مدت هاست كه مقالاتى جسته و گريخته درباره ادبيات عامه پسند در مطبوعات مختلف نوشته مى شود كه بيشتر به قلم دوستانى است كه نظر مساعدى نسبت به آن ندارند و اگر هم گاهى در يكى از مقالات سعى در حفظ ظاهرى بى طرفانه گرفته شده و دست ترحمى بر سر اين گونه از ادبيات كشيده اند، مضرات صدگانه اش هم در كنار آن يك حسن ترحم برانگيز عنوان شده است.
من تقريباً هر جا سخنى كوتاه يا بلند ديده ام به دليل علاقه به نقد ادبيات داستانى دنبال كرده و از ميان ده ها سخن و مقاله اى كه خوانده ام به نتايجى رسيده ام كه شايد به گونه اى دسته بندى اين سخنان باشد.
وقتى به سخنان دوستانى دقت كنيم كه به طبقه بندى (و نه رده بندى!) رمان و شايد ادبيات مى پردازند و رمان عامه پسند را در مقابل رمان متعالى قرار مى دهند به چند نكته بارز بر مى خوريم:
۱ـ تأكيد روى صفت «رمان عاشقانه و عامه پسند» با چنان غلظتى كه حتى صداى سائيده شدن دندان هاى گوينده از نوشتار به خوبى شنيده مى شود. گاهى اوقات تصور خواننده بر اين است كه اين صفت در حد ناسزايى نابخشودنى است و حتى بسيارى از ناشران و نويسندگان باتجربه در اين زمينه، سعى دارند خود را از آن مبرا كنند.
۲ـ طبقه بندى و درجه بندى كتاب ها به «عامه پسند» و «متعالى» (يا هر اسم ديگر كه مرسوم است) به صورتى كه رمان عامه پسند در طبقه تحتانى گونه ديگر است و مرزى غيرقابل نفوذ بين اين دو، قرار دارد كه هيچ راه عبورى در آن قابل تصور نيست.
۳ـ محكوميت دست اندركاران اينگونه ادبيات از ناشر و نويسنده تا خواننده آن به طورى كه هر يك سهم بسزايى در ترويج اين ضدفرهنگ دارند.
۴ـ نفى درك و شعور و صرفاً ديد سوءاستفاده اقتصادى از اين خواسته نفسانى خوانندگان عامه پسند در ناشر و نويسنده.
۵ـ نگاه به خواننده رمان هاى عامه پسند همچون كودكى نابالغ كه متوجه خوب و بد خود در انتخاب نيست و مى بايد او را از قعرى كه قرار دارد با معرفى و القاى آثار متعالى به عرش برد.
۶ـ قرار دادن صفات جدى و عميق براى طبقه ادبيات متعالى و صفات سطحى، ساده پسند و بدون رسالت براى ادبيات عامه پسند.
۷ـ كشيدن خط قرمزى چون ديوار آهنين به دور عده اى خودمانى كه در حيطه ادبيات متعالى قرار مى گيرند و غير خودى خواندن هر آن كس كه بيرون اين خط قرمز قرار دارد.
۸ـ تأكيد غيرمستقيم بر اينكه كتاب نخواندن بهتر است از خواندن چنين كتاب هايى و نيز ابراز اينكه چنين راهى كه به تركستان مى رود، بهتر است نباشد.
۹ـ در بسيارى موارد اظهارنظرها و مقالاتى از دوستان متعالى گر ا مى بينم كه انسان را به ياد رساله پايان تحصيل دانشجويان مى اندازد. درست مانند اين كه شخص، شمشير خود را از رو بسته و براى ورود به حيطه ادباى روشنفكر نياز به يك پايان نامه در وصف مضرات ادبيات عامه پسند و نفى آن دارد و هر چه اين اظهارات كوبنده تر و داغ تر باشد به يقين نمره آن رساله بيشتر خواهد بود.
به راستى اگر مى خواهيم اين نوع از ادبيات را نقد كنيم چرا منصفانه نقدى زبانشناختى، محتواگرا و جامعه شناختى در راستاى اصلاح آن وخوانندگانش نداشته باشيم. شايد وجود خوانندگان اين رده از ادبيات داستانى نه تنها ايرادى نيست، باعث خوشحالى هم هست و اگر ايرادى هست به تصور من رشد نيافتن برخى اندك از خوانندگان است و نه وجودشان.
|