جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

خودم جا، خرم جا
گروه: ضرب المثل

افراد خونسرد و بي اعتنا خاصه آنهايي كه همه چيز را از دريچۀ مصالح و منافع شخصي ببينند در جهان زياد هستند.اين گونه آحاد و افراد بشري به زيان و ضرر ديگران كاري ندارند. همان قدر كه بارشان به منزل برسد و مقصودشان حاصل آيد اگر دنيا را آب ببرد آنها را خواب مي برد. به اين دسته از مردم چنانچه در زمينۀ عدم توجه به مصالح اجتماعي ايراد و اعتراض شود شانه بالا انداخته در نهايت خونسردي و بي اعتنايي به اين عبارت مثلي تمثل مي جويند و مي گويند:«خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا خواه نزا!» يا به طور خلاصه مي گويند: «خودم جا، خرم جا» مجازاً يعني سود و زيان ديگران به من چه ارتباطي دارد؟ بايد در فكر تأمين و تدارك منافع و مصالح خويش بود لاغير.( ديگي كه براي من نجوشه ، توش سر سگ بجوشه !)

عبارت بالا كه سالهاي متمادي در منطقۀ غرب ايران هنگام وضع حمل زنان باردار مورد استفاده و اصطلاح قرار مي گرفت از واقعۀ تاريخي جالبي ريشه گرفته كه نقل آن خالي از لطف و فايده نيست.

خواجه نصيرالدين طوسي قبل از آنكه مورد توجه ناصرالدين شاه محتشم واقع شود و به دربار اسماعيليله راه يابد يك بار به بغداد رفت تا يكي از تأليفاتش را كه در مدح اهل بيت پيغمبر اكرم (ص) بود به مستعصم خليفۀ عباسي تقديم نمايد. در اين مورد ميرزا محمد تنكابني چنين مي نويسد:

«... آنچه مشهور است اينكه محقق طوسي در مدت بيست سال كتابي تصنيف كرد كه در مدح اهل بيت پيغمبر (ص) بود. پس از آن كتاب را به بغداد برد كه به نظر خليفۀ عباسي برساند. پس زماني رسيد كه خليفه با ابن حاجب در ميان شط بغداد به تفرج و تماشا اشتغال داشتند. پس محقق طوسي كتاب را در نزد خليفه گذاشت، خليفه آن را به ابن حاجب داد. چون نظر ابن حاجب ناصب به مدايح آل اطهار پيغمبر عليهم صلوات افتاد آن كتاب را به آب انداخت و گفت:«اعجنبي تلمه» يعني خوش آمد مرا از بالا آمدن آب در وقتي كه اين كتاب را به آب انداختم و قطراتي از آب بالا آمدند! پس بعد از اينكه از آب بيرون آمدند محقق طوسي را طلبيدند. «ابن حاجب گفت:«كه اي آخوند، تو از اهل كجايي؟» گفت:«از اهل طوسم.» «ابن حاجب گفت:«از گاوان طوسي يا از خران طوس!؟» خواجه فرمود كه: «گاوان طوسم.» «ابن حاجب گفت:«شاخ تو كجاست؟» «خواجه گفت:«شاخ من در طوس است، مي روم و آن را مي آورم!»




پس خواجه با نهايت ملال خاطر روي به ديار خويش نهاد و از ترس عمال ابن حاجب بدون آنكه توشه و زاد راحله اي بردارد با مركوبش كه دراز گوش نحيف وامانده اي بود از بيراهه به ايران مراجعت كرد.» پس از چندي شبانه روز به قريه اي از قراي كردستان رسيد و به دنبال پناهگاهي مي گشت تا شبي را به روز آورده خود و چهار پايش رنج خستگي را از تن بزدايند. در اين موقع عده اي زن و مرد را به حال اضطراب و نگراني ديد. از جريان قضيه جويا گرديد معلوم شد زن روستايي چند روز است براي وضع حمل دچار سختي شده اكنون ميان مرگ و زندگي دست و پا مي زند. خواجه فرصت را مغتنم شمرده مدعي شد كه بيمار باردار را بدون هيچ خطري بزاياند. وابستگان زن دهاتي مقدم خواجه را گرامي شمرده در مقام پذيرايي و بزرگداشت وي برآمدند.

خواجه دستور داد قبلاً مركوب خسته و فرسوده اش را تيمار كرده در طويلۀ گرم جاي دادند و آب و علوفه اش را تدارك ديدند. سپس فرمان داد اطاق گرم و تميزي براي آسايش و استراحت خودش آماده كردند. پس از آنكه از اين دو رهگذر خيالش راحت شد و غذاي گرم و مطبوعي به اشتهاي كامل صرف كرد با اطلاعاتي كه در علم پزشكي داشت براي رفع درد و زايمان بيمار تعليمات لازم داده ضمناً دعايي نوشت و به دست صاحبخانه داد و گفت:«اين دعا را با مقداري گشنيز بر ران چپ زائو ببنديد و مطمئن باشيد كه به راحتي فارغ خواهد شد ولي متوجه باشيد كه پس از وضع حمل دعا را از ران چپش فوراً باز كنيد و گرنه روده هايش را بيرون خواهد آورد.»

اتفاقاً زكرياي قزويني راجع به خاصيت گشنيز كه در حكايت بالا ذكر شده چنين مي نويسد: «كزبره: او را به پارسي گشنيز خوانند و شيخ الرييس گويد كه اگر كزبره را به آهستگي از بيخ بركنند و بر ران زني ببندند كه زادن او دشوار بود در حال خلاص يابد.»

باري، هنوز دير زماني از تجويز خواجه و بستن دعا بر ران چپ بيمار حامله نگذشته بود كه به راحتي وضع حمل كرد و از خطر مرگ نجات يافت. بامدادان خواجه نصيرالدين طوسي بر درازگوش سوار شده با زاد و توشۀ كافي به جانب طوس روان گرديد. پس از چندي چون دعا كردند ديدند كه خواجۀ طوسي چنين نوشته بود:«خودم جا، خرم جا. زن صاحبخانه خواه بزا، خواه نزا!» شنيده شد كه اين دعا دير زماني در بعضي از قراء و قصبات مناطق غرب ايران براي زايمانهاي سخت و دشوار چون حرز جواد به كار مي رفت و رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمد.

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837