جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  09/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > گزارشات

گزارشى از كتاب هاى پارچه اى

گروه: گزارشات
نویسنده: بنفشه سام گيس

اين كتاب ها از جنس عشق و پارچه اند


يك روز يك مادر معمولى، با موهاى كوتاه پسرانه و چشم هاى گرد واقعاً گرد- تصميم گرفت كه براى بچه هاى نابينا كارى انجام بدهد. اما هرچه فكر مى كرد عقلش به جايى نمى رسيد. تا آنكه يك روز به سراغ كمد مادرش رفت. مادر آن مادر يك كمد داشت، پر از تكه هاى پارچه؛ پارچه هايى راه راه، خالدار، ساده، رنگى، چهارخانه ... مادر موكوتاه و چشم گرد كه اسمش فريبا كيهانى بود، تكه هاى پارچه را چپ و راست كرد، كنار هم چيد، آن قدر اين طرف و آن طرف كرد تا بالاخره به اين فكر افتاد كه عروسك هاى پارچه اى درست كند. عروسك هايى به شكل قورباغه؛ يك دختر كوچولو با شنل قرمز، يك كدوى زردرنگ، يك گنجشك كوچولو، يك سوسك سياه كه چادر گلدار به سر داشت، يك موش خاكسترى كه كت و شلوار به تن داشت... مادر موكوتاه و چشم گرد عروسك ها را كه درست مى كرد چشمش را مى بست و به عروسك ها دست مى كشيد تا بتواند حس كودك نابينا را از لمس عروسك هاى پارچه اى درك كند.

بالاخره بعد از درست كردن ده ها و ده ها عروسك پارچه اى كه خالدار و راه راه و رنگارنگ بودند به اين فكر افتاد كه اين عروسك هاى كوچك را در يك صفحه پارچه اى كنار هم بچيند. يك صفحه پارچه اى مثل ورق يك كتاب، به اندازه كف دست. عروسك ها كنار هم نشستند و با چشم هاى كوچولوشان به چشم هاى گرد فريبا كيهانى زل زدند. چند روز بعد، مادر موكوتاه تصميم گرفت با همان تكه هاى پارچه اى كه از كمد مادرش پيدا كرده بود و تمام نشدنى هم بودند تعداد صفحات پارچه اى را زياد كند و براى عروسك هايش قصه اى تعريف كند. عروسك هاى كوچولوى فريبا كيهانى حالا باشخصيت شده بودند. هر كدام نام و نشانى داشتند؛ خاله سوسكه، آقا موشه، شنل قرمزى، گنجشك كوچولوى مهمان هاى ناخوانده، كدو قلقله زن... از آن روزى كه فريبا كيهانى اولين كتاب هاى پارچه اى را براى كودكان نابينا درست كرد ۸ سال مى گذرد و تا امروز فريبا كيهانى ۱۶ عنوان كتاب پارچه اى با همان تكه هاى پارچه اى براى تمام بچه ها كه از كمد مادرش پيدا كرد درست كرده است. در آينده نزديك مى شود ۱۸ تا با كتاب يك قل دوقل و طوقى.

•كارگاه همين جا بود يك ساختمان قديمى دو طبقه در كوى سيزده آبان با در آهنى و باريك به سبك باقى خانه هاى اين محله. روى برچسب كاغذى كنار زنگ طبقه اول نوشته بودند «تعاونى محله». در كه باز شد از هجوم بوى سير و پياز داغ و سبزى تفت داده گرفتم كه درست آمده ام. طبقه اول ساختمان آشپزخانه محلى بود و طبقه دوم كارگاه كتاب هاى پارچه اى. زن روسرى به سر و عينكى از پشت پرده پارچه اى گردن كشيد:

-كارگاه كتاب هاى پارچه اى... - از پله برويد بالا (و صدا زد) خانم آذرى... خانم آذرى از پاگرد طبقه دوم بفرما زد. طبقه اى كه البته در كار نبود. سمت راست سينه پله ها يك پستو بود با كابينت و ظرفشويى كه كار آشپزخانه را انجام مى داد و به كاشى هاى بالاى ظرفشويى چند عروسك كوچولو را با گيره لباس آويزان كرده بودند تا خشك بشود. سمت چپ، يك كمد بود براى وسايل دوخت كتاب. پارچه و نخ و الگو .... طبقه دوم با يك اتاق ۳ در ۴ تمام مى شد كه همان «كارگاه» بود.

