خوشبختانه، در اين روزهاى پايانى جام جهانى، تب داغ گفت وگو درباره ناكامى هاى تيم فوتبال ما هم فروكش كرده. همچنين روياپردازى هاى غيرواقع گرايانه ايام پيش از مسابقات درباره پيروزى هاى پى درپى تيم ما و پشت سر گذاشتن همه تيم هاى اروپايى و آمريكاى لاتينى هم به آخر رسيده است! مى ماند اينكه به عنوان يك علاقه مند به فوتبال- كه ظرافت هاى آن گاه به هنر شانه مى زند- و به عنوان يك وطن دوست- كه بهترين سال هاى جوانى خود را براعتلاى هنر دفاع مقدس از اين سرزمين گذاشته است- خوشحالى خودم را از باخت ها و ناكامى هاى تيم فوتبال ايران در جام جهانى آشكارا كنم. البته كه از افتخارات ملى و سربلندى در رويدادهاى ورزشى خشنود خواهم شد؛ اما از پيروزى هاى غيرمترقبه و احتمالى و استثنايى و اتفاقى در چنين مسابقاتى، چيزى نصيب ما و جامعه ما نمى شود. چنين پيروزى هاى احتمالى و اتفاقى و نادر- كه خوشبختانه يك نمونه آن هم در اين دوره پيش نيامد- آسيب بزرگى خواهد بود بر پيكره فرهنگ، آگاهى جمعى و تشخيص ضعف هاى مهم مديريتى در جامعه امروز ايران. فرض محال كه محال نيست. فرض كنيم ما در دور اول، پوست پرتغال را مى كنديم، پدر مكزيك را درمى آورديم و كارى مى كرديم كه مادر آنگولا در عزايش جامه سياه كند! بعد، چه اتفاقى پيش مى آمد؟ يك شبه- يا بگو يك ماهه- پهلوان پنبه هايى سر برمى آوردند، با ادعاهاى عجيب و غريب، با محبوبيت هاى كاذب كه لياقتش را نداشتند و با فاجعه ماه ها سرگرمى تخديرى كه گريبانگير جامعه جوان ما مى شد. شركت هاى داخلى و خارجى از چهره هاى ساخته شده بهترين سوءاستفاده را مى كردند و بيلبوردهاى شهر و صفحات تبليغات مطبوعات پر مى شد از رنگ و روغن زده ها و ژل ماليده ها و رژلب كشيده هايى كه مثلاً قهرمان ملى قرار بود به حساب آيند.
|