جستجو براي:  در 
صفحه کلید فارسی
پ 1 2 3 4 5 6 7 8 9 0 Back Space
ض ص ث ق ف غ ع ه خ ح ج چ
ش س ي ب ل ا ت ن م ك گ
ظ ط ز ر ذ د ء و . , ژ
       جستجوی پیشرفته کتاب
  06/02/1403
نویسندگان   ناشران   بانک کتاب   فروشگاه
 
 
مدیریت مقالات > ضرب المثل

ميان پيغمبران جرجيس را انتخاب كرد
گروه: ضرب المثل

مورد استفاده و استناد عبارت مثلي بالا هنگامي است كه مخاطب در انتخاب مطلوبش بي سليقگي نشان دهد و آنچه را كه كم فايده و بي مايه تر باشد بر سر اشيا مرجح شمارد.

اما ريشۀ اين عبارت:

جرجيس نام پيغمبري است از اهل فلسطين كه پس از حضرت عيسي بن مريم به پيغمبري مبعوث گرديده است. بعضي وي را از حواريون مي دانند ولي ميرخواند وي را از شاگردان حواريون نوشته است و برخي نيز گويند كه وي خليفه داود بوده است. جرجيس چندان مال داشت كه محاسب و هم از ضبط حساب آن به عجز اعتراف مي كرد. در سرزمين موصل به دست حاكم جباري به نام داذيانه گرفتار شد. چون بت و صنم داذيانه به نام افلون را سجده نكرد به انواع عقوبتها او را مي كشتند اما به فرمان الهي زنده مي شد تا آنكه عذابي در رسيد و همۀ كافران را از ميان برداشت.

عطار مي نويسد: «او را زنده در آتش انداختند، گوشتهايش را با شانۀ آهنين تكه تكه كردند و چرخي را كه تيغهاي آهنين به آن نصب كرده بودند از روي بدنش گذراندند اما با آنكه سه بار او را كشتند هر سه بار زنده شد و سرانجام هم نمرد تا آنكه دشمنانش به آتشي كه از آسمان فرستاده شد هلاك شدند.»

اما جرجيس را چرا ضرب المثل قرار داده اند از آن جهت است كه در ميان چند هزار پيامبر مرسل و غيرمرسل كه براي هدايت و ارشاد افراد بشر مبعوث گرديده اند گويا تنها جرجيس پيغمبر صورتي مجدر و نازيبا داشت. جرجيس آبله رو بود و يك سالك بزرگ بر پيشاني- و به قولي بر روي بيني- داشت كه به نازيبايي سيمايش مي افزود. با توجه به اين علائم و امارات، اگر كسي در ميان خواسته هاي گوناگون خود به انتخاب نامطلوبي مادون ساير خواسته ها مبادرت ورزد به مثابۀ مومني است كه در ميان يك صد و بيست و چهار هزار پيغمبر به انتخاب جرجيس اقدام كند و او را به رسالت و رهبري برگزيند.




راجع به اين ضرب المثل روايت ديگري هم در بعض كتب ادبي ايران وجود دارد كه في الجمله نقل مي شود. گويند روباهي خروسي را از ديهي بربود و شتابان به سوي لانۀ خود مي رفت. خروس در دهان روباه با حال تضرع گفت:«صد اشرفي مي دهم كه مرا خلاص كني.» روباه قبول نكرد و بر سرعت خود افزود. خروس گفت:«حال كه از خوردن من چشم نمي پوشي ملتمسي دارم كه متوقع هستم آن را برآورده كني.» روباه گفت:«ملتمس تو چيست و چه آرزويي داري؟» خروس گرفتار كه در زير دندانهاي تيز و برندۀ روباه به دشواري نفس مي كشيد جواب داد:«اكنون كه آخرين دقايق عمرم سپري مي شود آرزو دارم اقلاً نام يكي از انبياي عظام را بر زبان بياوري تا مگر به حرمتش سختي جان كندن بر من آسان گردد.» البته مقصود خروس اين بود كه روباه به محض آنكه دهان گشايد تا كلمه اي بگويد او از دهانش بيرو افتد و بگريزد و خود را به شاخۀ درختي دور از دسترس روباه قرار دهد. روباه كه خود سرخيل مكاران بود به قصد و نيت خروس پي برده گفت: جرجيس، جرجيس و با گفتن اين كلمه نه تنها دهانش اصلاً باز نشد بلكه دندانهايش بيشتر فشرده شد و استخوانهاي خروس به كلي خرد گرديد. خروس نيمه جان در حال نزع گفت:«لعنت بر تو، كه در ميان پيغمبران جرجيس را انتخاب كردي.»

   
راهنماي سايت
كتاب
مقالات
پيش از مرگ بايد خواند
گزارشات
جان کلام
نقد و ادبيات
تاريخ سينما
شاهنامه خوانی
داستان های کوتاه
امثال و ادبيات كهن
افسانه ها و فرهنگ توده
آی کتاب پلی است بین پدیدآورندگان
کتاب و خوانندگان آثارشان
پیگیری و سفارش تلفنی
88140837