كارگاهى كه تنها وسيله خنك كننده اش در گرماى سر ظهر، نسيم ملايمى بود كه در كمال خست از پنجره چهارتاق باز اتاق به داخل مى وزيد. در كارگاه چهار چرخ خياطى گذاشته بودند كه كسى پاى آنها نبود. چهار زن كف زمين روى موكت نشسته و مشغول دوخت و دوز بودند كه با خانم آذرى مى شدند ۵ نفر. سادگى زن ها از همان ورق روزنامه اى كه گزارشى از كارگاه و زنانش چاپ شده بود، پيدا بود. زن هايى كه زندگى را آسان مى گرفتند. به آسانى همان كوك هاى ريزى كه به دست و پاى عروسك ها مى زدند... سلام و عليك ها كه تمام شد و همه روى زمين نشستيم خانم آذرى- مسئول كارگاه- شد سخنگوى جمع. صديقه آذرى، طاهره پورزنجانى، فرح افراسيابى، مريم آبايى و فرشته يوسفى از ۸ سال پيش كه كتاب هاى پارچه اى متولد شده ۵ هم محلى بوده اند كه بعد از گذراندن كلاس هاى آموزشى موسسه پژوهشى كودكان دنيا كه در محله سيزده آبان برگزار مى شده، براى دوخت كتاب هاى پارچه اى انتخاب شده اند و ماهانه از موسسه مزد مى گيرند. از آن زمان تا امروز هم نحوه كارشان به اين روال بوده كه فريبا كيهانى يك كتاب پارچه اى را دوخته و حاضر و آماده براى كارگاه مى فرستاده و آن كتاب مى شده الگو. اين خانم ها براى تمام اجزاى كتاب جداگانه الگو در مى آوردند و پارچه هاى پشت ابرى را براساس الگوها برش مى زده اند و برش ها به هم وصل مى شده و در آخر، دور دوزى و پاك دوزى و بسته بندى و ارسال به موسسه.

«هر ماه ۲۰ تا ۳۰ تا. موسسه محدوديتى براى دوخت ندارد. به ما گفته اند هر تعداد كتاب بدوزيم موسسه از ما مى خرد. منتها هر كتاب حداقل يك روز تمام وقت مى گيرد. يعنى از ساعت ۸ صبح تا آخر شب اگر يكسره كار كنيم. در خانه هم وسايلمان ولو است. ۵-۴ ساعت اينجا ?كارگاه ? كار مى كنيم بعد كار را مى بريم خانه كه در كنار آشپزى و نظافت خانه و رسيدگى به شوهر و بچه ها بتوانيم كار را تمام كنيم. البته زمان هايى كه سفارش داريم مثلاً براى نمايشگاه ها، كار ما بيشتر مى شود چون مثلاً براى نمايشگاه بايد از هر عنوان ۳۰ تا ۴۰ تا بدوزيم كه وقت بيشترى مى گيرد.» زحمت دوخت كتاب هاى پارچه اى با دستمزد ما به ازاى آن جور درنمى آيد.

واقعيت اينكه كتاب هاى پارچه اى واقعاً سود ندارند. نه براى موسسه و نه براى اعضاى كارگاه. «به من گفتند قيمت بده. حساب كردم كه يك متر پارچه چند كتاب به من مى دهد. مقدار نخى كه استفاده مى كنيم، هزينه دوخت و رفت و آمد براى خريد پارچه و ساير وسايل و غيره، ۴۰۰-۳۰۰ تومان بيشتر مى شد دستمزد ما. قيمت فروش كتاب ها هم بالا نيست. مثلاً «مهمان هاى ناخوانده» ۳۶۰۰ تومان است، «قورباغه» ۲۵۰۰ تومان، «نخ و سوراخ» ۲۵۰۰ تومان. در عين حال زحمت دوخت كتاب ها خيلى زياد است. خيلى زياد. فكرش را بكنيد از ريزترين جزء كتاب هم بايد الگو درآوريم. مثلاً چشم عروسك الگوى جدا مى خواهد، موهاى سرش الگوى جدا، دست و پايش، كفش هايش حتى دماغ گرد و كوفته اى آقاموشه هم الگوى جدا مى خواهد. شايد براى يك عروسك به تنهايى ۱۰ الگو درمى آوريم. آن وقت برش زدن پارچه ها براساس اين الگوهاى ريز ريز بسيار سخت است.

