- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 167243 - 121/4
- وزن: 0.40kg
شهرزاد قصه بگو
نویسنده: محمد بهارلو
ناشر: آگه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 111
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1392 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
داستان های این مجموعه خواندنی هستند. برای داستان چاه کن ها، استاد بهارلوخود به داخل چاه رفته و تمام احساس و حالت های درون چاه را تجربه کرده بودند...
سرشب بود که خبرشدیم پیدایش شده است. مادرش دم درخانه ما آمده بود و به سایه گفته بود که دخترش می خواهد من را ببیند. پیرزن گریه می کرد، انگارازآمدنش خوش حال نباشد. جزما به کسی خبرنداده بود. به دروهمسایه گفته بود که دخترش برای کاربه شهردیگری رفته است. راستش اولش باورمان نشد. خیال می کردیم بازی درآورده است،...
چيزهايي يادم ميآمد. بايد دوباره ميخواندم. سالها پيش متن اصلي را خوانده بودم. مادرش برايمان چاي آورد، با خرما و توت خشك. پيرزن لقوه داشت و سيني توي دستش ميلرزيد. من كَلهاي خرما برداشتم. چاي عطري بود كه با ذايقهام جور درنميآمد. برق كه ميزد پشتِ پنجره و ديوارهاي سفيدِ مهتابي روشن ميشد، و هاشور باران را كه به جام پنجره ميخورد ميديدم. سوسويِ چراغهاي شهر از پشتِ پردهي تور مثل نقطهچينهايي بود كه بغل هم گذاشته باشند. اگر سايه بود ميگفت حتماً هذيان ميگويد.