جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

مثل كبك سرش را زير برف مي كند
گروه: ضرب المثل

اين مثل در مورد كساني به كار مي رود كه چون معايب خود را نمي بينند و تشخيص نمي دهند مي پندارند كه ديگران هم آن معايب را نمي بينند و از آن بي اطلاع هستند. اتفاقاً سر زير برف كردن كبك علت و سبب خاصي دارد كه با گمان و تصور عامه در مورد اين پرندۀ زيبا و خوش خرام كاملاً مغاير و مباين است به همين جهت به شرح آن علت مي پردازيم تا اشتباه عمومي در رابطه با اين ضرب المثل روشن شود.

كبك اين حيوان زيبا را تقريباً همه كس مي شناسد. پرنده اي است از طايفۀ ماكيان كه به جهت گوشت لذيذش آن را شكار مي كنند. تاكنون هشت نوع از اين پرنده به وسيلۀ علماي حيوان شناس در آسيا و اروپا شناخته شده است. كبك در كوهسارها و مناطق روباز زندگي مي كند و مانند قرقاول روي شاخ درختان نمي رود. خوراكش دانه هاي گياهي و سبزيها و برگ درختان و حشرات است كه فقط صبح زود و هنگام غروب آفتاب از شكاف كوهها خارج مي شود و تغذيه مي كند و بقيۀ ساعات روز را در محل امني مي گذراند.

كبك ماده در ارديبهشت ماه در زمين چاله اي با پا مي كند و در آن روزي يك تخم نخودي رنگ مي گذارد و بين دوازده تا هجده تخم مي نهد و پس از سه هفته روي تخمها مي خوابد تا جوجه هايش از تخم درآيند. اين پرنده در اسارت تخم مي كند ولي بر روي تخم نمي خوابد بدين جهت براي تربيت و ازدياد آن بايد در منازل چمن تهيه كرد تا كبك در آن تخم بگذارد و بعداً تخمها را جمع آوري و زير مرغ كرچ بگذارند تا جوجۀ كبك بيرون آيد.

براي اين حيوان از قديم سه صفت مشخص قائل بوده اند كه عبارت است از: خراميدن، قهقهه زدن، هنگام خطر سر زير برف كردن.

1- خراميدن و راه رفتن كبك به قدري مورد توجه ارباب ذوق و ادب واقع شده كه كمتر شاعر يا نويسنده اي از آن ارسال مثل نكرده است. ابوشكور بلخي مي گويد:

خراميدن كبك بيني به شخ

تو گويي ز ديبا فكندست نخ

خاقاني شرواني، آنجا كه مي خواهد از هنر شاعري خويش ببالد و ديگران را در طي اين طريق ضعيف و ناتوان بشمارد چنين مي گويد:

خاقاني آن كسان كه طريق تو مي روند

زاغند و زاغ را روش كبك آرزوست

2- قهقهۀ كبك همان قدقد مخصوصي است كه كبك نر و ماده در فصل بهار و موقع سرمستي و جفت گيري از حنجره خارج مي كنند و نويسندگان و شاعران آن را به قهقهه يعني خنده به آواز بلند تعبير مي كنند. حافظ مي گويد:

ديدي آن قهقهۀ كبك خرامان حافظ

كه ز سرپنجۀ شاهين قضا غافل بود




3- اما راجع به سر در زير برف كردن كبك در ميان مردم اين طور شهرت دارد كه در فصل زمستان هنگامي كه زمين مستور از برف است به محض اينكه كبكها در معرض خطر جرگه و محاصرۀ شكارچيان قرار گيرند فوراً سر را در زير برف فرو مي كنند تا شكارچيان را نبينند به گمان آنكه چون آنها دشمن را نمي بينند پس دشمن هم آنها را نمي بيند و از تعرض و صيد شدن مصون خواهد ماند:«چون صيادان قصد او كنند سر را در زير برف پنهان كنند و چنان پندارد كه صياد او را نديده و نبيند.» در حالي كه اين گمان و تصور به كلي باطل است، چه اولاً كبك آن شعور را ندارد كه دست به حيله و تزوير بزند. ثانياً به فرض آنكه داراي چنان هوش و فراست باشد به حكم شعور غريزي بايد كاري كند كه از تجاوز و دستبرد دشمن و شكار شدن در امان بماند نه آنكه سر در زير برف كند به خيال آنكه كسي را نمي بيند پس هيچ كس او را نخواهد ديد، در صورتي كه غرايز حيواني هميشه در جهت صيانت و بقاي نفس دور مي زند نه امر واهي و بي نتيجه.

در اين مورد با چند نفر از دوستان شكارچي من جمله شادروان عباس ميرزا حشمتي كه در امر شكار صاحب و صائب نظر بودند مزاكره كردم و ريشۀ اين مثل مشهور و مصطلح را از آنان جويا شدم. اتفاقاً همگي متفق القول اظهار داشتند كه اين اصطلاح به نحوي كه در اذهان عامه و حتي شاعران و نويسندگان به منظور ارسال مثل اشتهارد دارد به هيچ وجه صحيح نيست. حقيقت مطلب اين است كه در ازمنۀ گذشته موقعي كه برف تازه مي بارد شكارچيان جرگه مي كردند يعني در منطقه اي كه كبك داشت از چهار جهت با رعايت سكوت و اختفا پيش مي رفتند و منطقۀ صيد و شكار را از هر طرف محاصره مي كردند و كبكها را مي پراندند و در هوا مي زدند. از مختصات كبك اين است كه هنگام احساس خطر يك پرش برمي دارد و از شدت وحشت و اضطراب چندمتر دورتر به سرعت فرود مي آيد. پيداست چون زمين مستور از برف است اين حيوان زيبا و قشنگ به علت سرعت فرود آمدن گاهي سر و گردن و گاهي تمام اعضاي بدنش در زير برف فرو مي رود و قسمتي كه تنها دم و دوپايش خارج از برف باقي مي ماند و قدرت خارج شدن از برف و پرواز مجدد از وي سلب مي گردد. در اين موقع شكارچيان سر مي رسيدند و آنها را زنده به دست مي آوردند. اين كار اختصاص به شكارچيان نداشت بلكه در غالب دهات و روستاهاي كوهستاني هنگام ريزش برف كه كبكها به جستجوي غذا و دانه در داخل برف به طور دسته جمعي حركت مي كردند روستاييان به صورت جرگه آنها را محاصره مي كردن و با پرتاب سنگ يا حملۀ دسته جمعي آنها را مي پرانيدند. كبكها از اين حملۀ ناگهاني وحشت مي كردند و به همان ترتيب كه در بالا شرح داده شد پرواز مي كردند و چند صدمتر دورتر مي رفتند و روستاييان آنها را با دست مي گرفتند.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837