كارلوس كاستاندا كيست ؟ شارلاتان بسياري ازدوستان و نزديكانش معتقدند كاستاندا دروغگوست و در مورد از سرگذارندن تجربيات عرفاني اش مارا مي فريبد برخي از شخصيت هاي واقعي كه كاستاندا از آن به عنوان افراد حلقه خود ياد كرده ، مدعي اند هيچگاه شخصا دون خوان را ملاقات نكرده اند. همسر كاستاندا در كتابي كه پس از مرگ شوهرش نوشت به نكته تكان دهنده اي اشاره كرد ، كارلوس جملات نغزي كه اين سو آن سو مي شنيد در كتاب هايش به زبان مرشد سرخپوستش دون خوان ماتيوس جاري مي ساخت.
او مي گويد يك بار جمله عالمانه اي كه كودك خردسالش بر زبان رانده ، كاستاندا بي تغيير از قول دون خوان نفل كرده است . زندگي كاستاندا در نوجواني و جواني نشان مي دهد اويك سرخورده هنري است.چندين سال زير نظر استادان مشهور، مجسمه سازي و نقاشي آموخت، بي حاصل. سالهاي آغازين دهه 60 ، اوج گسترش هيپي گري است.مصرف مواد مخدر و اعتقاد به مذاهب كنوني از اركان زندگي هيپي هاست. مخالفان كاستاندا معتقدند اين سالها، فرصت طلايي است براي دانشجوي گمنامي چون او كه محبوبيت و شهرتي كه از راه هنر كسب نكرد، به دست آورد.« تعليمات دون خوان » در 1968 منتشر شد.
همه آنچه مي خواستند از توصيف تاثيرات گياهان روان گردان تا تعاليم معنوي كهن، يكجا جمع شده بود. نام كاستاندا سر زبان ها افتاد. وقتي نهضت هيپي گري از رونق افتاد كاستاندا نيز كتاب سومش « سفر به ديگر سو » را با مقدمه اي در مذمت مواد مخدرآغاز مي كند ؟او مي گويد مصرف گياهان روان گردان درآيين سلوك تولتك ها نقشي ندارد و تجويز اين داروها از سوي دون خوان طي سالهاي اخير تنها به قصد در هم شكستن ذهنيت منطقي او بوده است. با اين حال خرده گيران با تكيه برهمين چرخش ديدگاه و تغيير سمت و سوي اخلاقي، كاستاندا را عوام فريبي مي دانند كه از قضا موج سوار خوبي هم هست و مي تواند با تكيه بر دانش مردم شناسي اش به فراخور حال و روز و زمان ،چيزي ازانبان عرفان سرخپوستي به خيل مشتاقان عرضه كند.
|