » و « ساتوري » ذن نزديك است. دون خوان بارها تاكيد مي كند: شكل عيني جهان حاصل توصيف و تصورات ماست به محض دگرگوني اين توصيف، جهان را همان گونه كه هست خواهيم ديد.


فريتيوف كاهرا در كتاب مشهورش تائوي فيزيك ( كه مدخلي است به شباهت شناسي فيزيك نوين و اشراق شرقي ) مي نويسد:« ناظر انساني آخرين حلقه زنجير روند مشاهده را تشكيل مي دهد و خواص هر شي اتمي را فقط مي توان برحسب تاثير اشيا بر روي ناظر و تاثير ناظر بر روي اشيا تفهيم كرد و اين بدان معني است كه مدل و نمونه كلاسيك يك توصيف واقعي طبيعت، ديگر داراي اعتبار نيست و هنگامي كه با ماده اتمي سروكار داريم، افتراق دكارتي بين من و جهان، بين ناظر و منظور نمي تواند عملي باشد.



سياهه اين قبيل همانندي ها بلند بالاست.« هانس ا. الريش » در كتاب « از استاداكارد تا كارلوس كاستاندا » به شرح دقيق اين همانندي ها مي پردازد.
« كوروالان » تنها كسي كه ظاهرا موفق شده با كاستاندا مصاحبه كند درباره آن كتاب گفته است:« ظاهرا روح غربي براي قياس و نتيجه گيري تربيت شده و تا پديده اي گنگ و معمايي را كه در نگاه اول استنتاج پذيرنيست در شبكه اي از ارتباط ها نيندازد و بدينسان آن را ديدني نسازد، راضي نمي شود».


شايد كاستاندا بدش نمي آمد ما ذره بين به دست بگيريم و مدام از خود بپرسيم « كجاش واقعي است؟ كجاش غيرواقعي است؟» و آنقدر بپرسيم تا نفس سوالات بي رنگ شود، كلمات اضافه اش بريزد واين پرسش شگفت انگيز باقي بماند: واقعي چيست؟ غيرواقعي چيست؟ امروز شايد تب كاستاندا نزد كساني كه مي خواستند از شهرت او، قبايي هم براي خود بدوزند، سرد شده باشد.


اما زماني كه ديگر برايمان اهميتي نداشته باشد او به ناوال پيوست يا در رختخوابش مرد، لحظه اي كه ياد مي گيريم آن 9 كتاب جادويي را چطور بخوانيم، و جهان آثارش به سوراخ كليد آليس در سرزمين عجايب تبديل شود و فهميديم آن سوي ديوار، جهان ديگري هم هست، آن وقت متوجه خواهيم شد« بصيرت » و « بينشي » كه كاستاندا مي تواند ببخشد، نه مرده است...نه مردني است.



   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837