خفه كرد اينقدر زنگ خونه رو زد. شلوارمو پوشيدم و رفتم جلوي در ، بازم اخطاريه براي بابا. پرتشون كردم روي ميز وسط اتاق.بلوزمو پوشيدم ، كتري رو گذاشتم روي گاز. تا ساعت دوازده داشتم تو روزنامه ها دنبال كار مي گشتم.صداي تلفن اومد. سينا بود آدرس يه آژانس و داد گفت شايد برادرش يه كارايي بتونه برام بكنه.حاضر شدم.
يه شخصي نگه داشت.يه مسافتي رو رفتيم بايد سوار يه ماشن ديگه مي شدم.عقب نشستم از تو ...
|