جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

گنج قارون دارد
گروه: ضرب المثل

قارون در ادبيات فارسي كنايه از كسي است كه در اندوختن مال و ثروت افراط ورزد و در راه خدا ديناري صرف نكند . مقصود از گنج قارون در اصطلاح عاميانه به اموال بي قياسي اطلاق مي شود كه از طريق ناصواب به دست آيد و بالمال نسبت به صاحب مال و ثروت وفا نكند .

اين ضرب المثل در جاي ديگر هم به كار مي رود وآن موقعي است كه از ممسك و بخيلي طلب مال و اعانت و امداد شود و او براي آن كه متقاضي را از سر خويش باز كند جواب مي دهد :« مگر گنج قارون دارم ؟»

اكنون بايد ديد قارون كيست و گنج قارون تا چه ميزان و مبلغ بوده و چه فرجامي براي صاحبش داشته است . قارون كه به لغت عبري او را قاروج مي گويند به روايتي عموزاده حضرت موسي بوده و صورتي زيبا داشت :« ان قارون كان من قوم موسي » در اوايل كار غاشيه اطاعتش را بر دوش مي كشيد به قسمي كه در حفظ و قرائت تورات از بيشتر بني اسرائيل مقدم بود .

صنعت كيميا را كه تا آن زمان غير از حضرت موسي هيچ كس ندانسته بود از حضرتش بياموخت و بدان وسيله ثروتي عظيم جمع آوري كرد كه به قولي چهل شتر كليدهاي خزائنش را مي كشيدند .

به قولي ديگر :« چندان زينت داشت كه چهل مرد كليد در گنجها بر دوش مي كشيدند .» به روايت ديگر :« وي را هفتاد هزار ديگ رويين بود پرزر كرده و در خانه ها نهاده ، وهر خانه اي را كليدي بود زرين و قفل نيز زرين . هر كليدي يك مثقال و چنداني كليد بود كه نه مرد قوي به كار بايستي آن را از جاي برداشتي ...چون وي را مال جمع شد در عوض شكر نعمت علم بي نيازي افراشت .»

پيوسته ثروت خويش را به رخ بني اسراييل مي كشيد و در جاه طلبي افراط مي كرد و از بخل و حسد سهمي سرشار داشت . بارها مي گفت :« در صورتي كه پيغمبري براي موسي و سرپرستي قربانگاه و خيمه اجتماع با هارون باشد پس براي من چه خواهد ماند ؟»

روشندلان بني اسراييل از سر نصيحت با او گفتند :« اي قارون به مال دنيا دلشاد و مغرور مباش زيرا خداوند كساني را كه دلباخته مال شوند و تنها آن را مايه مسرت خود سازند دوست نمي دارد . اين مال و ثروت را در راه كمك به قوم خود صرف و احسان كن » ولي قارون به سخنان ايشان گوش فرا نداده و در پاسخ گفت :

« من مال فراوان و ثروت بيكران را درپرتو علم و دانش خود اندوخته ام و خداوند تنها مرا سزاوار اين نعمت شناخته است و كسي را در مال من نصيبي و حق اظهار نظري نيست .»

قارون روزي در زيباترين لباس و نفيس ترين جواهر و در موكبي عظيم با كوكبه اي از جلال و جبروت به راه افتاد تا تجمل و حشمتش را به قوم بني اسراييل نشان دهد . وقتي چشم مردم به او افتاد آنان كه شيفته ظواهر و جواهر بودند بي اختيار گفتند :« اي كاش كه ما نيز دستگاهي چون قارون داشتيم » ولي دانشمندان و روشندلان قوم كه به حقايق حيات آگاه بودند در جواب آن دسته از مردم گفتند :

« واي بر شما كه جيفه دنيا چشم دلتان را كور كرده است . ثروت روحي كه نزد خدا اندوخته گردد و با تقوي و صلاح توام باشد بر گنج و ثروت قارون كه موحب ظلم و سركشي شود برتري دارد .»