شما تكه هاى بزرگ را مى توانيد با ماشين چرخ كنيد اما چشم عروسك كه از ته سوزن ته گرد هم بزرگتر نيست بايد با دست دوخته شود. حالا فكر كنيد از چشم به اين كوچولويى بايد ۶۰تا، ۱۰۰تا، ۲۰۰تا بدوزيم. به ازاى اين زحمت آنچه سر ماه مى گيريم بنا بر همان برآوردى كه من به موسسه داده ام از ۳۰-۲۰ هزار تومان بيشتر نمى شود. يك حقيقتى بهتان بگويم. اين پول رقمى نيست كه ما آن قدر برايش زحمت بكشيم. اما باورتان نمى شود كه چقدر بركت دارد. فكر نمى كنم هيچ پولى از اين دستمزدها حلال تر باشد.» در تعيين دستمزد هيچ كس مقصر نيست. مسئول كارگاه قيمتى داده و موسسه هم آن را پذيرفته است. در عين حال توجيه موسسه پژوهشى كودكان دنيا اين است كه هدف از توليد اين كتاب ها «فروش» آن است.

پس ترجيحاً قيمت ها كه دستمزد اعضاى كارگاه را هم شامل مى شود بايد در حدى باشد كه خللى در فروش كتاب ايجاد نكند. ساده تر آنكه، موسسه نگران آن روزى است كه كتاب هاى پارچه اى به دليل بالا بودن قيمت كه تابعى از دستمزد و هزينه هاى صرف شده براى كتاب است روى دست موسسه بماند، كه نمى ماند. جذابيت اين بازيچه هاى خواندنى هنوز بعد از ۸ سال آن قدر هست كه مسئولان موسسه نيازى به تبليغ براى كتاب ها نمى بينند. ( بين خودمان باشد، جرات نمى كنند كه تبليغ كنند.) صفورا تفنگچى ها مسئول گروه آموزش خانواده موسسه پژوهشى كودكان دنيا كه مديريت تعاونى محلى را هم برعهده دارد مى گويد: «جرات نداريم براى كتاب هاى پارچه اى تبليغ كنيم و همين ميزان فروش هم فراتر از توان ما است چون با كمبود شديد نيرو در توليد و دوخت كتاب ها مواجهيم. به خانم آذرى گفته ام كه نيروى جديد به كار بگيرد تا حداقل بتوانيم حجم كار را افزايش بدهيم و البته، بتوانيم دستمزد اين خانم ها را اضافه كنيم. من واقعاً وقتى آخر ماه به كارگاه مى روم كه همين رقم هاى ناچيز را به خانم ها تحويل بدهم ازشان مى پرسم شما براى چه مانده ايد؟

من واقعاً از رقمى كه به عنوان دستمزد به اين خانم ها پرداخت مى شود شرمنده ام ولى متاسفانه مشكلات مالى موسسه مانع از خيلى اقدامات شده است. ما مى دانيم كه بهترين و مناسب ترين جنس پارچه براى كتاب هاى پارچه اى، پارچه «فوتر» است. اما اين پارچه مترى ۹هزار تومان قيمت دارد كه واقعاً در توان موسسه نيست پس مجبوريم از همين پارچه هاى پشت ابرى استفاده كنيم كه شما ديديد. هيچ نهاد دولتى هم به ما كمك نمى كند. بنابراين هيچ پشتوانه اى نداريم. در عين حال هدف ما اين است كه تمام كتاب ها فروش برود. پس بايد قيمت كتاب ها در حد وسع و توان خانواده ها باشد. باورتان نمى شود. كتاب هايى كه براى شهرستان ها فرستاده ايم هنوز نقد نشده است.

