جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

چند مرده حلاجي ؟
گروه: ضرب المثل

هرگاه كسي بر سر لاف زني و خودستايي برآيد از باب تعريض وكنايه در جوابش ميگويند :« ببينيم چند مرده حلاجي » و يا به اصطلاح ديگر :« بايد ديد چند مرده حلاجي » يعني بايد ديد كه در انجام كار تا چه اندازه موفق خواهي بود .

به گفته علامه دهخدا در امثال و حكم عبارت چند مرده حلاج بودن كنايه از انجام دادن كاري است كه در حدود توانايي چند مرد باشد و شايد تشبيه به عمل چند مرد حلاج باشد كه يك تن آن را انجام دهد . ولي به جهاتي كه ذيلاً خواهد آمد مدلل مي گردد كه اين حلا ج آن پنبه زن كوچه و بازار نيست بلكه ناظر بر حسين بن منصور حلاج است كه به غلط او را در افواه عامه و حتي در ادبيات ايران به نام منصور حلاج مي خوانند و منصوروار! بر سردارش ميكنند .

در حالي كه منصور پدرش بود كه در خوزستان با شغل حلاجي و پنبه زني روزگار ميگذرانيد و امرار معاش ميكرد . حسين بن منصور حلاج ، از نامي ترين عارفان وارسته ايران است كه به سال 244 هجري در ولايت طور ازتوابع بيضاي فارس متولد شد . پدرش به كار حلاجي و پنبه فروشي در خوزستان مي زيست .

حلاج در دوازده سالگي قرآن كريم را از بر كرد و درشهر به كسب علوم و كمالات پرداخت . سپس به بصره رفت ودر مدرسه حسن بصري رموز تصوف را آموخت و از دست عمروبن عثمان مكي خرقه پوشيد و رفته رفته در سلك بزرگان عرفا و صوفيه عصر و زمان خود نظير جنيد بغدادي درآمد .

حلاج در طول مدت عمرش بين بغداد و بصره و اهواز و خراسان در حركت بود و با صوفيان قشري وظاهربين به مخالفت برمي خاست . روي هم رفته بيست و دوبار مراسم حج به عمل آورد كه براي باردوم از بغداد با چهار صد مريد به زيارت مكه شتافته بود .

افوال و گفته هاي اهل علم درباره حلاج مختلف است : گروهي وي را ازاوليا پندارند و پاره اي خارق هادات و كرامات به وي نسبت مي دهند . جمعي كاهن وكذاب و شعبده بازش شمارند و بعضي به خدايي او قايل شده به كلماتش استناد مي كنند .

حلاج تا آخرين لحظات زندگي بر حقانيت عقيده و آرمان خودش پايدار ماند ومعراج مردان را بر سر دار مي دانست . باري ، سرانجام به حلاج بهتان بستند كه شعبده باز است و كفر مي گويد و در شورش بغداد كه به سال 296 هجري روي داد متهمش كردند .

پس ازچندي حامد بن عباس وزير خليفه به دستياري و فتواي ابوعمر حمادي محمدبن يوسف قاضي بغداد حكم قتلش را ازمقتدر خليفه عباسي گرفتند و روز سه شنبه 24 ماه ذيقعده از سال 309 هجري در بغدا به فجيعترين وضعي بر دارش كردند ، به اين ترتيب كه نخست دو دستش را بريدند ، حلاج خنده اي بزد .

گفتند :« خنده چيست ؟» گفت :« دست از آدمي بسته جدا كردن آسان است .» پس دو دست بريده خون آلود بر روي در ماليد و روي در ماليد و روي ساعد راخون آلود كرد . گفتند :« چرا كردي ؟» گفت :« خون بسيار از من رفت . دانم كه رويم زرد شده باشد شما پنداريد كه زردي من از ترس است . خون بر روي ماليدم تا در چشم شما سرخ روي باشم گه گلگونه مردان ، خون ايشان است .» آن گاه چشمهايش بركندند كه قيامتي از خلق برخاست ودر اين ميان شورشيان چندين ساختمان و دكان را به آتش كشيدند و سر به طغيان برداشتند .

پس زبانش را بريدند و در شامگاه كه سرش را بريدند حلاج در ميان سربريدن تبسمي كرد وجان داد . سپيده دم همان شب پيكرش را به آتش كشيدند و خاكسترش را به دجله ريختند .

تاثير حلاج بر فرهنگ و ادبيات ايران به قدري چشمگير و عميق بود كه كمتر كتاب نظم و نثري را مي توان يافت كه از حلاج به اقتضاي مقام ومقال ياد نشده باشد . در زمينه فرهنگ عاميانه نيز تاثير حلاج به خوبي مشهود و محسوس است چنان كه امروزه وقتي از پايداري واستقامت كسي سخن مي گويند گفته مي شود :

چند مرده حلاجي ؟ يعني : ببينيم تا بدانيم تاب و توان تو چند است .

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837