يك روز موسي به قارون تكليف كرد كه زكوة مالش را بپردازد . قارون در اداي زكوة بخل ورزيد ولي چون به قدرت و نفوذ موسي واقف بود حيله و تدبيري انديشيد تا موسي را به سلاح تهمت و افترا مورد حمله قرار دهد و آبرويش را بريزد . پس جمعي از اوباش و جهال بني اسراييل را با خود متفق ساخت و زن روسپي بدكاره اي را نيز طبق زر و جواهر داده و با وي مقرر كرد كه وقتي علما و اشراف بني اسراييل مجتمع شوند و موسي به موعظه و نصيحت مشغول گردد او را به زنا متهم سازد .

چون موعد مقرر فرا رسيد قارون با تجمل و غرور به آن انجمن آمده در برابر موسي بنشست و آغاز تمسخر و استهزا كرد . آن گاه به موسي گفت :« آيا زاني را مطابق تورات نبايد سنگسار كرد ؟»

موسي جواب داد :« چرا » قارون گفت :« پس در اين صورت تو بايد سنگسار شوي زيرا اطلاع موثق دارم كه با فلان زن بدكاره اي زنا كردي » موسي زن موصوفه را احضار كرد و سوگند داد كه حقيقت را در حضور قوم بيان كند . حقانيت و بيان نافذ موسي به قدرت خداوندي چنان در روحيه آن زن اثر گذاشت كه بدون اختيار گفت :« قارون مرا مبلغي رشوت داد تا بگويم موسي با من زنا كرده ، ولي اكنون گواهي مي دهم كه موسي پيغمبر بر حق است و از عمل خود بدين وسيله اظهار ندامت و پشيماني مي كنم .»

كليم الله از شنيدن اين سخن بر كمال شقاوت قارون اطلاع يافته غضبناك شد و دست مناجات برآورده قارون را نفرين كرد . همان لحظه جبرييل امين نازل شد . فرمان الهي رسانيد كه :« اي موسي ، ما زمين را مطيع تو ساختيم تا هرچه خواهي درباره قارون عمل كني .» موسي مسرور و مبتهج گشته به حاضران مجلس گفت :« حق سبحانه و تعالي مرا بر قارون مسلط ساخت . هركه تابع و پيرو اوست با وي باشد و آنان كه تبعيت نمي كنند از وي دوري جويند .»

اسراييليان متوهم گشته از قارون تبرا نمودند الا دوكس كه يكي دائان و ديگري ايزان نام داشت . آنگاه موسي نزد قارون رفته گفت : يا ارض خذيه آيه . يعني : اي زمين او را بگير . زمين زير پاي قارون دهان باز كرده تا كعبش را گرفت . قارون پوزخندي زد و گفت :« باز اين چه سحر است كه مي كني ؟» موسي دوباره فرمان داد : يا ارض خذيه . و تا زانوي قارون در زمين فرو رفته آغاز اضطراب كرد . نوبت ديگر فرمان داد تا كمر قارون در خاك فرو رفت . قارون تازه فهميد كه سحرو جادو در ميان نيست و شروع به تضرغ و زاري كرده گفت :

« اي موسي ، مرا خلاص كن تا براي هميشه در امر و فرمان تو باشم و تمام اموال و ثروتم را در اختيار تو قرار دهم .» موسي مجدداً بر زبان آورد كه : يا ارض خذيه و تا گردن قارون در زمين فرو رفته بيشتر از پيشتر لوازم نياز و زاري به تقديم رسانيد اما فايده اي نداد و زمين به دستور كليم الله او را به تمامي در كام كشيد و خانه و گنجهايش نيز به موجب فرمان موسي در تحت الثري نابود گشت .

اعتقاد علماي يهود بر آن است كه در اين قضيه از معاريف و روساي بني اسراييل تعداد چهارده هزار و هفتصد نفر با قارون به قعر زمين فرو رفتند . باري ، آنان كه تا ديروزبه جاه و مال قارون رشك مي بردند پس از اين واقعه متوجه شدند كه ثروت وسيله عزت و تقرب به خداوندي نيست و چه بسا مال و خواسته كه موجب هلاك و خسران خواهد بود . چون به اين حقيقت واقف شدند گفتند :

« آه ، كه اگر لطف خداي متعال نبود ما نيز در پي قارون رفته بوديم .

گنج قارون كه فرو ميرود ازقهر هنوز

خوانده باشي كه هم از غيرت درويشانست ( حافظ )

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837