همدان ۲ سال پيش، قم ۶ ماه پيش، آبادان يك سال و نيم پيش از ما كتاب خريده اند اما هنوز پولش را نپرداخته اند. ما خوشحاليم كه اين كتاب ها به دست بچه ها مى رسد اما توان مالى موسسه هم بسيار محدود است. در عين حال هيچ محدوديتى براى توليد كارگاه ايجاد نكرده ايم. خانم ها به هر تعداد كتاب بدوزند، موسسه مى خرد؛ هر تعداد. اما آنها هم توانايى مشخصى دارند و واقعاً قادر به معجزه نيستند...»

•آنها «عروسك» نمى دوزند قرار نيست پيشداورى كنيم. اما يك واقعيت وجود دارد و اينكه ۵ نفر اعضاى كارگاه، كارشان را واقعاً دوست دارند كارى كه حتى براى ساعتى محدود - ۴ ساعت در روز - آنها را از فضاى روزمرگى كه تمام زن هاى آن محله به آن دچارند نجات مى دهد. درگوشى نجوا مى كنند كه: «كارمان را از وظايف روزمره شوهردارى و بچه دارى و خانه دارى بيشتر دوست داريم.» راست مى گويند. اگر علاقه نبود اين ۵ نفر كه ۴ نفرشان هم متاهلند و صاحب عروس و داماد و نوه، حاضر نمى شدند در سن ۴۰ ، ۵۰ سالگى براى دوختن «عروسك» وقت بگذارند.

«شوهرهايمان اول راضى نبودند. مى گفتند وقت تان را هدر مى دهيد. درآمدش هم مزيد بر علت بود كه آنها ناراضى باشند. اما باور كنيد در طول اين سال ها، وقتى به نمايشگاه ها آمدند و استقبال مردم را ديدند، آنقدر تغيير كرده اند كه حالا وقتى داريم عروسك مى دوزيم، چاى هم برايمان مى ريزند، خسته نباشى هم بهمان مى گويند. متوجه شده اند كه چقدر از همين عروسك دوختن روحيه مان عوض مى شود. باور كنيد روزهايى كه مى آييم كارگاه، غذاى ظهرمان ساعت ۸ صبح حاضر است اما كافى است كه يك روز به دليلى كارگاه نياييم. ظهر شده و ما همين طور دور خودمان مى چرخيم. محيط صميمى و عارفانه كارگاه و شريك بودن در غم و شادى هايمان به ما روحيه مى دهد. در عين حال هدف توليد اين كتاب ها براى ما بسيار باارزش است.

روزهاى اول كه موسسه به ما مى گفت اين كتاب ها براى بچه هاى نابينا و كم بينا توليد مى شود باورمان نمى شد. فكر مى كرديم مگر ممكن است كه بچه نابينا هم كتاب بخواند؟ يك نمايشگاه داشتيم كه اتفاقاً يك بچه نابينا هم آمده بود. من كتاب مهمان هاى ناخوانده را دستش دادم. بچه تمام حيوانات را دست كشيد و لمس كرد و اسم تك تك حيوانات را گفت. گريه ام گرفته بود. ذوق زده شده بودم و گفتم خدايا شكرت كه لااقل توانستيم كتاب را به آن هدفى كه بهمان گفته بودند نزديك كنيم.» صديقه آذرى براى به كارگيرى نيروى جديد صاحب اختيار است. در عين حال مقرراتى هم هست كه بر مبناى آن تصميم گيرى مى شود.»

خانم ها بايد حداقل با دوخت و دوز معمولى آشنا باشند. بايد ساكن محله ۱۳آبان باشند و حتماً آموزش هاى موسسه را گذرانده باشند. من هم دو سه شرط دارم كه اولاً دختر جوان و مجرد را قبول نمى كنيم چون ما بالاخره چند خانم متاهل هستيم كه شايد با هم شوخى كنيم و حرف هايى بزنيم كه درست نيست دختر شوهرنكرده بشنود، خانم هايى كه مى آيند بايد رازدار باشند. بايد بدانند كه تمام حرف هايى كه در اين اتاق زده مى شود پشت همين در محفوظ بماند. در عين حال كار گروهى است. بايد احترام همديگر را نگه داريم تا بتوانيم با هم كار كنيم.»

