تماشای یک رویای تباه شده

نویسنده: بیژن بیجاری
ناشر: نشر مرکز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 197
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1377 - دوره چاپ: 1

مروری بر کتاب

در داستان بلند حاضر، نویسنده گشت و گذاری پراکنده به گذشته خود دارد و خاطراتش را از زمان دانشکده، و از فضای چایخانه آن شروع می‌کند. بابک که نویسنده قصه‌های ادبی یک نشریه است شخصیت اصلی داستان را شکل می‌دهد .در این اثر، زندگی دانشجویی به تصویر درآمده است.

بله چرا من نمی توانم؟
چه کسی می گوید هدایت نتوانست؟
آیا اگر سالها بعد خودکشی کرده، دلیل آن است که گم شده اش رانیافته- یا بر عکس؟

چرا من هم نتوانم بله شاید اگر لحظات و روزهایی که این زندگی بیست ساله ی اخیرم و به خصوص این شش- هفت سال آخری که یادم مانده.. بیاد بیاورم روزهایش را ... مهم هم نیست هر چرا که یادم می آید مهم و غیر مهم... مهم این است که انتخاب نکنم کدام مهمتر است اتفاقا بلکه همه را همانطور که حافظه ام یاری می کند... همانطور بی هیچ نظمی... بی هیچ آدابی... بله بله فقط باید... باید صادق باشم در نوشتن باید هیچ چیز را حذف نکنم - حتی به ضرورت ساخت دادن به داستان.

نه در این مرحله نه: 
یک جور نوشتن خود بخودی ! بی هیچ کنترلی.
و به قول استاد همراه با تپش نبض رگها ! با ضربان قلب! بله این تنها شرط ست: صداقت محض...