آدمي را وقتي خجلت و شرمساري دست دهد بدنش گرم مي شود و گونه هايش سرخي مي گيرد. خلاصه عرق شرمساري كه ناشي از شدت وحدت گرمي و حرارت است از مسامات بدنش جاري مي گردد. عبارت بالا گوياي آن مرتبه از شرمندگي و سر شكستگي است كه خجلت زده را ياراي سر بلند كردن نباشد و از فرط انفعال و سر افكندگي سر تا پا خيس عرق شود و زبانش بند آيد.
اما فعل آب شدن كه در اين عبارت به كار رفته ريشه تاريخي دارد و همان ريشه و واقعه تاريخي موجب گرديده كه به صورت ضرب المثل در آيد.
نقل است روزي مريدي از حيا و شرم مسئله اي از بايزيد بسطامي پرسيد شيخ جواب آن مسئله چنان موثر گفت كه درويش آب گشت و روي زمين روان شد. در اين موقع درويشي وارد شد و آبي زرد ديد . پرسيد:« يا شيخ، اين چيست؟» گفت:« يكي از در در آمد و سئوالي از حيا كرد من جواب دادم . طاقت نداشت چنين آب شد از شرم.» به قول علامه قزويني :« گفت اين بيچاره فلان كس است كه از خجالت آب شده است.» اين عبارت از آن تاريخ به صورت ضرب المثل در آمد و در مواردي كه بحث از شرم و آزرم به ميان آيد از آن استفاده و به آن استناد مي شود.
|