•كودكى ام را دوست دارم فريبا كيهانى طراح كتاب هاى پارچه اى عضو شوراى كتاب كودك و موسسه پژوهشى كودكان دنيا به همان سادگى كه قصه هاى مورد نظرش را انتخاب مى كند و عروسك هايش را مى سازد حرف مى زند: «۱۵سال پيش در شوراى كتاب كودك كه من هم عضو آن بودم به اين نتيجه رسيديم كه كودك ويژه با نيازهاى ويژه و در واقع كودك نابينا هم مى تواند تجربه خواندن داشته باشد. همكارى داشتيم كه دانشجوى رشته گرافيك بود و پايان نامه اش را با عنوان «گرافيك لمسى» نوشت. پس از آن يك گروه پژوهشى تشكيل داديم با اين هدف كه كتاب براى كودك نابينا چه ويژگى هايى بايد داشته باشد چون كودك نابينا فقط با انگشتان و كف دست لمس مى كند پس اندازه كتاب نمى بايد از كف دست بزرگتر يا كوچكتر مى بود.

تصويرها نبايد نيم رخ يا سه رخ مى بود و بايد از روبه رو بود. پس از كار با مواد مختلف مثل فوم و فلز و نمونه سازى و استفاده از نظرات چند همكار كه نابينا هم بودند و البته شنيدن مخالفت هايى از جمله اينكه كتاب براى كودك نابينا نياز به تركيب بندى و استفاده از رنگ ندارد، مجموعه اى شايد حدود ۱۰ عنوان كتاب با موضوعات گياهان، حيوانات و شخصيت هاى ادبى درست كرديم. البته آن زمان هنوز از داستان خبرى نبود. كم كم به سراغ ادبيات رفتيم چون در نهايت هدفمان تشويق به خواندن بود. اولين قصه هايى كه با پارچه متولد شد «مهمان هاى ناخوانده»، «كدو قلقله زدن» و «شنل قرمزى» بود كه به فاصله كوتاهى «ماه بلند آسمونى» هم به آنها اضافه شد. سال ۷۶ بعد از آنكه دوره هاى آموزشى موسسه پژوهشى كودكان دنيا براى خانم هاى ساكن در محله ۱۳آبان برگزار شد تصميم به ساخت كتاب هاى پارچه اى آن هم نه فقط براى كودك نابينا بلكه براى تمام كودكان قطعيت پيدا كرد.

حالا بايد براى كتاب هاى پارچه اى معيارهاى مشخصى تعريف مى كرديم. يكى از معيارها اين بود كه بچه ها از طريق اين كتاب ها با فرهنگ ايرانى آشنا شوند. من هم بر محوريت فولكلور ايرانى تاكيد داشتم. در عين حال بايد داستان هايى انتخاب مى شد كه قابليت ساده شدن را داشته باشد و شخصيت هاى داستان با حداقل امكانات قابل توصيف باشند. داستان هاى انتخابى بايد از نظر هزينه و زمانى كه براى دوخت آن صرف مى شد مقرون به صرفه مى بود. ۱۶ عنوان كتاب شامل مهمان هاى ناخوانده، كدو قلقله زن، شنل قرمزى، ماه بلند آسمونى، نخ و سوراخ، عروسك مادر باردار، عروسك گوارشى، لاك پشت، قورباغه، ساعت، اعداد، مكعب مفهومى، بازى، خاله سوسكه، آشنايى با جنسيت پارچه ها، موشى و درخت سيب مجموعه كارهايى هستند كه من با انتخاب از ادبيات ايرانى يا موضوعات علمى تهيه كرده ام.

دو كتاب يك قل دوقل و طوقى را هم در دست دارم كه در حال ساده سازى موضوع و داستان هستم.» كتاب هاى پارچه اى از نگاه فريبا كيهانى يك نوع اسباب بازى هستند كه قابليت شست وشو، مچاله كردن، به هوا پرتاب شدن و در نهايت، ايجاد علاقه به مطالعه را دارند. با تمام اين ويژگى ها هيچ شكل عجيب و غريبى هم ندارند. چند ورق پارچه اى كه به تناسب موضوع و داستان، شخصيت ها در آن مشغول بازيگوشى هستند و كودك با گوش سپردن به آنچه كه از مادر مى شنود با هويت آنها آشنا مى شود.

