ميگويند: شخصي در كارهاي كشاورزي به اين و آن كمك ميكرد و مزد ميگرفت، شايع شده بود كه در اصفهان كار آسان و پر درآمد زياد است. آن مرد كه از كار كردن در مزرعه اين و آن خسته شده بود راه اصفهان را در پيش گرفت كه هم كار آساني پيدا كند، هم پول و دارايي زيادي گيرش بياد. موقعي كه به اصفهان رسيد از يك نفر كار آسان و پر درآمد خواست. مرد اصفهاني او را به جايي برد كه در آنجا يك ساختمان چند طبقه ميساختند. كپهاي را پر از گل كرد و به سر او گذاشت و گفت: «اين گل را ببر طبقه چهارم بده بنا» خلاصه آن روز را اين آدم بيچاره كه خيال ميكرد در اصفهان كار آسان و پر درآمد زياد هست به كپهكشي گذراند و عصر هم خسته و كوفته پول كمي از صاحب كار گرفت و با خودش گفت: «اگر كار آسان اصفهان اينه واي به حال كار سختش!» فرداي آن روز فرار را بر قرار ترجيح داد و به ده خودش رفت. موقعي كه به ده رسيد يك نفر از او پرسيد كه: «در اصفهان كار آسون هست يا نيست؟» او در جوابش گفت: «رفتم اصفهون سي كار آسون ـ كپه هشتند به سرم گفتند بر آسمون».
|