جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

تخم‌مرغ دزد، شتر دزد مي‌شود
گروه: ضرب المثل

در روزگار قديم مادر و پسري بودند. پسرك هنوز كوچك بود كه روزي از خانه همسايه‌شان يك تخم‌مرغ دزديد و آورد داد به مادرش. مادر بي‌اينكه از زشتي اين كار چيزي به پسرش بگويد آن را گرفت.
پسرك به اين وضع عادت كرد. چند روز بعدش يك مرغ دزديد و بالاخره جواني تنومند شد و دزدي مشهور و نترس. در شهر پادشاهي بود كه شترهاي زيادي داشت و در بين شترهاش شتري بود كه در تمام دنيا لنگه نداشت. روزي اين پسر در ميان شترهاي پادشاه چشمش به اين شتر افتاد و از آن خوشش آمد و چون دزد نترسي بود عزمش را جزم كرد كه آن را بدزدد ولي غافل از اينكه شترهاي پادشاه نگهبان‌هاي زيادي دارد.
شب وقتي براي دزديدن شتر رفت به دست نگهبانان شاه گرفتار شد. روز بعد شاه دستور داد اين دزد را كه مردم از دستش به تنگ آمده بودند به دار بزنند. پاي دار از او مي‌پرسند: «آيا حرفي دارد كه بگويد؟» جوان مي‌خواهد كه در آخرين لحظه مادرش را ببيند.
مادر او را مي‌آورند او به مادرش مي‌گويد: «مادرجان! چون تو خيلي براي من زحمت كشيده‌اي مي‌خوام در اين دم آخر زبان تو را ببوسم» مادرش هم گريه‌كنان زبانش را بيرون مي‌آورد كه پسرش ببوسد.
اما پسر با دندان زبان مادرش را مي‌گيرد و مي‌كند. البته مادر بيهوش مي‌شود. همه از كار دزد تعجب مي‌كنند. پادشاه علت اين كار را از او مي‌پرسد، مرد مي‌گويد: «اگر روز اولي كه من يك تخم‌مرغ دزديم مادرم به من مي‌گفت كه بد كاري مي‌كني و با من مهرباني نمي‌كرد حالا شتر دزد نمي‌شدم كه به دارم بزنند» پادشاه از حرف مرد خوشش مي‌آيد و او را مي‌بخشد و به جاي او مادرش را به دار مي‌زند.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837