در عين حال اين اتفاق هم قابل تصور است كه كودك بى نياز از داستان سرايى مادر، تخيل خود را به كار گرفته و براى عروسك ها تعريفى شايد حتى متفاوت از اهداف موردنظر فريبا كيهانى پيدا كند. يك نكته؛ فريبا كيهانى با كتاب هاى پارچه اى كوچكش زندگى مى كند. اشتباه نكنيد، او مادر دو فرزند است و اتفاقاً دختر ۱۸ساله و پسر ۱۶ساله اش را هم خيلى دوست دارد. از شوهرش هم خيلى شرمنده است كه روى ميز ناهارخورى خانه اش هميشه پر از خرده پارچه و آت و آشغال هاى خياطى است.

اما پنهان هم نمى كند كه كتاب هاى پارچه اى را هم آن قدر دوست دارد كه گاهى در ميانه پخت و پز، آشپزى را رها مى كند و سراغ آن تكه پارچه اى مى رود كه فكر مى كند رنگ آن پارچه با شخصيت عروسك كتابش بيشتر جور در مى آيد. دخترش به او مى گويد: «مامان تو كى بزرگ مى شوى؟ چرا هنوز اينقدر كودكى؟» «كودكى درونم به من كمك مى كند كه كودكانه فكر كنم، به من انرژى مى دهد و شادم مى كند. توران ميرهادى (عضو هيات مديره شوراى كتاب كودك) هميشه مى گفت كودك درون تان را فعال كنيد اگر مى خواهيد با كودك كار كنيد.»

•دو جايزه براى كتاب هاى پارچه اى ايران همين كتاب هاى پارچه اى كه با ارزان ترين وسايل و در يك كارگاه كوچك توليد مى شود تا امروز دو جايزه جهانى را به خود اختصاص داده است. قضيه اين است كه دانشگاه نروژ از سال ۱۹۹۸ دوسالانه اى برگزار مى كند. در اين دوسالانه ۴۴ هزار عنوان كتاب پارچه اى از سراسر دنيا شركت مى كنند و در نهايت ۴۴ عنوان كتاب برگزيده مى شوند. تا به امروز ۴ كتاب پارچه اى فريبا كيهانى در دوسالانه دانشگاه نروژ برگزيده شده اند ? مهمان هاى ناخوانده، نخ و سوراخ، ماه بلند آسمونى، كدو قلقله زن- و قراراست كه براى دوسالانه ۲۰۰۷ هم دو كتاب طوقى و اتل متل توتوله ارسال شود. فريبا كيهانى از انتخاب كتاب هاى پارچه اى ايران از سوى دانشگاه نروژ از اين بابت خوشحال است كه ايران هم توانسته در كنار ساير كشورهايى كه از امكانات وسيع مالى و تجهيزات برخوردارند مطرح شود.

مطرح بودن ايران در كنار كشورى مثل ژاپن كه كتاب هاى پارچه اى به منزله هويت فرهنگى اين كشور شناخته شده افتخارى است كه شايد با كلمات قابل بيان نباشد. «ژاپن در توليد كتاب هاى پارچه اى حرف اول را مى زند. البته كشورهاى ديگرى هم هستند كه كتاب پارچه اى توليد مى كنند منتها نه در حد انبوه. ولى ژاپن سال ها است كه به توليد انبوه رسيده است. شما كارگاه ما را ديده ايد. همان اتاق كوچولويى كه اگر يك تكه پارچه پشت ابرى را در آن پهن كنند و برش بزنند همه بايد سرپا بايستند. چون پارچه تمام مساحت اتاق را اشغال مى كند.

