جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  30/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

آب حيات نوشيد
گروه: ضرب المثل

درباره كساني كه عمر طولاني كنند و روزگاري دراز در اين جهان بسر برند ، از باب تمثيل يا مطايبه مي گويند فلاني آب حيات نوشيده . ولي اين عبارت مثلي بيشتر در رابطه با بزرگان و دانشمندان و خدمتگزاران عالم بشريت و انسانيت كه نام نيك از خود به يادگار گذاشته. زنده جاويد مانده اند. به كا مي رود. اين ضرب المثل به صور و اشكال آب حيوان و آب بقا و آب خضر و آب زندگاني و آب اسكندر نيز به كار رفته، شعرا و نويسندگان هر يك به شكلي در آثار خويش آورده اند.

اكنون ببينيم اين آب حيات چيست و از كجا سرچشمه گرفته است. اسكندر مقدوني پس از فتح سغد و خوارزم از يكي از معمرترين قوم شنيد كه در قسمت شمال آبگيري است كه خورشيد در آنجا فرو مي رود و پس از آن سراسر گيتي در تاريكي است. در آن تاريكي چشمه اي است كه به آن آب حيوان گويند، چون تن در آن بشويند گناهان بريزد و هر كس از آن بخورد نمي ميرد. اسكندر پس از شنيدن اين سخن با سپاهيانش جانب شمال را در پيش گرفت و به زمين همواري رسيد كه ميانشان دره و نهر آبي وجود داشت. به فرمانش پلي بر روي دره بستند و از روي آن عبور كردند .

پس از چند روز به سرزميني رسيدند كه خورشيد بر آن نمي تابيد و در تاريكي مظلم فرو رفته بود . اسكندر تمام بنه و اسباب و همراهان را در ابتداي ظلمات بر جاي گذاشت و با چهل نفر مصاحب و صد نفر سردار جوان و يكهزارو دويست نفر سربارز ورزيده خورشيد چهل روزه بر گرفت و داخل ظلمات شد. پس از آن طي مسافتي ، ظلمت و تاريكي هوا و سختي و دشواري راه اسكندر و همراهان را از پيشروي باز داشت، به قسمي كه هر قدر به چپ و راست مي رفتند راه را نمي يافتند. اسكندر تعداد همراهان را به يكصد و شصت نفر تقليل داد.

باري اسكندر و همراهان هجده روز تمام در ظلمت و تاريكي روي ريگهاي بيابان پيش رفتند تا به كنار چشمه اي رسيدند كه هواي معطر و دلپذير داشت و آبش مانند برق مي جهيد . اسكندر احساس گرسنگي كرد و به آشپزش اندر ياس دستور داد غذايي طبخ كند . آندرياس يك عدد ماهي از ماهيهاي خشك را كه همراه آورده بود، براي شستن در چشمه فرو برد. اتفاقا ماهي زنده شد و از دست آندرياس سريد در آب چشمه فرو رفت. آندرياس آن اتفاق شگفت را به هيچكس نگفت و كفي از آن آب بنوشيد و مقداري با خود برداشت و غذاي ديگري براي اسكندر طبخ كرد . قبل از آنكه از ظلمات خارج شوند ، اسكندر به كليه همراهان فرمان داد ضمن حركت آنچه از سنگ و چوب يا هر چيز ديگري كه در راه بيابند با خود بردارند. معدودي از همراهان به فرمان اسكندر اطاعت كردند ، ولي اكثريت همراهان كه از رنج و خستگي راه به جان آمده بودند اسكندر را ديوانه پنداشته با دست خالي از ظلمات خارج شدند .

به روايت ديگر اسكندر به همراهان گفت:« هر كس از اين سنگها بردارد و هر كس بر ندارد بالسويه پشيمان خواهد شد .» عده اي از آنها سنگ را بر داشتند و در خورجين اسب خود ريختند ولي عده اي اصلا بر نداشتند . چون به روشنايي آفتاب رسيدند معلوم شد كه تمام آن سنگها از احجار كريمه يعني مرواريد و زمرد و جواهر بوده و همانطوري كه اسكندر گفته بود آنهايي كه بر نداشتند از ندامت و پشيماني لب به دندان گزيده و كساني كه بر داشته بودند افسوس خوردند كه چرا بيشتر بر نداشتند .

دير زماني نگذشت كه راز آندرياس فاش شد و به ناچار جريان چشمه حيوان و زنده شدن ماهي خشك را به اسكندر گفت. اسكندر از اين پيش آمد سخت بر آشفت و آندرياس را مورد عتاب قرار داد كه چرا به موقع وي را آگاه نكرد تا از آن آب حيات بنوشد و زندگي جاودانه يابد، اما چه سود كه كار از كار گذشته راه بازگشت نداشت. تنها كاري كه براي اطفاي نايره غضب خويش توانست بكند اين بود كه فرمان داد سنگ بزرگي به گردن آندرياس بستند و او را در دريا انداختند تا حيات ابدي را كه بر اثر نوشيدن به دست آورده بود با سختي و دشواري سپري كند و هيچ لذتي از زندگي جاودانه نصيبش نگردد .

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837