جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  10/01/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

مجذوب و مرعوب
گروه: ضرب المثل

در جوامع بشري بسيارند افرادي كه به اقتضاي زمان و مكان در پيرامون مسائل و خصوصيات افراد اظهار نظر ميكنند و قضاوت اصولي و عادلانه را فداي حب و بعض و توجه به مسائل شخصي مي نمايند. قضاوت و استنباط اين گونه افراد ناشي از ميل و علاقۀ مفرط به شخص مورد بحث است يا رعب و هراسي آنان را از اظهار حقيقت باز مي دارد. چنين افراد را در عرف اصطلاحات اهل ادب و اصطلاح مجذوب يا مرعوب مي خوانند زيرا علاقه و محبت از يك طرف و ترس و رعب از طرف ديگر حجاب حقيقت شناخته شده و به همين جهات و ملاحظات، شهادت و گواهي افراد مجذوب و مرعوب بر طبق اصول و موازين حقوقي و قضايي مردود و غير قابل قبول تلقي گرديده است.

مجذوب و مرعوب دو كلمه بيش نيست ولي چون در يكي از وقايع تاريخ معاصر ايران به مناسبتي مورد استفاده و اصطلاح قرار گرفت لذا به صورت ضرب المثل درآمد.

آقاي ميرزا يوسف خان صفاري ملقب به مشاراعظم و معروف به يوسف مشار از خانواده هاي سرشناس لاهيجان در استان گيلان و پدرش از مستوفيان صاحب كمال و معرفت بوده است. وي در دوره هاي تقنينيه و هفدهم نمايندگي مردم بروجرد و تهران در مجلس شوراي ملي را بر عهده داشته است. در دورۀ پنجم پس از مدتي كه در مجلس خدمت كرد شغل دولتي اختيار كرده ابتدا معاون وزارت فرهنگ سابق و سپس كفيل آن وزارتخانه شد. در دورۀ هفدهم قانونگزاري در زمان دولت دكتر محمد مصدق كه عمر مجلس كمتر از دو سال بود (هشتم خرداد سال 1331 تا آذرماه سال 1332 خورشيدي) در اواخر سال 1331 خورشيدي كار مجلس هشتاد نفري تقريباً فلج بود و جلسات مرتب تشكيل نمي شد زيرا عده اي از نمايندگان در صف مخالفان دولت بوده عده اي هم ملاحظاتي داشته اند. روز يكشنبه بيست و هفتم مهرماه سال مزبور پس از رسميت يافتن جلسه طرح پيشنهادي دولت راجع به صلاحيت دادگاه جنايي جهت رسيدگي به جرائم متهمين وقايع سي ام تيرماه مربوط به زمان حكومت قوام السلطنه مطرح گرديد.

غرض دولت از طرح پيشنهادي اين بود كه پافشاري و مقاومت مسلحانۀ مسئولان انتظامي در واقعۀ سي ام تيرماه را كه منجر به قتل و جرح عده اي از مخالفان دولت وقت شده بود در صلاحيت دادگاه جنايي تشخيص داده آنها را به عنوان جنايتكار تسليم محكمه كند. در اين جلسه كه در واقع آخرين جلسۀ مجلس بود و ديگر تشكيل نشد پس از نطق هايي كه له و عليه فوريت لايحه ايراد گرديد آقاي يوسف مشار پشت تريبون مجلس رفت و ضمن صحبت چنين اظهار داشت:

«...ولي آقاي دكتر بقايي در پشت تريبون فرمودند كه بنده چنين و چنان خواهم كرد. خوب، آن يك بحث ديگري است كه ممكن است ايشان اقدام بفرمايند و يك عده اي را هم ببرند و كارها را انجام دهند ولي اين ربطي به دادگستري و بسط عدالت ندارد. تا در مملكت خودمان دادگستري مي خواهيم عدالت بايد شامل حال همه كس باشد. وقتي پاي عدالت آمد همه بايد ساكت و صامت باشند. ببينيد آن كس كه قاضي است چه جور مي خواهد حكومت بكند.»

قنات آبادي:«جناب آقاي مشار، اين قضاياي سي ام تير دروغ بود؟ اين كشته ها دروغ بود؟ اين دادگستري كه شما داريد تعريف مي كنيد چه مي كند؟ من خودم از توي گلوله ها آمدم به مجلس شوراي ملي. توي خانۀ من گلوله افتاد. كساني هستند از اصناف و تجار كه همه شاهد هستند. «اينها حتي موافق نبودند كه من با آن حالت بيايم اينجا. بنده با كوشش بيرون آمدم، اينجا با اعليحضرت حرف زدم. با رييس ستاد حرف زدم. هر چه از من برمي آمد اينجا منتهاي كوشش را كردم. حتي وقتي كه آمدم در حوضخانه، آقايان نشسته بودند و توجه نداشتند كه بايد رفت دنبال اين كار. نشسته بودند و نوحه و زاري مي كردند و متوجه نبودند كه بايد اين كار را كرد.

كريمي: اين مطالب راجع به فوريت نيست.»-حالا فوريتش را عرض مي كنم. «عرض مي كنم حالا يك همچه پيشنهادي رسيده است كه هم از حيث قانون درست نيست و هم توي آن دستورالعملهايي داده شد كه اين طور بكنند و آن طور نكنند. يك سلسله مطالبي توي اين پيشنهاد نوشته شده كه از نظر قضايي درست نيست. بايد يك همچه قانوني را اجازه بدهند برود به كميسيون دادگستري، و رويش مطالعه شود به يك نحوي كه مناسب با عدالت باشد بياورند بهش رأي بدهيم والا با اين عجله كه تمام بيرون مي روند يك كارهايي را نيم بند درست كنند و بياورند مجلس شواري ملي رأي بگيرند در يك مجلس نيم بندي كه نصف آن مرعوب شده اند و نصف آن مجذوب، نمي دانند چكار مي كنند آمده است اينجا.اين چه كاري است؟»

كاري به دنبالۀ مذاكرات مجلس و سرنوشت طرح پيشنهادي نداريم زيرا ديگر جلسه به علت نداشتن اكثريت تشكيل نگرديد و بقيۀ جريان قضيه در صورت مذاكرات آرشيو مجلس شوراي ملي موجود است.

غرض اين است كه دو كلمۀ مجذوب و مرعوب در آن تاريخ به قدري مورد توجه ارباب قلم و اصحاب مطبوعات واقع شده بود كه مدتها در پيرامون آن قلم فرسايي كرده هر دسته اي مخالفان خويش و موافقان طرف مقابل را به اقتضاي حال و مقال مشمول و مصداق يكي از دو كلمۀ مزبور قرار داده اند.

رفته رفته اين دو كلمۀ معمولي و متعارف بر اثر تكرار و تواتر در نطق و قلم از دايرۀ مجلس و مطبوعات خارج شده صورت ضرب المثل پيدا كرده است.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837