من فيلمى از يك كارگاه كتاب پارچه اى در ژاپن ديدم كه باوركردنى نبود. كارگاه بزرگى به اندازه يك سوله صنعتى كه شايد صدها نفر متخصص در آن مشغول به كار بودند و هر نفر يك كار مشخص انجام مى داد. يك نفر فقط مسئول برش بود. يك نفر مسئول طراحى الگو و الى آخر. كيفيت و نوع دوخت كتاب هاى ژاپنى در حدى است كه فكر مى كنيد تمام كتاب با ماشين خياطى چرخ شده است. به جرات مى توانم بگويم كه پشت هر كتاب پارچه اى زحمت ۶۰ يا ۷۰ نفر متخصص خوابيده است.

مقايسه كنيد با ايران كه ۵ ، ۶ نفر با چنگ و دندان و در آن اتاق فسقلى كتاب هاى پارچه اى را نگه داشته اند. پس حق داريم كه به برگزيده شدن ايران در كنار ژاپن افتخار كنيم.»

•قصه به پايان رسيد دلم مى خواهد كه اين گزارش در همان حال و هواى قصه به پايان برسد. يكى از همان قصه هايى كه كتاب شده و صديقه آذرى در همان كارگاه راوى زنده آن بود. داستان خاله سوسكه و آقا موشه. خانه خاله سوسكه در اين كتاب پارچه اى آنقدر قشنگ است كه شما هم دلتان مى خواست خاله سوسكه بوديد و ساكن آن خانه و صاحب آن وسايل. آن آئينه كوچولو و آن بند رخت و آن متكاى كوچولو و لباس عروسى خاله سوسكه... «خاله سوسكه خسته شده بود، از دست باباش ذله شده بود، مى خواست بره شهرستان شوهر كنه، رفت خونه، دست و روش رو شست، جلوى آئينه موهاشو شونه كرد، از پنجره بيرونو نگاه كرد ديد هوا خوبه، درختا سبزه، با خودش گفت: «الان وقتشه كه برم همدون شوهر كنم.» راه افتاد كه بره رسيد به مغازه بقالى. بقاله گفت: «خاله سوسكه كجا ميرى؟» خاله سوسكه گفت: «مى روم بر همدون. شو كنم بر رمضون. نون گندم بخورم، منت بابا نكشم.» بقاله گفت: «زن من مى شى؟» خاله سوسكه گفت: «اگه زنت بشم، بالش سرت بشم، موقعى كه دعوامون بشه، منو با چى مى زنى؟» بقاله گفت: «اگه دعوامون بشه تورو با اين سنگ ترازو مى زنم.»

خاله سوسكه گفت: «واه واه من زن تو نمى شم. اگه بشم كشته مى شم.» رفت و رفت تا رسيد به مغازه قصابى، قصاب گفت: «خاله سوسكه كجا مى رى؟» خاله سوسكه گفت: «مى روم بر همدون شو كنم بر رمضون. نون گندم بخورم، منت بابا نكشم.» قصابه گفت: «زن من مى شى؟» خاله سوسكه گفت: «اگه زنت بشم، بالش سرت بشم، موقعى كه دعوامون بشه منو با چى مى زنى؟» قصاب گفت: «با اين چاقوى سلاخى.» خاله سوسكه گفت: «واه واه من زن تو نمى شم. اگه بشم كشته مى شم.» خاله سوسكه رفت و رفت تا رسيد به آقا موشه.

آقا موشه گفت: «خاله سوسكه كفش قرمزى، چادر زرى كجا مى رى؟» خاله سوسكه گفت: «مى روم بر همدون، شو كنم بر رمضون، نون گندم بخورم منت بابا نكشم.» آقا موشه گفت: «زن من مى شى؟» خاله سوسكه گفت: «اگه زنت بشم، بالش سرت بشم، موقعى كه دعوامون بشه منو با چى مى زنى؟» آقا موشه گفت: «خدا نكنه دعوامون بشه.» خاله سوسكه گفت: «حالا اگه دعوامون شد...»

آقا موشه گفت: «اگه دعوامون شد با اين دم نرم و نازكم سرمه به چشمات مى كشم.» خاله سوسكه هم خوشحال مى شه و مى گه: «خدا شكرت اين همون شوهريه كه من دوست داشتم.» آقا موشه و خاله سوسكه با هم عروسى كردن و خوشبخت شدن...»

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837